پژوهشی در مورد فدک در پاسخ به یک دانشور سنّی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الأوّلین و الآخرین
پیش گفتار
چندی پیش، از طریق اینترنت نامهای از یک دانشور اهل سنت را دریافت کردم که در ضمن آن نامه از اینجانب درباره ماجرای فدک درخواست گفتوگو کرده بود.
وی در بخشی از نامه خود چنین نوشته بود:
... به شرط آنکه ماجرای فدک را تنها از منظری که شایسته آن است بنگریم و آن را با معیار احساس و عاطفه - که شایستگی قضاوت بین دو مدعی را ندارد - نسنجیم، بلکه نگرشی اندیشمندانه بر آن داشته باشیم و با دیدهٔ انسانِ با انصافی که بر احساس خود گردن نمینهد، آن را نظاره کنیم و نگاه خویش را سوی حق بداریم، و آن را بپذیریم، در نزد هر که باشد. البته بایستی این نگرش در پرتو منابع موثق و اخبار معتبر اهل سنّت باشد.
وی در بخش دیگری از نامه نوشته بود:
بایسته است که در این گفتوگو بیطرف و آزاداندیش باشیم و حقایق را آن گونه که هست و با بیطرفی تمام بیان کنیم؛ مانند هر مشکل دیگری که بین دو شخص به وجود میآید و نگاهی بر اساس معیارهای صحیح را میطلبد، تا به واقعیت و حقیقت دست یازیده شود.
پرسشهای مطرح شده:
این دانشور سنّی در بخشی از نامهٔ خود پرسشهایی را مطرح نموده بود که چکیدهٔ آنها چنین است:
۱- چرا ماجرای فدک این همه مورد توجّه علمای شیعه قرار گرفته و حال آنکه در تاریخ اسلام موضوعات شبیه به آن به فراوانی یافت میشود؟... آنان در پسِ این همه تلاش و توجّه در پی یافتن چه چیزی هستند؟
۲- ادّعای [حضرت] زهراء [سلام الله علیها] در این ماجرا چند گونه است: گاهی مدّعی شده که فدک بخشیدهٔ پیامبر صلی الله و علیه و آله[1] است وگاه ادّعا نموده که فدک ارث است. علّت این گونه ادّعاها چیست؟ و چگونه میتوان همهٔ آنها را با هم توجیه نمود؟
۳- با آنکه علی [علیهالسلام] را محترم میشماریم، ولی او همسر زهراءء [علیهاالسلام] است و گواهی او در این ماجرا - که شهادت یک نفر به تنهایی است- دلیل کافی نخواهد بود.
۴- بیتردید ابوبکر به گوش خود شنیده بود که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است:
إنا معاشر الأنبیاء لانورث و ما ترکناه صدقة؛ ما گروه پیامبران ارث نمیگذاریم و آنچه از ما برجا میماند صدقه است.
از این رو بر او لازم بوده که به فرمودهٔ پیامبر صلی الله علیه و آله عمل کند، و لذا فرق نمیکند که مدّعیِ ارث پیامبر، دختر او باشد یا شخص دیگر؟
۵- حقیقت آن است که زهراءء [علیهاالسلام] زنی همانند دیگر زنان و بشری مانند دیگران بوده است که گاه خوشنود میشود وگاه خشم میگیرد؛ حال چه میشود اگر به سبب واگذار نشدن فدک به او، بر ابوبکر خشم گرفته باشد؟
۶- در برخی روایات ما آمده است: کسی که بر جنازهٔ زهراءء [علیهاالسلام] نماز خوانده، ابوبکر بوده و این موضوع نشانه خوشنودی او از ابوبکر است.
۷- شیعیان چیزی از مِلک به عنوان ارث به زن نمیدهند؛ چنان که این موضوع در روایات آنان نیز مطرح شده است.
۸- کلینی در کتاب کافی از ابو عبدالله [امام صادق علیهالسلام] نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودهاند:
«و إنّ العلماء ورثوا الأنبیاء إنّ الأنبیاء لم یورثوا دیناراً و لا درهماً...»؛ به راستی که علما و دانشمندان از پیامبران ارث میبرند، همانا پیامبران دینار و درهمی به ارث نمیگذارند.....
۹- اگر در این ماجرا حق با زهراءء [علیهاالسلام] بوده است، پس چرا هنگامی که علی [علیهالسلام] به حکومت رسید فدک را باز پس نگرفت؟
مبانی پاسخ گویی:
در پاسخ به موارد مطرح شده، این گونه نوشتم: بر هر پژوهشگر آزاداندیش و منصف، روشن و آشکار است که علمای شیعهٔ دوازده امامی همواره با شرح صدر از هر پرسش و پژوهشی در مورد اندیشه و اعتقاد شیعه، که در ورای آن دست یازیدن به حق و پرده افکندن از چهرهٔ حقیقت بوده است، استقبال نمودهاند.
آنان پیوسته در گفتوگوها و مناظرهها خود را به حفظ شؤون و آداب بحث و مناظره متعهّد دانستهاند و جز با استناد به شواهد روشن و استوار، و برگرفته از دلایل مورد اتفاق دو طرف و یا اخبار موجود در مصادر و منابع قرون نخست و مورد اعتماد طرف مقابل سخن نراندهاند.
بدیهی است که در این بحث نیز با وجود حساسیت و اهمیت بسیارش، همین شیوه و سیره، آشکار و هویدا خواهد بود.
به طور کلّی پاسخ ما در چهار بخش بیان میگردد:
- بخش یکم: نگاهی کوتاه به ماجرای فدک
- بخش دوم: نقد و بررسی حدیث انحصاری
- بخش سوم: نگاه فاطمهٔ زهراءء علیهاالسلام به غاصبین فدک
- بخش چهارم: بررسی سه مورد مهمّ
از خداوند میخواهم که به حق محمّد و خاندان مطهّرش علیهم السلام مؤمنان را با این بحث سود بخشد و آن را وسیلهای برای کسانی که شایسته هدایت هستند قرار دهد.
نگاهی کوتاه به ماجرای فدک
علت توجه خاص به مسائل مربوط به حضرت زهراءء علیهاالسلام:
بررسی مسائل صدر اسلام به طور عام، و مسائل مربوط به پارهٔ تن رسول خدا صلی الله علیه و آله، حضرت زهراء علیهاالسلام به طور خاص همواره مورد اهتمام بزرگان علمای امامیّه بوده و هست، و البته ماجرای فدک از حساسترین آنهاست.
حساسیت و اهتمام ویژهٔ ما به قضایا و مسائل مربوط به حضرت زهراء علیهاالسلام به دو علت است:
نخست: به سبب یقینی بودن عصمت آن حضرت به استناد کتاب خدا و سنّت رسول او، و نیز جایگاه و منزلت آن بانوی بزرگوار در پیشگاه خدا و پیامبر أعظم صلی اللّه علیه و آله و به تبع آن مؤمنان.
دوم: ارتباط جدّی و تنگاتنگ قضایای ایشان با مسئله امامت و خلافتِ پس از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله.
بسیار واضح است که توجّه خاص آن بانو و ائمّه اهل البیت علیهم السلام و شیعیان ایشان از همان روز نخست به این ماجرا، از آن رو نبوده که سرزمین فدک در آن زمان باغ و بستانی بوده و ارزش اقتصادی در خور توجّه و محصولات زراعی بسیار از آن به دست میآمده، بلکه هدف از این اهتمام، آشکار نمودن موضوع دیگری است که با اصل و اساس دین و رویکرد مسلمانان تا روز رستاخیز بستگی دارد.
ولی خواسته شما در این پژوهش این است که گفتوگو با قطع نظر از جایگاه و منزلت زهراءء بتول علیهاالسلام انجام شود و گفتهای که:
بایستی در این موضوع بیطرفانه عمل نماییم و فراموش کنیم که مدّعی این ماجرا زنی است که چون دخترِ پیامبر ماست، ما او را دوست میداریم و بزرگش میشماریم و نزد ما و خدای متعال جایگاه و شأنی خاص دارد؛ همچنین فراموش کنیم که طرف مقابل او ابوبکر است که دشمن شیعه است و تا هنگامی که دشمن به شمار آید، تمام بدیها در او و تمام خطاها در اندیشه و نظر اوست؛ بلکه فقط بایسته است بگوییم: کلام و کردار محمّد صلی اللّه علیه و آله برتر از گفتار و رفتار همگان است و بس....
آری باید به این مسئله «بیطرفانه» نگاه کنیم و «باید فراموش کنیم که مدّعی این ماجرا زنی است که ما او را دوست میداریم و بزرگش میشماریم» و او جایگاهی خاص دارد. همچنین باید موقعیّت جغرافیایی، مساحت، عایدات و دیگر خصوصیات «فدک» را نیز فراموش کنیم.
امّا در مورد ارتباط این موضوع با مسئلهٔ امامت و ولایت و با توجّه به این دید، نمیتوان چند نکته را نادیده گرفت و باید آنها را در نظر داشت؛ اکنون ما به اختصار این مطلب را توضیح میدهیم.
ارتباط ماجرای فدک با امامت:
همان گونه که اشاره شد قضیّه فدک ارتباط تنگاتنگی با مسئله امامت دارد. از این رو دانشمندان اسلامی در طول تاریخ به این موضوع عنایت داشتند؛ به عنوان نمونه چند مورد را میآوریم:
۱- نویسنده کتاب شرح المواقف در این زمینه چنین مینگارد:
فصل چهارم، درباره امام به حق پس از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله است. از نظر ما امام به حق پس از پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله ابوبکر است و از نظر شیعه علی رضی اللّه عنه. ما بر عقیدهٔ خود دو دلیل داریم:
نخست آنکه راه اثبات امامت یا کلام خدا و سخن صریحی است که از جانب پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله باشد و یا اجماع و اتّفاق نظر بر بیعت. سخن صریحی از پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله [در مورد امامت ابوبکر] وجود ندارد، چنان که خواهد آمد، ولی هیچ اتّفاق نظری نیز از جانب امّت پیامبر جز بر ابوبکر یافت نمیشود[2].
بسیار واضح است که شریف جرجانی در این استدلال، به نبودِ هر گونه سخن صریح و بیان آشکار از سوی خدا و پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله بر امامت ابوبکر اعتراف دارد. وی تنها دلیل بر امامت ابوبکر را اجماع و اتّفاق نظر امت میداند.
۲- همچنین وی در جای دیگری از شرح المواقف چنین مینویسد:
فصل دوم دربارهٔ شروط امامت است؛ عموم علمای ما بر این باورند که کسی اهلیّت و استحقاق امامت را دارد که در اصول و فروع دین مجتهد باشد تا بتواند اُمور دین را برپا دارد و قادر باشد که اقامه حجّت نموده و شبهات وارده بر عقاید دینی را حل کند... همچنین بایستی شجاع باشد تا قدرت بر دفاع و حمایت از حوزه دین و حفظ حریم اسلام را با ثبات قدم در نبردها داشته باشد همچنین امام باید عادل باشد تا بر کسی ستم روا ندارد، چرا که گاهی فاسق، اموال مردم را برای اهداف شخصی به کار میگیرد و حقوق دیگران را تباه میسازد؛ و نیز امام باید عاقل باشد تا صلاحیّت تصرّف در امور شرعی و کشورداری را داشته باشد؛ و نیز امام باید بالغ باشد که عقل بچگی راه به جایی نبرد. این صفات هشتگانه یا پنجگانه، شروط معتبر امامت هستند که از طریق اجماع و اتّفاق نظر علماء به اثبات رسیده است[3].
آن سان که روشن است وی در این سخن نیز تصریح کرده است که شرط امامت، علم و عدالت است و... البتّه این شروط با اتّفاق نظر علماء به اثبات رسیده است...؛ هر چند بهتر است که شرط شجاعت در امام و «با ثبات قدم در نبردها بودن» را از شرایط امامت - که شریف جرجانی بدان اشاره نموده است - به فراموشی بسپاریم و حال و روز ابوبکر در جنگ احد[4]، خیبر[5] و... را یادآور نشویم (!!)[6].
بخشش فدک به فاطمه علیهاالسلام به وسیلهٔ پیامبر صلی اللّه علیه و آله:
آنچه به روشنی از روایات بر میآید این است که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فدک را در حالی به فاطمه علیهاالسلام بخشیده که مِلک شخصی خودش بوده است؛ زیرا فدک، زمینی نبوده که با تازاندن اسب و شتر و با جنگ و نبرد به دست آمده باشد.
در اینجا دو ادّعا وجود دارد:
ادعای نخست: هر چیزی که این گونه به دست آمده باشد، مِلک شخص پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله خواهد بود.
و این یک حکم اسلامی است که همهٔ علما و دانشمندان بیان کردهاند که اینک برای اثبات این مطلب به خلاصهای از کلام قُرطُبی در کتاب تفسیرش الجامع لأحکام القرآن بسنده میکنیم. در سورهٔ حشر آمده است:
(وَ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لاَ رِکَابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)[7]
و آنچه را خدا از آنان به رسم غنیمت عاید پیامبر خود گردانید، [شما برای تصاحب] اسب یا شتری بر آن نتاختید، ولی خدا فرستادگانش را بر هر که بخواهد چیره میگرداند، و خدا بر هر کاری تواناست.
قُرطُبی در تفسیر این آیه میگوید:
خدای تعالی میفرماید: (وَ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ) یعنی: آنچه را خداوند از اموال بنی نضیر به رسولش بر گرداند (فَماأَوجَفتُم عَلَیهِ) یعنی: و شما چهارپا بر آن نراندید.
واژهٔ «ایجاف» مترادف «ایضاع» به معنای شتاب نمودن در حرکت و سواری با چهارپایان است و مراد از چهارپا، شتر است.
میفرماید: شما برای به دست آوردن آن، هیچ سختی و زحمتی را تحمّل نکردهاید، و به خاطر آن با جنگ و مشقّت مواجه نشدهاید مگر پیامبر صلی اللّه علیه و آله که بر شتری - بعضی گفتهاند: بر الاغی پوشیده از لیف خرما - سوار شده و آنجا را بدون درگیری فتح کرده، آنان را پراکنده نموده و اموالشان را گرفته است.
از این رو مسلمانان از پیامبر صلی اللّه علیه و آله خواستند که آن اموال را بین آنان تقسیم کنند، امّا این آیه نازل شد که: (وَ ما أَفاءَ اللّهُ...).
به این ترتیب خداوند متعال اموال بنی نضیر را مِلک شخصی پیامبر صلی اللّه علیه و آله برشمرد و آنها را در اختیار آنکه خواسته بود قرار داد و پس از این اختصاص، پیامبر صلی اللّه علیه و آله آن اموال را میان مهاجران تقسیم نمود.
در صحیح مسلم از عمر این گونه نقل شده است:
اموال بنی نضیر از جمله اموالی بود که خداوند به پیامبرش برگرداند و از آنهایی بود که مسلمانان بر آن اسب و شتر نرانده بودند و به پیامبر صلی اللّه علیه و آله اختصاص داشت.
این روایت بیان میدارد که آن اموال به شخص رسول خدا صلی اللّه علیه و آله تعلّق داشته و اصحاب نصیبی از آن نداشتهاند[8].
نکته مهم در اینجا این است که آیه مبارکه، ادّعای نخست ما را که همان کبرای قضیّه است تأیید میکند، اگر چه بین مفسّران این سخن به میان آمده که آیا اموال بنی نضیر این گونه بوده است یا نه؟
در سخن فخر رازی در تفسیر این آیه همین مسئله آمده، آنجا که ردّ این مطلب را از مفسّران نقل کرده و فقط فدک را مصداق آیه مبارکه قرار داده است. در این صورت ادّعای دوم به اثبات میرسد.
ادّعای دوم: اکنون برای اثبات ادّعای دوم متن عبارت فخر رازی را نقل مینماییم؛ وی مینویسد:
در تفسیر آیه مورد بحث این پرسش مطرح است که: اموال بنی نضیر بعد از جنگ و نبرد به دست آمده است، زیرا آنان مدّتی را در محاصره به سر برده و جنگیدهاند و کشته دادهاند آنگاه بر ترک سرزمین خود مصالحه کردهاند. از این رو لازم است که آن اموال غنیمت به شمار آید نه جزء اموال فیء.
در پاسخ به این پرسش مفسّران دو وجه را بیان نمودهاند:
۱- این آیه دربارهٔ آبادیهای بنی نضیر نازل نشده است، چرا که به وسیلهٔ مسلمانان بر آنها اسب و شتر تازانده شد و آنان مدّتی را در محاصره رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و مسلمانان بودند، لذا شاید این آیه درباره فدک نازل شده است، زیرا ساکنان فدک سرزمین خود را ترک نمودند و آبادیها و دیگر اموال آنها بدون جنگ و نبرد در اختیار رسول خدا صلی اللّه علیه و آله قرار گرفت[9].
کوتاه سخن آنکه هر آنچه بدون نبرد و ستیز و به صورت مصالحه در اختیار رسول خدا صلی اللّه علیه و آله قرار گرفته، مِلک شخصی ایشان بوده و فدک نیز از این قبیل است؛ همچنان که رازی به نقل از مفسّران بدان تصریح کرده است.
البتّه به این مطلب در سخنان بسیاری دیگر از بزرگان اهل تسنن از جمله حدیث نگاران و مغازی نویسانی مانند زُهری و ابن اسحاق - چنان که از جوهری نقل شده است[10] و مورخان و جغرافی نویسان مانند یاقوت حموی تصریح شده است.
یاقوت حموی دربارهٔ فدک چنین مینویسد:
در منطقه حجاز، روستایی است که از آنجا تا مدینه دو یا سه روز راه است. خداوند این روستا را در سال هفتم بدون نبرد و به صورت فیء در اختیار پیامبرش قرار داد. این ماجرا هنگامی بود که پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله به خیبر رفته و قلعههای آن را فتح نمود. فقط سه قلعه باقی ماند تا آنکه حضرتش با محاصره کار را بر آنان سخت کرد.
آنان پیکی نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرستادند و درخواست نمودند که پیامبر صلی اللّه علیه و آله آنها را به حال خودشان واگذارد تا سرزمین خود را ترک کنند. پیامبر صلی اللّه علیه و آله نیز با آنان چنین رفتار کرد.
این خبر به اهالی فدک رسید، آنان نیز پیکی به جانب پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله فرستادند و درخواست کردند که با پذیرفتن نصف محصولات و اموالشان با آنان مصالحه کند. پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله این مصالحه را پذیرفت. از این رو بر آنجا هیچ اسب و شتری تازانده نشد و فدک به شخص رسول خدا صلی اللّه علیه و آله تعلق گرفت.
در آنجا چشمهای جوشان و درختان نخل بسیاری است. این همان جا است که فاطمه رضی اللّه عنها در مورد آن به ابوبکر گفت که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله آن را به او بخشیده است. ابوبکر رضی اللّه عنه پاسخ داد: بر این مطلب شاهد میخواهم.
البته این ماجرا خود قصهٔ جداگانهای دارد، تا آنکه پس از ابوبکر، عمر بن خطّاب حکومت را به دست گرفت و سرزمینهایی فتح شد و مسلمانان گشایشی یافتند و توانگر شدند، و عمر به اجتهاد خود تصمیم گرفت که آن را به ورثه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بازگرداند. ولی علی بن ابی طالب رضی اللّه عنه و عبّاس بن عبدالمطلب بر سر آن اختلاف پیدا کردند.
علی میگفت: پیامبر صلی اللّه علیه و آله آن را در زمان حیاتش برای فاطمه علیهاالسلام قرار داده است، اما عبّاس این سخن را نمیپذیرفت و میگفت: این مِلک رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بوده و من وارث او هستم.
آنان اختلاف خود را نزد عمر بردند و او از حکم و داوری بین آن دو خودداری کرد و گفت: شما دو نفر خودتان شأن و موقعیّت خود را بهتر میدانید. من این مسئله را به خود شما واگذار میکنم.
سرانجام هنگامی که عمر بن عبدالعزیز حکومت را به دست گرفت نامهای به فرماندار خود در مدینه نوشت و به او دستور داد که فدک را به فرزندان فاطمه علیهاالسلام باز گرداند[11].
همچنین در مراصد الاطلاع آمده است:
فدک روستایی است در حجاز که از آنجا تا مدینه دو یا سه روز راه است و خداوند آن را بدون نبرد به پیامبرش واگذار نموده است و در آن چشمهای جوشان و... است.[12]
آری، همان گونه که ملاحظه نمودید در سخن یاقوت حموی در مورد فدک آمده است که امیر مؤمنان علی علیهالسلام فرمود: «پیامبر در زمان حیاتش فدک را برای فاطمه علیهاالسلام قرار داده است».
همچنین از عبّاس نیز نقل کرده که آنجا مِلک رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بوده و من وارث او هستم.
این دو مطلب به حدیثی که مسلم در صحیح آورده اشاره دارد که در ادامه آن را نقل خواهیم کرد.
واضح است که نقل کننده قصد داشته است که به سخن امیر مؤمنان علی علیهالسلام و عبّاس استدلال کند که فدک مِلک شخصی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بوده است، زیرا در غیر این صورت عبّاس نمیتوانسته مدّعی شود که از باب ارث بردن مستحق آن است.
به این ترتیب، از آنچه بیان داشتیم روشن شد که به دلالت کتاب خدا و سنّت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله، فدک مِلک شخصی پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله بوده است و امیر مؤمنان و حضرت زهراء علیهاالسلام از آن رو آن را مطالبه کردهاند که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله «در زمان حیاتش آن را برای فاطمه علیهاالسلام قرار داده بود» و بدین گونه جای هیچ شک و تردیدی در این موضوع نمیماند، نه در کبرای قضیّه و نه در صغرای آن.
افزون بر این در روایات آمده است:
بخشش فدک از سوی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله به حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام به فرمان خدای متعال بوده است....
شهرستانی در کتاب ملل و نحل به این مطلب اشاره نموده است آنجا که مینویسد:
اختلاف ششم دربارهٔ فدک و ارث بردن از پیامبر صلی اللّه علیه و آله و ادّعای ارث بردن فاطمه علیهاالسلام و تملیک شدن آن در ادّعای دیگر اوست.[13]
بنابراین حضرت زهراء علیهاالسلام مدّعی بود که پیامبر صلی اللّه علیه و آله فدک را به او بخشیده است. این مطلب در منابع دیگر نیز مانند تفسیر رازی، الصواعق المحرقه، الریاض النضره، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی و... آمده است.
البتّه ادّعای آن بانوی گرامی با دلایلی که حتّی از طریق اهل تسنن نیز میتوان بر آن ارائه کرد به یقین صحیح است. زیرا هنگامی که از سوی خدای متعال این آیهٔ شریفه نازل شد که:
(وَآتِ ذَا القُربی حَقَّهُ)[14] حق ذوی القربی را بپرداز.
پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله فدک را به فاطمه علیهاالسلام عطا نمود....
این موضوع را پیشوایان و حافظان نامدار حدیث اهل تسنن روایت نمودهاند که از جملهٔ آنان میتوان افرادی را نام برد:
- ابوبکر بزار (متوفای ۲۹۱)
- ابویعلی موصلی (متوفای ۳۰۷)
- ابن ابی حاتِم رازی (متوفای ۳۲۷)
- ابن مردویه اصفهانی (متوفای ۴۱۰)
- حاکم نیشابوری (متوفای ۴۰۵)
- ابوالقاسم طبرانی (متوفای ۳۶۰)
- ابن نجّار بغدادی (متوفای ۶۴۳)
- نورالدین هیثمی (متوفای ۸۰۷)
- شمس الدین ذهبی (متوفای ۷۴۸)
- جلال الدین سیوطی (متوفای ۹۱۱)
- علی متقی هندی (متوفای ۹۷۵)
- و جمعی دیگر[15]
بنا بر آنچه بیان شد، تا اینجا سه موضوع ثابت شد:
۱- رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فدک را به فاطمه علیهاالسلام بخشیده است.
۲- این بخشش به فرمان خدای متعال بوده است.
۳- ابوبکر فدک را به زور و اکراه از فاطمه علیهاالسلام گرفته است.
آری، از این روست که افرادی مانند نویسندهٔ کتاب الصواعق المحرقه این ماجرا را قطعی دانسته و نوشته است:
إنّ أبابکر انتزع من فاطمة فدکاً؛[16] به راستی ابوبکر فدک را به زور از فاطمه علیهاالسلام گرفت.
همچنین تفتازانی هنگامی که موضوع بازگرداندن فدک را به فرزندان فاطمه علیهاالسلام توسّط عمر بن عبدالعزیز نقل میکند - که در ادامه روایتش را نقل خواهیم کرد - مینویسد:
ثمّ ردّها عمر بن عبدالعزیز أیّام خلافته إلی ما کانت علیه؛[17] آنگاه عمر بن عبدالعزیز در روزگار حکومتش فدک را به آنان که تعلّق داشت بازگرداند.
تا اینجا روشن شد که:
حضرت زهراء علیهاالسلام مالک و صاحب ید بر فدک بوده و در این موضوع هیچ معترضی نداشته است، بلکه تنها ابوبکر شاکی این ماجرا بوده و او نیز این ملک شخصی را از دست مالک آن به ستم ستانده، و باید بر این کردار خود دلیل اقامه کند.
مطالبه فدک و ارائه دلیل:
نویسندهٔ نامه در فرازی دیگر مینویسد:
ما به جهتی دیگر نمیتوانیم این مطلب را از او (یعنی حضرت زهراءء علیهاالسلام) بپذیریم و آن جهت، لزوم عدالت بین فرزندان است.
در پاسخ به این بخش از نامه کافی است بگوییم که این سخن، اعتراض به رسول خدا صلی اللّه علیه و آله است در آنچه فرموده و انجام داده؛ چرا که روایات و اخبار بسیاری دلالت دارند بر اینکه آن حضرت صلی اللّه علیه و آله این کار را به پیروی از کلام خدای متعال که میفرماید: (وَآتِ ذَا القُربی حَقَّهُ[18]) انجام داده است، چنان که دانستید.
افزون بر این، باید گفت که این سخن، مشکل تصرّف فدک توسّط ابوبکر را حل نمیکند، زیرا به هر حال تصرّف در ملک غیر است و همین موضوع بحث کنونی ماست: یعنی مطالبه فدک و ارائه دلیل.
هنگامی که فدک به وسیلهٔ ابوبکر تصرّف شد، حضرت زهراء علیهاالسلام بر این رفتار اعتراض کرد و مِلک خویش را طلب نمود. ابوبکر در پاسخ، از ایشان شاهد و دلیل خواست تا ثابت شود که فدک مِلک شخصی و عطای پدر بزرگوار ایشان است (!!).
بدیهی است که در احکام اسلام - در فقه تمام فرق و مذاهب آن - بیان شده است که از کسی که مِلکی در اختیار اوست، دلیل و شاهد طلب نمیشود، بلکه ارائه دلیل بر آن کسی لازم است که خلاف آن ملکیّت را ادّعا میکند.
این موضوع چنان روشن است که حتّی کسانی که اندکی از تعالیم شریعت اسلام را آموختهاند نیز آن را میدانند. از این رو اگر ابوبکر این حکم را میدانسته و خلاف آن عمل کرده است، «ظالم» و اگر نمیدانسته «جاهل» است.
البتّه پیش از این بیان شد که به اتّفاق همهٔ دانشمندان کسی که ظالم و یا جاهل باشد هرگز شایستگی امامت را ندارد. پس با کمال بیطرفی ملاحظه میکنید که چگونه مسئله فدک به امامت مسلمین ارتباط دارد!
با این حال، آن بانو به عنوان شاهد امیرمؤمنان علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام و اُمّ ایمن را نزد ابوبکر آورد تا آنان گواهی دهند که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فدک را به آن گرامی بخشیده است.
البتّه این قضیّه در روایت ابو سعید خُدری و ابن عبّاس - چنان که در مصادر عامه آمده - نیز نقل شده است[19].
آری فقط اینان بودند که به چشم خود دیدند که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فدک را به حضرت زهراءء علیهاالسلام بخشیده است، زیرا آن حضرت این بخشش را در منزل آن بانو و در حضور این گرامیان انجام داده بود، نه در مسجد و در میان مردم.
جایگاه شاهدان مسئلهٔ فدک
- همگامی و همراهی علی علیهالسلام با حق
از جمله احادیث قطعی که دربارهٔ امیر مؤمنان علی علیهالسلام نقل شده این حدیث است که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرموده است: «علی مع الحق و الحق مع علی» علی با حق است و حق با علی است.
این حدیث از روایات قطعی است که بیش از بیست تن از صحابه آن را روایت کردهاند، از جمله:
ابوبکر، ابوذر، عمّار، عبداللّه بن عبّاس، ابو سعید خُدری، سلمان، ابو ایّوب انصاری، جابر بن عبداللّه، سعد بن ابی وَقّاص، عایشه، اُمّ سَلَمه و....
این حدیث را بیش از یکصد نفر از حافظان، عالمان و محدّثان اهل تسنن آوردهاند که برخی از نامداران و موثّقین آنها در نظر اهل تسنّن عبارتاند از:
۱- تِرمذی با سند خود از امیر مؤمنان علی علیهالسلام این گونه نقل میکند که علی علیهالسلام میفرماید: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله در سخنی فرمود: رحم اللّه علیّاً، اللهمّ أدر الحق معه حیث دار؛ رحمت خداوند بر علی باد، خداوندا! حق را بر گرد علی قرار ده هر جا که هست.[20]
۲- حاکم نیشابوری این حدیث را با سند خود روایت نموده است. وی پس از نقل آن میگوید:
این حدیث با شرط مسلم صحیح است ولی مسلم و بُخاری آن را نقل نکردهاند.[21] همچنین با سند خود نقل میکند که عمره دختر عبدالرحمان میگوید:
هنگامی که علی علیهالسلام قصد عزیمت به بصره را داشت به منزل اُمّ سَلَمه، همسر پیامبر صلی اللّه علیه و آله آمد تا با او وداع کند.
اُمّ سَلَمه به او گفت: در سایهٔ حفظ و حمایت خداوند به سفر برو. سوگند به خدا! که یقیناً تو بر حق هستی و حق با توست؛ و اگر [فرمودهٔ رسول خدا صلی اللّه علیه و آله] نبود و دوست نمیدارم فرمان خدا و رسولش را سرپیچی کنم - زیرا که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله ما را امر فرموده در خانههایمان بمانیم - به طور حتم همراه تو میآمدم، امّا به خدا سوگند! کسی را که برتر و عزیزتر از جان من است، پسرم عمر را همراه تو خواهم فرستاد.
حاکم پس از نقل این حدیث - که سومین حدیث در این مورد است- مینویسد:
همهٔ این احادیث با شرط مسلم و بُخاری صحیح هستند، گرچه هیچ یک این احادیث را نقل نکردهاند.[22] البتّه ذهبی نیز در این مورد با حاکم هم نظر است.
۳- ابویعلی این حدیث را از ابوسعید خُدری این گونه نقل کرده است:
همراه عدّهای از مهاجران و انصار در خانهٔ رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و در نزد ایشان بودیم که فرمود: ألا اُخبرکم بخیارکم؟ آیا به شما خبر بدهم که بهترین شما چه کسانی هستید؟ پاسخ دادند: آری. فرمود: الموفون، المطیّبون، إنّ اللّه یحبّ الحفی التقی. وفا کنندگان به عهد و پاکیزگان. همانا خداوند تقوا پیشگان نکته سنج را دوست میدارد.
ابو سعید میگوید: در این هنگام علی بن ابی طالب علیهالسلام از آنجا عبور کرد و پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: الحق مع ذا، الحق مع ذا. حق با این شخص است، حق با این شخص است.[23]
۴- بزّار نیز این حدیث را نقل کرده است. وی میگوید که سعد بن ابی وَقّاص در ضمن صحبت با معاویه به وی گفت: از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله شنیدم که میفرمود:
علی مع الحق.
علی با حق است.
یا حضرتش فرمود:
الحق مع علی حیث کان.
حق با علی است هر گونه که باشد.
معاویه پرسید: چه کسی این سخن را از پیامبر شنیده است؟
سعد پاسخ داد: پیامبر صلی اللّه علیه و آله این سخن را در خانهٔ اُمّ سَلَمه فرموده است.
پس معاویه شخصی را نزد اُمّ سَلَمه فرستاد و این موضوع را از وی پرسید.
او در پاسخ گفته بود: آری، این سخن را پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله در خانه من فرمود.[24]
۵- طبرانی نیز نقل کرده که اُمّ سَلَمه همواره میگفت:
علی بر حق است، هر که از او پیروی کرد از حق پیروی کرده و هر که او را رها نموده حق را ترک کرده است، این پیمانی است که پیش از این گرفته شده است.[25]
۶- خطیب بغدادی نیز با سند خود این حدیث را این گونه نقل کرده است: ابو ثابت مولا ابی ذر میگوید:
روزی به نزد اُمّ سَلَمه رفتم و او را دیدم که علی علیهالسلام را یاد میکند و میگرید و میگوید: از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله شنیدم که میفرمود:
علی مع الحق و الحق مع علی و لن یفترقا حتّی یردا علیَّ الحوض یوم القیامة؛[26] علی با حق است و حق با علی است و این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه روز رستاخیز کنار حوض بر من وارد شوند.
۷- ابن عساکر نیز با سند خویش مانند همین ماجرا را از ابو ثابت نقل کرده است.[27]
۸- زمخشری نیز همین حدیث را همراه با عبارات مهمی افزون بر نقل خطیب بغدادی روایت نموده است. وی چنین مینگارد:
ابو ثابت از اُمّ سَلَمه اجازه ورود خواست. اُمّ سَلَمه اجازه داد و گفت: خوش آمدی ابو ثابت!
سپس ادامه میدهد: ای ابو ثابت! هنگامی که دلها به سوی خواستگاههای خود رو کرد دل تو به کدام سو متمایل شد؟
ابو ثابت پاسخ داد: در پی علی بود.
اُمّ سَلَمه گفت: توفیق یافته ای. سوگند به آنکه جانم در دست قدرت اوست! از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله شنیدم که میفرمود:
علی مع الحق والقرآن، والحق والقرآن مع علی، و لن یفترقا حتّی یردا علیَّ الحوض؛[28] علی با حق و با قرآن است، و حق و قرآن با علی هستند و این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا کنار حوض بر من وارد شوند.
با توجّه به حدیث اخیر میتوان گفت که این دو حدیث یکی است: «علی مع الحق و الحق مع علی».
و «علی مع القرآن و القرآن مع علی».
همچنین میتوان گفت که هر یک از این دو حدیث عبارت دیگری از آن یکی است. البتّه حدیث دوم را بسیاری از پیشوایان اهل تسنّن نقل نمودهاند که از جمله ایشان حاکم نیشابوری و ذهبی هستند که هر دو آن را صحیح دانستهاند.[29]
حسن و حسین علیهما السلام دو آقا و سرور جوانان اهل بهشت:
دربارهٔ امام حسن و امام حسین علیهما السلام همین بس که از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله روایت شده است:
الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّة؛[30] حسن و حسین دو آقا و سرور جوانان اهل بهشت هستند.
اُمّ ایمن از بهشتیان است!
در مورد اُمّ ایمن همین نکته کافی است که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بهشتی بودن او را گواهی داده است، چنان که ابن سعد با اسناد خود از سُفیان بن عقبه این گونه نقل میکند:
اُمّ ایمن نسبت به پیامبر صلی اللّه علیه و آله خوش رفتار و مهربان بود و به کارهای ایشان رسیدگی میکرد. روزی رسول خدا صلی اللّه علیه و آله دربارهٔ او فرمود:
من سرّه أن یتزوّج امرأة من أهل الجنّة فلیتزوّج اُمّ أیمن[31]؛ هر که خوش داد که زنی از بهشتیان را به همسری برگزیند با اُمّ ایمن ازدواج کند. پس زید بن حارثه با او ازدواج کرد و او اسامه را به دنیا آورد.
این روایت را ابن حجر نیز به هنگام معرفی اُمّ ایمن، از همین راوی نقل کرده است.[32]
البته باید تمام اینها را به فراموشی بسپاریم... چنان که نویسندهٔ نامه خواسته است....
گفتنی است که تعداد زیادی از نامداران اهل سنّت، به هنگام مطالبهٔ حضرت زهراء علیهاالسلام سپس شهادت دادن امام علیهالسلام و دیگران، حضور اُمّ ایمن را نزد ابوبکر گزارش کردهاند، از جمله: فخر رازی[33]، ابن حجر مکّی[34]، حلبی شافعی[35]، یاقوت حموی[36]، سمهودی مدنی[37]، قاضی ایجی و جرجانی[38] و برخی دیگر. آنان به اتفاق گفتهاند: ابوبکر گواهی و شهادت اهل بیت و اُمّ ایمن را نپذیرفت و آن را رد کرد.
چرا ابوبکر، شهادت شاهدان را نمیپذیرد؟
اکنون بار دیگر ماجرا را با دقّت مورد توجّه قرار میدهیم. البتّه «باید بی طرف باشیم». میپرسیم: چرا ابوبکر شهادت آنها را رد کرد؟ پاسخ این پرسش را در سخنان علما جستوجو مینماییم.
سعدالدین تفتازانی به هنگام بیان ایرادهای وارده بر امامت ابوبکر میگوید:
یکی دیگر از ایرادهای وارده این است که ابوبکر مانع تصرّف فاطمه علیهاالسلام در فدک شد. فدک روستایی در نزدیک خیبر بود که علی رغم اینکه فاطمه علیهاالسلام ادّعا میکرد که پیامبر صلی اللّه علیه و آله آن را به او بخشیده و واگذار نموده است علی علیهالسلام و اُمّ ایمن نیز بر این موضوع گواهی دادند؛ ابوبکر سخن آنان را نپذیرفت، امّا ادّعای همسران پیامبر صلی اللّه علیه و آله دربارهٔ مالکیت خانه را بدون شاهد قبول کرد.
بدیهی است که این گونه ستم و روی گردانی از حق، شایسته امام و رهبر نیست. از همین رو، عمر بن عبدالعزیز در دوران خلافتش فدک را از مروانیان ستانده و به فرزندان فاطمه علیهاالسلام باز گرداند.
آنگاه تفتازانی این اشکال را چنین پاسخ میدهد:
پاسخ این است که بر فرض که صحّت و درستی ماجرا را بپذیریم، باز هم بر حاکم لازم نیست که شهادت یک مرد و یک زن را بپذیرد، گرچه فرض کنیم که ادّعاکننده و شاهد، عصمت داشته باشند.[39]
شریف جرجانی نیز در این مورد میگوید:
شاید ابوبکر معتقد بود که برای حکم در این موضوع، شاهد و سوگند لازم نیست.[40]
ما در پاسخ این دو نفر و کسانی که این گونه میاندیشند می گوییم:
ما از عصمت ثابت شده و یقینی امیر مؤمنان علی علیهالسلام و حضرت زهراء علیهاالسلام نیز صرف نظر میکنیم، زیرا برخی از کسانی که به امامت ابوبکر معتقدند، در این موضوع تردید دارند، با این حال میگوییم:
ابوبکر میتوانست تنها با شهادت امیر مؤمنان علی علیهالسلام در این قضیّه حکم کند، همچنان که پیامبر خدا صلی اللّه علیه و آله فقط با گواهی خزیمة بن ثابت حکم فرمود و او به «ذو الشهادتین» ملقّب شد.[41]
در مورد دیگر آن گرامی فقط با گواهی عبداللّه بن عمر قضاوت نمود.[42]
آیا مقام امیر مؤمنان علی علیهالسلام از خُزَیمه و عبداللّه بن عمر هم کمتر بود؟!
اگر ابوبکر در این مسئله از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله پیروی میکرد چه زیان میدید؟
دیگر اینکه بر طبق احکام قضاوت، ابوبکر میتوانست علاوه بر شهادت امیر مؤمنان علی علیهالسلام از فاطمه علیهاالسلام نیز سوگند بخواهد، همچنان که در زمان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله در ماجرایی که فقط یک شاهد داشت، جبرئیل به نزد آن گرامی فرود آمد[43] و حکم آورد که به همان یک شاهد و با سوگند دادن مدّعی، قضاوت نماید و ایشان نیز همان گونه حکم کرد[44]. پس چرا ابوبکر این گونه عمل نکرد؟
قرآن از پذیرش شهادت و گواهی امیر مؤمنان علی علیهالسلام سخن میگوید!
آری، آنان شهادت و گواهی امیر مؤمنان علی علیهالسلام را نپذیرفتند، در حالی که خداوند سبحان شهادت و گواهی آن حضرت را به تنهایی پذیرفت.
جلال الدین سیوطی در تفسیر آیهٔ شریفهای که خدا میفرماید:
«أَ فَمَنْ کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ[45]» آیا کسی که بیّنهای از پروردگارش دارد و شاهدی در پی دارد.
این گونه نقل میکند:
ابن ابی حاتِم، ابن مردویه و ابو نعیم نقل کردهاند که علی ابن ابی طالب علیهما السلام فرمود:
ما من رجل من قریش اِلاّ نزل فیه طائفة من القرآن؛ هیچ مردی از قریش نیست مگر آنکه چیزی از قرآن دربارهاش نازل شده است.
شخصی پرسید: دربارهٔ خودت چه نازل شده است؟ فرمود:
أما تقرأ سورة هود؟؛ آیا سورهٔ هود را نخواندهای [که میفرماید]:
«أَ فَمَنْ کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ»؛ آیا کسی که بیّنهای از پروردگارش دارد و شاهدی در پی دارد؟
به راستی که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بر بیّنه پروردگارش بود و من شاهد او هستم.
ابن مردویه این روایت را به صورت دیگری نیز نقل کرده است:
علی علیهالسلام فرمود:
رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله (عَلی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ) و أنا (شاهِدٌ مِنهُ)؛ رسول خدا صلی اللّه علیه و آله (بیّنهای از پروردگارش دارد) و من (شاهد آن هستم).
رسول خدا صلی اللّه علیه و آله فرمود:
«أَفَمَن کانَ عَلی بَیِّنَه مِن رَبِّهِ» من هستم وَ یَتلُوهُ: «شاهِدٌ مِنهُ» علی است[46].
آری، ابوبکر این گونه فاطمهٔ زهراء و امیر مؤمنان علی علیهما السلام و دیگر شاهدان را تکذیب نمود...
برای نمایش در اندازه واقعی بر روی عکس، کلیک کنید.
چرا تکذیب علی علیهالسلام و زهراء علیهاالسلام، و تصدیق جابر؟
به نگارندهٔ نامه می گوییم که اکنون پرسش دیگری مطرح میشود:
چگونه ابوبکر، علی و زهراء علیهما السلام را تکذیب میکند امّا جابر بن عبداللّه انصاری را تصدیق مینماید!؟
بُخاری در صحیح خود از جابر بن عبداللّه انصاری این گونه آورده است:
إنّ النبی صلّی اللّه علیه و آله قال:
إذا أتی مال البحرین حثوت لک ثمّ حثوت لک - ثلاثاً -.
ماجرا از این قرار است که به هنگام رسیدن اموال بحرین نزد ابوبکر، جابر نیز حضور داشت. جابر رو به ابوبکر کرد و گفت که پیامبر صلی اللّه علیه و آله به من فرمود: هنگامی که اموال بحرین را آوردند، سه مشت از آن، مال توست.
ابوبکر به او گفت: جلو بیا و هر مقدار به تو وعده دادهاند بردار.
جابر بدون شاهد و فقط با ادّعا از بیت المال مسلمانان برداشت کرد.[47]
پس چگونه است که ادّعای جابر بن عبداللّه به تنهایی پذیرفته میشود، امّا ادّعای فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و آله که به گواهی آیه تطهیر و دیگر شواهد کتاب و سنّت، معصوم است و فدک نیز در دست اوست و شاهدانی مانند امیر مؤمنان، حسن و حسین علیهم السلام نیز دارد، پذیرفته نمیشود؟!
اگر از تمام این موارد نیز صرف نظر کنیم این اشکال مطرح خواهد شد که جابر یک نفر از صحابه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بوده و فاطمه علیهاالسلام نیز فرد دیگری از صحابه بوده است؛ در این صورت آیا برای برخورد دوگانه ابوبکر، پاسخی عاقلانه و قابل قبول در پیشگاه خدا و رسولش یافت میشود؟
بزرگان حدیث به یاری ابوبکر بر میخیزند!
حال، ببینیم که بزرگان محقّقین اهل حدیث در دفاع از ابوبکر چه گفتهاند:
کرمانی از طَحاوی این گونه نقل کرده است:
امّا اینکه ابوبکر ادّعای جابر را تصدیق نمود از آن جهت بوده که پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرموده بود:
من کذب علیّ متعمّداً فلیتبوّأ مقعده من النار؛ هر کس به عمد سخن دروغی به من نسبت دهد، جایگاهش آتش خواهد بود.
روشن است که این وعده عذابی است که گمان نمیرود شخصی مانند جابر سوی آن برود.[48]
ابن حجر عسقلانی نیز در این مورد مینویسد:
وجه این مسئله، در جواز پذیرش خبر واحد از یک صحابی عادل است، گرچه این خبر به نفع او بوده باشد، زیرا ابوبکر از جابر شاهدی بر ادّعایش نخواست.[49]
عینی نیز پس از نقل سخن ابن حجر مینویسد:
ابوبکر از جابر، شاهد نخواست زیرا که او بر طبق کتاب و سنّت، عادل است. خدا در قرآن فرموده است:
«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ[50]» شما بهترین اُمّتی بودید که به نفع انسانها آفریده شدهاید.
و در آیهٔ دیگر میفرماید:
«وَکَذلِکَ جَعَلناکُم أُمَّةً وَسَطًا[51]» و همین گونه شما را اُمّت میانهای قرار دادیم.
پس اگر شخصی مانند جابر از بهترین اُمّت نباشد. پس چه کسی هست؟
در سنّت، به سبب کلام پیامبر صلی اللّه علیه و آله که فرموده:
هر که از روی عمد به من دروغ نسبت دهد جایگاه او در آتش است.
و چنین کاری از یک مسلمان عادی نیز گمان نمیرود تا چه رسد به یک صحابی. امّا اگر امروزه چنین مسئلهای پیش آید جز با دلیل و شاهد پذیرفتنی نیست.[52]
پس «بی طرف و منصف باشیم» و بگوییم: اگر این دو آیه نشانگر عدالت جابر باشد، به این دلیل که او از صحابه است، پس به یقین نسبت به فاطمه زهراء علیهاالسلام نیز چنین خواهد بود.
و هرگاه این سخن صحیح باشد که «اگر شخصیّتی همانند جابر از بهترین اُمّت نباشد پس چه کسی هست؟» به یقین این سخن در حق فاطمه زهراء علیهاالسلام نیز صحیح خواهد بود.
و هرگاه که در آن حدیث «وعدهٔ عذابی است که گمان نمیرود شخصی مانند جابر سوی آن برود» به یقین از شخصیّتی مانند فاطمهٔ زهراء علیهاالسلام نیز گمان نمیرود که سوی آن گام نهد.
و هرگاه که «چنین کاری حتّی از یک مسلمان عادی نیز احتمال نمیرود تا چه رسد به یک صحابی» پس فاطمهٔ زهراء علیهاالسلام و جابر هر دو از آن منزه و دور هستند.
سرانجام، چگونه است که نسبت دادن سخنی دروغ به پیامبر از جابر - بلکه از یک مسلمان عادی نیز - گمان نمیرود، امّا دربارهٔ فاطمهٔ زهراء علیهاالسلام چنین نیست؟
پس «باید بی طرف باشیم» و اقرار کنیم که حق با آن بانوی مطهّر علیهاالسلام بوده و بیگمان بر او ستم شده است. از این رو بایسته است که بدانیم در ورای ماجرای فدک، مسائل دیگری مطرح بوده که از خود فدک و قضایای آن با اهمیّتتر و بزرگتر بوده است(!!).
مطالبهٔ فدک به عنوان ارث!
آری، سخن صدّیقه طاهره علیهاالسلام پذیرفته نمیشود و شاهدان او نیز رد میشوند... و این برخورد بدان معناست که فدک از جملهٔ آن چیزهایی است که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بر جا گذاشته است.
پس اگر آن دلایل پذیرفته نشد، اکنون این حق فاطمه علیهاالسلام است که آن را به عنوان ارث پدری مطالبه کند، زیرا با نپذیرفتن سخن گذشته آن بانو، آن سرزمین تا پایان عمر در تملّک پیامبر صلی اللّه علیه و آله و پس از فوت جزء ماتَرَک ایشان بوده است، و بیتردید آنچه از شخص فوت شده بر جا میماند - از مملوکات و حقوق - از آنِ وارث او خواهد بود، و زهراء علیهاالسلام یگانه فرزند رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بوده است. پس چرا باید از ارث پدرش محروم گردد؟
ابوبکر که بر ممانعت از این کار پافشاری داشت، برایش ممکن نبود که هیچ یک از این امور را انکار کند:
- نه میتوانست بگوید که فدک از آن آبادیهایی نیست که بدون نبرد مِلک پیامبر صلی اللّه علیه و آله شده است.
- نه میتوانست منکر شود که زهراء علیهاالسلام تنها فرزند پیامبر است.
- و نه میتوانست حق ارث آن بانو را از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله انکار کند.
با این حال، بر منع فدک از آن بانو مصمّم بود. پس برای این کار چه باید میکرد؟
حضرت زهراء علیهاالسلام به نزد ابوبکر آمد، در حالی که زبان حالش چنین بود:
تو اقرار داری که فدک، مِلک پدرم بوده؟ اقرار داری که من تنها وارث او هستم؟ پس چرا بر آن دست گذاشتی با آنکه میدانی آنجا اکنون به عنوان ارث، مِلک من است؟
حضرت زهراء علیهاالسلام رو به ابوبکر کرد و فرمود:
یابن أبی قحافة! أترث أباک و لا أرث أبی؟؛ ای پسر ابو قحافه! آیا تو از پدر خویش ارث میبری، امّا من از پدر خود ارث نمیبرم؟
این سخن در روایات شیعه و اهل تسنن در ضمن فرمایشات طولانی حضرت زهراء علیهاالسلام خطاب به انصار و گفتوگو با ابوبکر آمده است. استواری متن، این سخن را از پیگیری سند بینیاز میکند؛ و لیکن طبیعی است که پیروان ابوبکر، امثال این روایات را نقل نکنند؛ در عین حال، ما آن را نزد عدّهای از دانشمندان یافتهایم.
آن خطبه را احمد بن ابی طاهر بغدادی مشهور به ابن طیفور[53] در کتاب بلاغات النساء آورده است.[54]
همچنین ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری (متوفای ۳۲۳ هـ) در کتاب السقیفه و فدک آن را نقل کرده، آن گونه که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه آورده و دربارهٔ وی گفته است:
ابوبکر جوهری، دانشمند و محدّثی ادیب، موثق و پارسا است که محدّثین او را ستوده و آثارش را روایت کردهاند.[55]
ابو عبیداللّه محمّد بن عمران مرزبانی (متوفای ۳۸۴ هـ) نیز آن خطبه را با اسناد خویش از عروه و او از عایشه نقل کرده است، چنان که در الشافی فی الإمامه و شرح نهج البلاغه آمده است.[56]
احمد بن حنبل نیز حدیث یاد شده را با این عبارت نقل نموده است:
آن بانو خطاب به ابوبکر گفت:
أنت ورثت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله أم أهله؟!؛ تو از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله ارث میبری یا اهل او؟!
حلبی نیز با این عبارت حدیث را نقل کرده است: در نقلی آمده است: فاطمه رضی اللّه تعالی عنها به ابوبکر گفت:
من یرثک؟؛ چه کسی از تو ارث میبرد؟
ابوبکر گفت: خانواده و فرزندانم.
فاطمه علیهاالسلام گفت:
فمالی لا أرث أبی؟؛ پس چرا من از پدرم ارث نمیبرم؟
حلبی مینویسد: ابوبکر، نامه فدک را برایش نوشت، در این هنگام، عمر وارد شد و پرسید: این چیست؟
ابوبکر پاسخ داد: نامهای برای فاطمه، دربارهٔ ارث پدرش نوشتهام؟
عمر گفت: برای مسلمانان چه خواهی داد؟ مگر نمیدانی که عرب، علیه تو قیام کرده است؟[58]
آنگاه عمر، نامه را گرفت و آن را پاره کرد(!!)
این قضیّه را بُخاری و مسلم نیز از عایشه نقل کردهاند. عبارت بُخاری چنین است: عایشه گوید:
إنّ فاطمة علیهاالسلام بنت النبی صلی اللّه علیه و آله أرسلت إلی أبی بکر تسأله میراثها من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، ممّا أفاء اللّه علیه بالمدینة و فدک و ما بقی عن خمس خیبر، فقال أبوبکر: إنّ رسول اللّه قال: «لا نورث ما ترکناه صدقة»، إنّما یأکل آل محمّد فی هذا المال، و إنّی و اللّه لا أُغیّر شیئاً من صدقة رسول اللّه عن حالها الّتی کان علیها فی عهد رسول اللّه و لأعلمنّ فیها بما عمل به رسول اللّه.
فأبی أبوبکر أن یدفع إلی فاطمة منها شیئاً، فوجدت فاطمة علی أبی بکر فهجرته، فلم تکلّمه حتّی توفّیت، وعاشت بعد النبی ستّة أشهر، فلمّا توفّیت دفنها زوجها علی لیلاً ولم یؤذن بها أبابکر وصلّی علیها...[59]
فاطمه علیهاالسلام دختر پیامبر صلی اللّه علیه و آله برای ابوبکر پیغام فرستاد و ارث خود را از رسول خدا صلی اللّه علیه و آله از آن چیزهایی که خداوند در مدینه به ایشان بخشیده بود و نیز باقی مانده خمس خیبر، مطالبه نمود.
ابوبکر به او گفت: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله گفته است: «ما چیزی به ارث نمیگذاریم، آنچه از ما میماند صدقه است». آل محمّد فقط میتوانند از آن مال استفاده کنند. به خدا سوگند! من صدقه رسول خدا صلی اللّه علیه و آله را از همان حال که در زمان حیاتش بوده هیچ تغییر نخواهم داد و دربارهٔ آن همان کاری را خواهم کرد که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله انجام میداد.
بدین وسیله ابوبکر از دادن حتی بخشی از آنها به فاطمه علیهاالسلام خودداری کرد و فاطمه علیهاالسلام نیز بر ابوبکر خشم گرفت و او را طرد کرد و با وی سخن نگفت تا از دنیا رفت.
فاطمه علیهاالسلام بعد از وفات پیامبر صلی اللّه علیه و آله شش ماه زندگی کرد و هنگامی که فوت نمود، همسرش علی علیهالسلام او را شبانه دفن کرد و به ابوبکر خبر نداد و خود بر او نماز خواند، و تا وقتی فاطمه علیهاالسلام در قید حیات بود علی علیهالسلام در بین مردم وجههای داشت، و چون از دنیا رفت مردم از او روی برگرداندند.
- منبع مقاله: حسینی میلانی، علی؛ (۱۳۹۰)، فدک در فراز و نشیب (پژوهشی در مورد فدک در پاسخ به یک دانشور سنّی)، قم: الحقایق، چاپ پنجم.
[1] علی رغم این که در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارک پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمایش حضرتش، درود و صلوات را به صورت کامل آوردهایم.
[4] برای آگاهی از ماجرای ابوبکر در این جنگ میتوانید روایت ابو داوود طیالسی، ابن سعد، طبرانی، ابن حِبّان، دارقُطنی، ابن عساکر، ضیاء مَقدِسی و دیگران را در کنز العمال: 10 / 424 حدیث 30025 ببینید.
[5] برای آگاهی از ماجرای ابوبکر در جنگ خیبر به روایت احمد، ابن ابی شیبه، بزّار، طبری، حاکم، بیهقی، ضیاء مَقدِسی، هیثمی و دیگران در کنز العمال: 10 / 461 حدیثهای 30117 - 30135 مراجعه کنید که روایات متعددی نقل کرده است.
[6] شایان یادآوری است که ما در مقابل ترجمهٔ عبارات مندرج در منابع اهل تسنّن که محل تأمّل و دقّت نظر میباشند، علامت (!!) را نهادهایم.
[30] سنن تِرمذی: 5 / 614 حدیث 3768، الخصائص، نَسایی: 99 حدیث 124، مسند احمد: 3 / 3، مستدرک حاکم: 3 / 182 حدیثهای 4778، 4779 و 4780، المعجم الکبیر طبرانی: 3 / 35 حدیث 2605، المعجم الاوسط طبرانی: 1 / 173 حدیث 368، مسند ابو یعلی: 2 / 359 حدیث 1169، المصنّف: 7 / 512 حدیث 2، سنن ابن ماجه: 1 / 44 حدیث 118، حلیة الاولیاء: 4 / 139 حدیث 206، الاحسان: 9 / 55 حدیث 118، مشکل الآثار طَحاوی: 2 / 269 حدیث 2103، شرح السنه بغوی: 8 / 104 حدیث 3935 و....
[42] جامع الاصول: 10 / 187 حديث 7686. در اين منبع آمده است: بُخاري روايت مى کند که مروان بن حکم همان فردي است که در داوري فقط شهادت عبداللّه بن عمر را پذيرفت، نه پيامبر صلي اللّه عليه و آله.
[44] جامع الاصول: 10 / 184 و 185 حديث هاي 7681- 7685. اين حديث را مالک، مسلم، ابو داوود و تِرمذي نقل کرده اند.