loading...
مجله اینترنتی فهادان
بازار فهادان
آخرین ارسال های انجمن
سر دبیر بازدید : 669 سه شنبه 1393/10/16 نظرات (0)

مسیح در شب قدر

به گزارش جهان به نقل از تسنیم، «مسیح در شب قدر»، روایت حضور مقام معظم رهبری در جمع خانواده شهدای ارامنه و آشوری اخیراً از سوی انتشارات صهبا روانه بازار کتاب شده است. این اثر دومین کتاب از مجموعه «خورشید در مهبط ملائکة الله» است.

رهبر معظم انقلاب با توجه به اهمیت و ارزش بالای خانواده‌های شهدا و لزوم احترام و توجه ویژه نسبت به آنها، از همان ابتدای جنگ، عنایت خاصی به این خانواده‌ها داشتند. و از سال شصت‌وسه، برنامۀ مرتب خودشان را برای حضور در منازل شهدا و ابراز محبت و توجه و گفت‌وگوی رو در رو و صمیمانه با خانواده‌های شهدا، شروع می‌کنند. برنامه‌ای که هنوز هم ادامه دارد و جزء سنت‌های حسنه‌ای است که توسط معظم‌له ایجاد شده است.

از جذاب‌ترین دیدارهای معظم‌ٌله با خانواده‌های شهدا، موارد مربوط به شهدای مسیحی است. رهبر معظم انقلاب از همان سال شصت‌وسه، در ایام عید مسیحیان و میلاد حضرت مسیح، مهمان خانواده‌های شهدای مسیحی می‌شوند.

روایت اوّل، شهید گالوست بایومی:

دیدار رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای دام ظلّه با خانواده معظم شهید گالوست بایومی، یک روایت کوچک از این کتاب ارزشمند و خواندنی است که محضرتان تقدیم می‌گردد.

... صبح پنجشنبه به من خبر دادند امشب اگر خانه هستید، یکی از مسئولین کشور، چند دقیقه‌ای مهمانتان باشند. گفتم بفرمایید، خواهش می‌کنم. واروژان و تالین هیچ‌کدام از خبر مهمان خوشحال نشدند، چون ایام امتحاناتشان بود و حسابی درس داشتند. تالین دبیرستانی است و واروژان، دانشجوی پزشکی. می‌دانند که من روی درسشان حساسم و به جز علاقه خودشان، برای شاد کردن دل من هم که شده، خوب درس می‌خوانند.

روزی که واروژان پزشکی قبول شد، تمام خستگی چند سال کار و زندگی بدون همسرم، از تنم بیرون رفت. اول هم رفتم سر مزار او، سرم را بالا گرفتم و تبریک گفتم. واروژان با سهمیه فرزندان شهداء در رشته پزشکی قبول شد؛ اصرار هم دارد که این را همه‌جا بگوید؛ با غرور می‌گوید که پدرم شهید شده و جمهوری اسلامی، فرقی بین من و یک فرزند شهید مسلمان نگذاشته است!

تالین از همان ظهر رفت خانه دوستش تا با هم درس بخوانند، واروژان هم تا کمی بعد از غروب ماند که در مهمانی باشد، اما بعدش رفت خوابگاه، فردا امتحان میکروبیولوژی دارند، می‌گوید خیلی سخت است.

سه ساعتی از غروب گذشته که مهمانمان از راه می‌رسد. من و برادر شوهر و شوهر خواهرم، همین‌طور مبهوت مانده‌ایم و توان هیچ کاری را نداریم.

شنیده بودیم که سال‌های قبل، رئیس‌جمهور به منزل چند شهید مسیحی سر زده‌اند؛ در انتهای ذهنم، حدس کوچکی هم می‌زدم که شاید امشب هم این رئیس‌جمهور جدید مهمانمان باشد. اما مهمان، همان رئیس‌جمهور قبلی هستند که چند ماهی است بعد از رحلت آیت‌الله خمینی، رهبر شده‌اند!

از غصه نبودن بچه‌ها در خانه، خیلی ناراحت می‌شوم. اگر درصدی احتمال می‌دادند که چه کسی قرار است مهمانشان باشد، محال بود بروند. حالا چه غصه‌ای می‌خورند، وقتی برمی‌گردند خانه.

حاج‌آقا خامنه‌ای با ما سلام و احوالپرسی می‌کنند و همراه برادرِ شوهر و شوهر خواهرم و چند نفر از همراهانشان روی مبل می‌نشینند.

ما هیچ‌ کداممان توان صحبت کردن نداریم. ایشان بعد از سلام و احوالپرسی، خودشان صحبت را شروع می‌کنند:

_ پدر شهید این آقا هستند؟

اشاره می‌کنند به عکسی از همسرِ شهیدم بر روی دیوار. احتمالاً چون اکثر شهداء ارمنی، سربازان جوان هستند، حاج‌آقا فکر کرده‌اند این عکس از همسرم، عکس پدر شهید است.

آرام می‌گویم: حاج‌آقا! این آقا خودش شهید شده.

ـ عجب! آقا شهید شدند؟

ـ بله.

ـ شما همسرشان هستید؟

ـ بله.

دارم از خجالت آب می‌شوم. تا حالا با یک روحانی معمولی مسلمان هم صحبت نکرده‌ام، حالا بزرگترین مقام روحانی کشور مقابلم نشسته‌اند و با من حرف می‌زنند. ایستاده‌ام و می‌خواهم به بهانه آماده کردن پذیرایی، بروم آشپزخانه، اما حاج‌آقا اجازه نمی‌دهند.

_ بفرمایید بنشینید اینجا.

ـ مرسی.

و بر مبل یک‌نفره سمت راست ایشان می‌نشینم. احساس عجیبی دارم؛ هم ذوق است و هم خجالت و هم افتخار. کاش گالوست این صحنه را می‌دید. حتماً می‌بیند.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری