یک عمر زندگی در سایه تاوان اشتباه دیگران
بعضی آدمها بار سنگینی را به دوش میکشند؛ باری که شاید تحملش برای خیلی از ما حتی یک روز هم ممکن نباشد. بعضی از آدمها به دلیل رفتار دیگران قربانی میشوند؛ قربانی قضاوتهای نادرست، برچسبهای اجتماعی، حرف و حدیث مردم.
کسانی هستند که دوست دارند عادی زندگی کنند، مثل همه ما نفس بکشند و در اجتماع باشند اما از ترس قضاوتها، کنج عزلت را ترجیح دادهاند. کودکانی که با توجه به عقد زوجین قبل از مراسم رسمی ازدواج، کودکان خارج از خانواده هستند اما نامشروع نیستند و مثل همه آدمها حق زندگی دارند.
اینها انسانهای بیدفاعی هستند که در مجازاتی شریک شدهاند که خود هیچ نقشی در رقم زدنش نداشتهاند. بعضی آدمها همه عمر در گرداب حرف و حدیث و قضاوتهای نادرست افراد سطحی نگر اسیرند و از حداقل حقوق اجتماعی محروم؛ بیآنکه گناهی مرتکب شده باشند.
من هیچ وقت پدر و مادرم را ندیدم. چون آنها قبل از تولد من عقد رسمی نکرده بودند و وقتی من متولد شدم مادرم مرا به این مرکز سپرد و دیگر هیچ وقت برنگشت. خانم بهرامی یکی از مربیان مرکز خیریه نگهداری از کودکان بیسرپرست، بعد از گذشت سی و اندی سال از خاطرات روزهایی میگوید که چندان خوشایند نیست.
از خانوادهای که هرگز نداشته و کمبودی که احساس میکرده است. او که از ابتدای زندگیش در این مرکز خیریه یا شبه خانواده بوده، امروز دیگر آن دختر مظلوم و تنهای آن روزها نیست؛ او اکنون به عنوان مربی در کنار بچههایی زندگی میکند که سرنوشتی مشابه او دارند. او در بیان مشکلاتش میگوید:
غم نداشتن پدر و مادر یک طرف و انگی که برخی به بچههای بیسرپرست میزنند یک طرف دیگر. من اولین تجربهام از زندگی در خارج از دیوارهای اینجا به هجده سالگیام برمی گردد؛ وقتی برای اولین بار به دانشگاه رفتم.
اما این خاطره آنقدر تلخ بود که ترجیح دادم دیگر تکرار نشود و برای همیشه به سنگر گذشتهام پناه آوردم. شاید اینجا کوچک باشد اما حداقل دل آدمهایش بزرگ است.
خانم بهرامی وقتی درباره روزهای دانشجوییاش صحبت میکند غم عمیقی در چشمهایش موج میزند؛ دورانی که شاید برای خیلی از ما شیرینترین دوران زندگیمان بوده برای او به دلیل بیفکری یکی از دوستانش و افشای راز زندگی او برای همه به یکی از تلخترین دوران بدل شد.
افزایش کودکان بیسرپرست
مدیر داخلی این مرکز که مسئول نگهداری از دختران بیسرپرست بالای شش سال است در این باره میگوید:
در گذشته یعنی تا حتی پنج سال پیش ما کمتر شاهد بچههای بیسرپرست که بدون ازدواج رسمی متولد میشوند بودیم اما از چند سال پیش تعداد این بچهها زیاد شد. تا جایی که میتوانم بگویم ۷۰ درصد بچههایی که ما در این مرکز در حال حاضر سرپرستی میکنیم، نه پدر و مادرشان فوت کرده و نه بیکفایت است بلکه آنها به دلیل بیمسئولیتی والدینشان به این مرکز سپرده میشوند.
مادرانی که بدون اینکه به آینده این موجودات بیدفاع فکر کنند، آنها را به دنیا میآورند و پدرانی که حتی حاضر نمیشوند مسئولیت عمل خود را بپذیرند.
گیلاندخت یاسفرد در ادامه میگوید:
این بچهها معضل اجتماعی نیستند، آنها هیچ فرقی با بقیه ندارند و در واقع این ما هستیم که با قضاوتهای نادرستمان آنها را به سمت تاریک این ماجرا هل میدهیم. وقتی فردی دزدی میکند و میخواهد این کار را ترک کند اگر تا ابد به او بگویند تو دزد بودی او هیچ وقت نمیتواند از کارهای گذشتهاش برگردد.
او در ادامه میگوید:
البته این مقایسه اصلا درست نیست چون کودکانی که این گونه متولد میشوند خودشان هیچ گناهی نکردهاند که بخواهند به دلیل آن سرزنش شوند.
85 درصد کودکان بهزیستی بد سرپرستند
معاون سابق اجتماعی سازمان بهزیستی با اشاره به ۱۰ هزار کودکی که در کشور در شبه خانوادهها نگهداری میشوند میگوید:
تعداد ۶۰۰ مرکز نگهداری از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست در کشور وجود دارد و ۸۵ درصد از کودکانی که در این مراکز نگهداری میشوند بدسرپرست هستند یعنی، والدینشان فوت نکردهاند.
محمد نفریه با اشاره به مشکلات عدیده کودکان بدسرپرست عنوان میکند: دید مناسبی در بین عموم نسبت به این افراد وجود ندارد که باید تصحیح شود.
او در مورد شرایط پذیرش این کودکان از سوی سازمان بهزیستی میگوید:
مرجع قضایی بر ورود و خروج این افراد از بهزیستی نظارت دارد و بچههای شیرخواره رها شده در خیابان از سوی نیروی انتظامی به این مرکز آورده میشوند اما در برخی موارد در زایشگاه و با تشخیص مددکار بیمارستان به این مرکز منتقل میشوند که برای آنها پروندهای تشکیل میشود که برای همیشه در این مراکز باقی میماند اما برای آنها شناسنامه گرفته نمیشود.
او در مورد شرایط فرزندخواندگی از سوی بهزیستی میگوید:
هر کودک بیسرپرستی که به بهزیستی سپرده میشود ظرف دو تا سه ماه تحویل خانوادههای متقاضی میشود. در گذشته این قانون فقط شامل کودکان بیسرپرست بود اما بر اساس قانون مصوب سال گذشته کودکان بدسرپرست هم میتوانند به فرزندخواندگی گرفته شوند.
اینها از ترحم بیزارند
اینجا در جمع کودکانی هستیم که از هر ۱۰ تایشان هفت نفر تولدش بدون ازدواج رسمی والدین آغاز شده است. وقتی میبینم مثل همه بچهها بیدغدغه بازی میکنند، آرزو میکنم همیشه کودک بمانند و یا دنیا برایشان مثل این خانه باشد. جایی که هیچ کس نه آنها را قضاوت میکند و درگوشی درباره آنها حرف میزند و نه حتی دست ترحم برسرشان میکشد بلکه به عنوان یک انسان عادی با آنها برخورد میشود.
خانم یاسفرد میگوید:
در مرکز ما بودجه دولتی نیست و اینجا حدود چهل سال پیش در اثر وقف یک خانم بزرگوار به این کار اختصاص یافته، و چون ایشان طبق وصیتشان بخش زیادی از اموالشان را به تامین مخارج اینجا اختصاص دادند همیشه منابع مالی ما تکمیل بوده است.
با وجود این، ما مشکلاتمان بیشتر فرهنگی و اجتماعی است چون، برخی افراد جامعه درک درست و نگاه مناسبی به این بچهها ندارند و در بهترین حالت با ترحم با این افراد برخورد میکنند.درحالی که اینها حتی بچه ترینشان هم این ماجرا را درک میکند و همه این بچهها از ترحم بیزارند.
او با اشاره به اینکه مرکز بهزیستی برای همه بچههایی که میخواهند از این مراکز جدا شوند یک مبلغی را (در حدود شش میلیون تومان) اختصاص میدهد که البته کافی نیست، میگوید:
ما چون بودجه غیردولتی داریم و فقط از دختران سرپرستی میکنیم، برای تامین جهیزیه و یا حتی مخارج دانشگاه به آنها کمک میکنیم و تا به حال نگذاشتهایم کمبودی برای این افراد ایجاد شود اما مراکز دیگر که با بودجه دولتی کار میکنند دستشان بستهتر است.