loading...
مجله اینترنتی فهادان
بازار فهادان
آخرین ارسال های انجمن
سر دبیر بازدید : 15842 شنبه 1394/08/23 نظرات (0)

 خصم با مردم، خصم با خدا

شرح حدیثِ: "أبغَضُ الرِّجالِ إلَى اللَّهِ الألَدُ الخَصمُ"

همراه با اثبات تلازم میان طرفین بغض

مسعود رضانژاد فهادان

خلاصه:

محبت از ریشه حبّ و به معنای تلازم و همراهی‌ست و به گفته إبن فارس در مقائیس اللغه، خلاف مُحبّت را بغض گویند؛ بنابراین، «أحبُّ الرَّجل إلی الله» یعنی نزدیک‌ترین همراهان خدا در فعل و قول و صفات و بر عکس آن، «أبغضُ الرجال»، یعنی: دورترین همراهان خدا در فعل و قول و صفات.

بعبارت دیگر: «أحبُّ الرجل» یعنی کسی که رفتار و حرکات و سکنات او بیشترین شباهت و تلازم را با افعال و صفات خداوند متعال داشته باشد و بر خلاف آن، «أبغضُ الرَّجل» به معنای کسی است که در رفتار و گفتار، کمترین تلازم و همراهی را با افعال و صفات خدای سبحان داشته باشد.

مُلَخَّص و جان کلام رسول خوبی‌ها حضرت محمّد مصطفــی صلی الله علیه و آله در این حدیث نورانی این است که: کسی که با مردم، بی‌جهت و زیاد دشمنی می‌ورزد و در دشمنی کردن خصوصاً با اهل دین، سخت‌گیر است در صفات و افعال، هیچ شباهت و تناسبی با افعال و صفات خدای سبحان و خوبان عالَم ندارد و بنابراین در زمره مبغوض‌ترین افراد نزد خداوند متعال محسوب می‌شود.

کلید واژه:

منفورترین، نهج الفصاحة، نهج الدرایة، شرح حدیث، اسباب دشمنی.

اصل مقاله:

قالَ رسول الله صلی الله علیه و آله:

أبغَضُ الرِّجالِ إلَى اللَّهِ الألَدُ الخَصمُ[1]؛ منفورترین مردان در پیش خدای سبحان، مرد لجوج و ستیزه جوست.

معنای ریشه‌ای لغت لدد:

ابن فارس در معجم مقاییس اللغه برای لغات مشتمل بر سه حرفِ: لام و دال و دال (لدد)، دو معنای ریشه‌ای و مجزا در نظر گرفته است:[2]

  1. دشمنى، جدال، نزاع، اختلاف‏؛
  2. طرف و جانب

اما مصطفوی در کتاب التحقیق، معنای: «منع کردنِ همراه با راندن» را صحیح‌تر از معانی ابن فارس دانسته است.[3]

نگارنده (=مسعود رضانژاد) معتقد است معنای اصیل و ریشه‌ای تمام لغات مشتمل بر این سه حرف، «نمایان شدن یکی از دو طرف سر و صورت» است.

  • بر همین اساس در زبان عربی، تَلَدُّد به معنای نگاه کردن به چپ و راست می‌باشد زیرا موقعی که به چپ یا راست می‌نگریم اطراف صورتمان دیده می‌شود.
  • گاهی نیز تلدّد در زبان عربی در معنای تحیّر به کار می‌رود[4] زیرا مشخصه عمومی تحیّر، سر گردانیدن است و موقعی که سر انسان می‌چرخد باعث دیده شدن اطراف صورت می‌شود.
  • همچنین ألد به معنای دشمن سرسخت است و این بدان جهت است که از شدت نزاع، روی صورتش را بر گردانده و لذا به دشمن سرسخت از آن جهت که رویش را  به نحوی که یک طرف صورتش نمایان گردد می‌چرخاند، ألدّ گفته می‌شود.

منافق نیز ألدّ الخصام است!

همچنین ممکن است «ألد الخصم» در این حدیث، اشاره به مصادیق «ألد الخصام» در آیه 204 سوره بقره نیز باشد. خداوند در آیه مزبور می‌فرماید:

"وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما في‏ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام‏ِ"؛ در این آیه خداوند، چهره منافقینی را به تصویر کشیده است که در حضور پیامبر، ادعای همراهی و دوستی می‌کردند و برای این ادعای خود، خدا را شاهد گرفته و قسم می‌خورند در حالی که در دشمنی با پیامبر، بسیار سر سخت بودند.

به عبارت دیگر، دشمنی کردن سر سختانه، همیشه با نزاع و درگیریِ آشکار، ملازم و همراه نیست بلکه اتفاقاً گاهی اظهار دوستی، بهترین وسیله و راه، برای کینه‌توزی و دشمن‌ورزی بیشتر است. بنابراین یکی از مصادیقِ «خصم لدود»، منافقی است که با انگیزه ضربه‌زدن به درون یک مجموعه، نفوذ می‌کند.

از آنجایی که «الد الخصام» در این آیه، اشاره به منافقین دارد «ألد الخصمِ» در این حدیث را می‌توان علاوه بر مصادیق بارزش بر منافق نیز تطبیق داد؛ در این صورت، معنای حدیث، بدین صورت خواهد بود: یکی از منفورترین انسان‌ها نزد پروردگار عالَم، منافقینی هستند که در ظاهر با مسلمانان ادعای همراهی می‌کنند اما حقد آنان را در دل دارند.

هم شدید و هم زیاد:

«ألدّ الخصم»، به معنای خصومت شدید و خصومت زیاد می‌باشد؛ به بیان دیگر «ألدّ الخصم» به معنای کسی است که هم با دیگران، زیاد خصومت و دشمنی می‌ورزد هم در خصومتش شدید است.

معنای حرف الی در حدیث مذکور:

إبن هشام در کتاب مغنی‌البیب برای حرف إلی، هشت معنا ذکر کرده که سومین از آن‌، معنای تبیین است[5] وی می‌گوید: هرگاه افعال حب و بغض بر هیأت افعل تفضیل یا فعل تعجب بیان گردند و بعد از آن، «إلی» ذکر شود حرف الی، بیان کننده این مطلب است که مجرورش، فاعل أفعل تفضیل یا فعل تعجب است.

به نظر نگارنده این مطلب صحیح نمی‌باشد زیرا تبیین، بیش از آنکه معنای مستقلی برای إلی باشد یک نشانه است!! نشانه‌‌ایست که مجرور الی، فاعل فعل تعجب یا افعل تفضیل است.

به نظر ما، الی در اینگونه استعمالات، برای تأکید بر غایت تفضیل یا تعجب است به بیان دیگر، «ابغض الرجال الی الله» یعنی حقیقتاً منفورترین انسان‌ها در میان همه آدم‌ها نزد خدای سبحان؛ همچنین «ما أحَبَّهُ إلَیَّ» یعنی حقیقتاً و چقدر فراوان او را از میان همه موجودات عالَم، دوست می‌دارم.

خداوند متعال در آیه هشت سوره یوسف از قول برادران حضرت یوسف علیه‌السلام نقل می‌کند که آن‌ها گفتند: "إِذْ قالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى‏ أَبينا مِنَّا" یعنی برادران حضرت گفتند: به طور قطع پدرمان، یوسف و بنیامین را بی‌نهایت بیشتر از ما دوست می‌دارد به طوری که در مقایسه با محبّتی که به او دارد گویا ما را اصلاً دوست ندارد و از ما متنفر است.

همچنین در آیه سی و سه همان سوره آمده است: "قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَني‏ إِلَيْه‏" یعنی پروردگارا! به طور قطع، زندان رفتن و تحمل مصائب آن، برای من از مرتکب شدن به آن کار زشتی که به من پیشنهاد داده‌اند حتی اگر بالإجبار باشد بی‌نهایت محبوب‌تر است. وقتی می‌گوید بی‌نهایت، زندان را از آن کار، بیشتر دوست دارم یعنی به همان اندازه و بی‌نهایت از پیشنهاد آنان متنفرم.

در آیه قبل هم، چنین بود و برادران حضرت یوسف علیه‌السلام تصور می‌کردند چون پدرشان، بی‌نهایت به او و بنیامبن محبّت دارد پس بی‌نهایت به آن‌ها نفرت دارد.

آنچه گفته شد بدان سبب است که معنای اصیل حرف جر إلی، انتهای غایت است و گرچه در برخی موارد در معانی دیگری چون مع و فی و غیره استعمال می‌گردد با این حال با عنایت به معنای اصیل آن، بایستی به گونه‌ای معنا شود که رگه‌هایی از معنای غایت در آن دیده شود و إلا چه ضرورتی داشت که از الی استفاده شود و بهتر بود از همان حرفی که الی در معنای آن استعمال شده مثل مع یا فی استفاده ‌شود در این‌ صورت، ظهور بیشتری نیز می‌داشت.

با عنایت به آنچه در معنای الی گفته شد معنای این حدیث اینگونه خواهد بود که: از میان تمام انسان‌ها با همه خطاهایی که ممکن است به آن آلوده باشند خداوند بی‌نهایت از دو انسانی که با یکدیگر سخت ستیزه‌گری می‌کنند متنفر است به حدی که گویا در مرتبه بعد از آن به کسی نفرت ندارد.

خصومت زیاد، محصول مشترک دو طرف دعواست!

مُراد از «الرجال» در این حدیث، خصوص مردان نیست بلکه به معنای مطلق انسان، چه مرد و چه زن می‌باشد. همچنین با وجود اینکه به حَسَب ظاهر، استعمالِ الرجل، مناسب‌تر از لغت الرجال است به کار‌گیری الرجال به جای الرجل به این مطلب، اشاره دارد که خصومت شدید، قائم به دو طرف دعواست و تا مادامی که هر دو طرفِ دعوا نخواهند یکی از آن دو نمی‌تواند آتش نزاع را شعله‌ور کرده، از حد بگذراند. لذا نتیجه می‌گیریم در تمام مواردی که خصومت‌های کهنه و شدید و البته بی‌مورد، شکل می‌گیرد هر دو در رسیدن به این وضعیت مقصرند.

تلازم در بغض و دوستی؟!!

ابن منظور در لسان العرب در ذیل لغت بغض[6] به نقل از سیبویه و ابن سیده می‌نویسد:

إِذا قُلْتَ ما أَبْغَضَني‏ لَهُ فإِنّما تُخْبِرُ أَنكَ‏ مُبْغَضٌ‏ لَهُ، وَ إِذا قُلْتَ ما أَبْغَضَهُ‏ إِليّ فَإِنّما تُخْبِرُ أَنهُ‏ مُبْغَضٌ‏ عِنْدَكَ؛ یعنی وقتی تو بگویی چقدر من از او متنفرم گویا به این مطلب، خبر داده‌ای که‏ چقدر تو نزد او منفور هستی!

إبن منظور در ادامه به نقل از ابو حاتم می‌نویسد: قال أَبو حاتم:

مِنْ كَلامِ الْحَشْوِ أَنا أُبْغِض‏ُُُ فُلاناً وَ هُوَ يُبْغِضُني؛ اینکه کسی بگوید: من از فلانی متنفرم و او هم از من متنفر است کلام زائد و حشوی را بیان کرده است.‏

توضیح کلام ابوحاتم اینکه:

بغض و نفرت، دور شدن و فاصله گرفتن دو قلب از یکدیگر است لذا همانطور که اگر کسی بگوید: "من از تو دور هستم و تو هم از من دور هستی" نسبت به فراز دوم کلام، حرف لغوی را بر زبان رانده است زیرا وقتی یکی از دیگری دور باشد قطعاً او نیز به همان اندازه از وی دور خواهد بود.[7]

البته این بدان معنا نیست که هر دو در ایجاد این فاصله و بغض به یک اندازه مقصرند بلکه گاهی فقط یک طرف این فاصله را ایجاد نموده است اما نتیجه آن، یعنی نفرت و بُعد، برای هر دو یکسان خواهد بود.

هرگاه پذیرفتیم که میان مُبْغِض و مُبْغَض، تلازم وجود دارد نتیجه می‌گیریم هر جا خداوند فرموده من از فلان شخص، متنفرم معنایش این است که آن شخص نیز، حتی اگر متوجه نباشد از خدای سبحانش، متنفر است. مثل کسی که دروغ می‌گوید! زیرا چنین شخصی با کذب خود، نظامی که خداوند متعال بر اساس حق و حقیقت استوار نموده[8] را بر هم می‌زند مسلم است چنین شخصی چون با نظام خدا، دشمنی ورزیده و به قیامِ علیه آن برخواسته لذا خداوند نیز او را دوست نخواهد داشت و برای همین او را هدایت نکرد[9] یعنی او هم خدا را دوست نخواهد داشت.

در حدیث مورد کنکاش، نیز اینگونه خواهد بود به عبارت دیگر حضرت رسول صلی الله علیه و آله در این حدیث می‌فرمایند: مبغوض‌ترین انسان نزد خدا، انسانی است که در دشمنی کردن لجوج و سخت‌گیر باشد معنای این سخن آن است که انسانی که در دشمنی‌کردن بی‌ملاحظه و سخت‌گیر و ستیزه جوست به شدت از خدای سبحان متنفر است حتی اگر به این مطلب، توجه نداشته باشد.

خدا از ما بیزار باشد سخن تلخی است که بدتر از آن، بیزاری ما از خدای سبحان است. بنابراین شخصی که با دیگری سرْسختانه و به گزاف، دشمنی می‌ورزد در واقع دامنه کارش فقط به دشمنی با آن شخص محدود نشده بلکه از آن جهت که راهی برای بغض خدای سبحان در دل خود گشوده است باعث شده خود نیز بغض خدا را در دل جای دهد.

مثل کسی که در در باتلاق در حال جنگیدن با همرزم خویش است ممکن است او خود را در حال جنگیدن با دشمن و ضربه زدن به او تصور کند غافل از اینکه با هر ضربه‌ای که بر او وارد می‌کند خود را در باتلاق متعفن و مهلکی به نام: «بغض خدا بر او» و «بغض او بر خدا» فرو کرده است.

بنابراین وقتی به گزاف، سرْ سختانه با زید می‌جنگی فقط با زید نمی‌جنگی بلکه در حال انجام کاری هستی که منجر به ستیز با خدا شده‌ای.

منشأ الد الخصام بودن:

خصومت زیاد و شدید با دیگران یک سجیّه است و هر سَجیّة و خُلقی منشأ و علّتی دارد ظاهراً منشأ این اخلاقِ ناپسند و این عادتِ مذموم، خود شیفتگیِ افراطی‌ست؛ به این معنا که کسی دائماً با بررسی عملکرد و رفتار دیگران در صدد ارزیابی رفتار آن‌ها بر آمده و مشغول بزرگ‌نماییِ عیوب دیگران گردد که در این صورت از عیوب خویش غافل گشته و دچار خود فراموشی می‌‌گردد و اویی که مَجمع تمام عیوب است خود را دائماً در جستجویِ عیوب دیگران قرار داده است. مثل کسی که در صورتش بیماری خوره باشد ولی بیماری خود را ندیده انگاشته و مدام بیماری دیگران را به آنان هشدار دهد.

همچنین منشأ دیگر این سجیّه، ایجاد حقّ، برای خویشتن است. به این معنا که دائماً حقوق خود را در نظر بگیرد و توقّع داشته باشد دیگران تمام آن حقوق را اداء نمایند طبعاً اگر از انبوه حقوقِ مُتُوقِّع، یکی هم اداء نشود منجر به کدورت و خصومت خواهد شد غافل از آنکه اگر دیگران باید حقوق او را رعایت کنند او هم باید حقوق دیگران را بشناسد و در اداء حقوقشان همّت گُمارد.

پس بیان شد علّت خصومت زیاد و شدید با اطرافیان دو علّت اساسی دارد:

  1. خودشیفتگی و عیب‌جویی؛
  2. حق به جانب و متوقّع بودن

و هر دوی این علّت‌ها،  مشمئز کننده و تنفّرآمیز است.

نکته دیگر اینکه:

وقتی افرادی با این خصوصیّات، نزد خداوند منفورند، بالتَبع و به طریق اولی، نزد مردم نیز منفورند زیرا خدایی که بیشترین محبت را به بندگان و مخلوقات خود دارد وقتی به چیزی یا کسی محبّت نداشته باشد قطعاً حساب دیگرانی که خالق ما نیستند مشخص است.

یکی از لذّت‌های معنوی و ارزشمند خداوند، مورد تأیید دیگران واقع شدن است به امید اینکه با رهایی از این دو سجیّه، یعنی: عیب‌جویی از دیگران و حق به جانب و متوقّع بودن، خود را از این نعمت والای الهی بهره‌مند سازیم.

نتیجه‌گیری:

در بررسی هجدهمین حدیث کتاب نهج‌الفصاحة از مجموعه کلام نورانی نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، ابتداء به بررسی ریشه‌ای واژه «لدد» پرداختیم. اقوال ابن فارس و علامه مصطفوی مطرح و هر دو رد شد و گفتیم به نظر ما، معنای ریشه‌ای این لغت "نمایان شدن یکی از دو طرف سر و صورت" است.

سپس به توجیه ارتباط معنای ذکر شده با لغت الد به معنای ستیزه‌جو پرداختیم و گفتیم الد به معنای ستیزه‌جوییست که هیچ اقبالی به طرفش نشان نمی‌دهد و دائم رویگردان است.

سپس به تلازم میان دو طرف بغض پرداخته و به نقل از ابوحاتم گفتیم: از آنجایی که هر کس به دیگری نفرت داشته باشد او هم به همان مقدار از او تنفر دارد اگر کسی بگوید من از او متنفرم و او هم از من متنفر است مثل این است که بگوید: من از او دورم و او هم از من دور است. از آنجایی که فراز دوم، معنای تازه‌ای را بیان نمی‌کند لغو و زائد خواهد بود لذا هر جا چیزی سبب نفرت خدای تعالی از ما بشود همان چیز العیاذ بالله سبب نفرت ما از خدای سبحان نیز شده است.

  • 🌱 به کانال «پورتال فهادان» بپیوندید: (عضویّت)

پاورقی:

1. نهج الفصاحة؛ حدیث 18

2. اللام و الدال أصلانِ صحيحان: أحدهما يدلُّ على خِصامٍ، و الآخَر يدلُّ على ناحيةٍ و جانب. (مقاییس 5/203)

3. أن الأصل الواحد في المادّة (لدّ): هو المنع مع الدفع. (التحقیق 10/200)‏

4. فرهنگ ابجدي‏ صفحه 254

5. الثالث التبیین و هی المبینة لفاعلیة مجرورها بعد ما یفید حباً أو بغضاً من فعل تعجب و اسم تفضیل. (مغنی الادیب، 1/40)

6. لسان العرب 7/121 ـ 122

7. أنا أفارقه و هو یفارقنی.

8. ... خَلَقَ السَّمواتِ وَ الارْضَ بِالْحَق ... انعام/73

9. إنَّ اللَّهَ لا يَهْدى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذّاب... غافر/28

کتابنامه:

  • قرآن کریم
  • بستانى، فواد افرام‏؛ (1375) فرهنگ ابجدي‏، تهران، انتشارات اسلامي‏، چاپ دوم.
  • پاينده، ابو القاسم‏؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنياى دانش، چاپ چهارم.
  • ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404ق) معجم مقاييس اللغه‏، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اوّل.
  • ابن هشام؛ (1381) مغنی الادیب، قم، انتشارات واریان، زیر نظر جمعی از اساتید حوزه علمیه قم، چاپ اوّل.
  • مصطفوی، حسن؛ (1430ق) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت ـ قاهره ـ لندن، انتشارات دار الکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.
  • مهنا، عبد الله علی؛ (1413ق) لسان اللسان، بیروت، انتشارات دار الکتب العلمیة، چاپ اوّل.
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط سید احمد سجادی در تاریخ 1394/08/24 و 12:53 دقیقه ارسال شده است

سلام علیکم. مطلب ارزشمندی بود. یادآور این شعر از شادروان فریدون مشیری است:
قرن ما="مرگ انسانیت"
‏(فریدون مشیری)
***
ازهمان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی
خون ایشانرا بجوش آورده بود
آدمیت مرده بود
گرچه آدم زنده بود
قرنها ازمرگ آدم هم گذشت
ای دریغ!
آدمیت برنگشت
قرن ما:
روزگار"مرگ انسانیت"است
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخ گل هم درجهان هرگز نرستrost
فرض کن جنگل بیابان بود ازروزنخست
صحبت ازمرگ محبت، مرگ عشق،
گفتگو از"مرگ انسانیت"است قرن ما="مرگ انسانیت"
‏(فریدون مشیری)
ازهمان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی
خون ایشانرا بجوش آورده بود
آدمیت مرده بود
گرچه آدم زنده بود
قرنها ازمرگ آدم هم گذشت
ای دریغ!
آدمیت برنگشت
قرن ما:
روزگار"مرگ انسانیت"است
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخ گل هم درجهان هرگز نرستrost
فرض کن جنگل بیابان بود ازروزنخست
صحبت ازمرگ محبت، مرگ عشق،
گفتگو از"مرگ انسانیت"است
پاسخ : سلام علیکم!
تشکر.


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری