آیا دین را باید مقدم بر آزادی دانست؟ یا بالعکس
مصاحبه با آیت الله مصباح یزدی توسط: حسین بصیرت
رابطه دین با آزادی چیست؟ آیا دین را باید مقدم بر آزادی دانست؟ یا بالعکس؛ آزادی اصل است و دین، تابعی از آن؟
گروهی چنین پنداشتهاند که آزادی، اصل و مقدم بر هر چیزی و از جمله دین است. زیرا اگر دین را اصل بدانیم و آزادی را پرتویی از آن، به هنگام پذیرش دین، آزاد نخواهیم بود. به عبارت دیگر، پذیرش اصل دین - مانند هر کار دیگر اختیاری انسان - وقتی ارزشمند و مستلزم اجر و ثواب الهی است که آزادانه و از روی اختیار باشد؛ و اگر آزادی را فرع و جایگاه آن را بعد از دین بدانیم، لازمهاش این است که به هنگام پذیرش دین، آزاد نباشیم و در نتیجه عمل ما هم عاری از اختیار میگردد. در حالی که انتخاب دین، باید آزادانه صورت گیرد و ایمان، به عنوان یک عمل اختیاری که ریشه در ژرفای قلب آدمی دارد، چیزی نیست که با زور و اجبار بتوان بر کسی تحمیل کرد و از هیمن رو خداوند هم در قرآن کریم میفرماید: «لااکراه فی الدین قد تبینن الرشد من الغی» بنابراین، آزادی، اصل و مقدم بر دین است و اساساً وجود و اعتبار دین در پرتوی آزادی معنای پیدا میکند.
حال که جایگاه آزادی، قبل از دین است و دین، زاییده و محصول آزادی است، دین هرگز نمیتواند آزادی را محدود کند؛ چرا که هیچ نتیجه و فرعی نمیتواند اصل و اساس خود را در بند بکشد و با این کار، اعتبار خود را نیز از میان بردارد. بنابراین افراد در محیطهای دینی باید از نهایت آزادی برخودار باشند و احکام و مقررات دینی، حق محدود کردن آزادیها را ندارند. بخشی از استدلال فوق، سخن حقی است و بخش دیگر سفسطهای بیش نیست که با اندک تأملی قابل شناسایی است.
قسمت اوّل استدلال پیش گفته که انتخاب دین را در فضا و شرایطی آزاد قابل قبول و ارزشمند معرفی میکند و در تأیید آن به آیه: «لااکره فی الدین» تمسک میجوید، سخنی موجه میباشد؛ اما قسمت دوم استدلال که در ادامه آمده است و چنین وانمود میکند که حتی بعد از پذیرش دین، باید آزادی چنان محفوظ باشد که مقررات دینی هم نتواند گزندی به آن برساند، مغالطهای بیش نیست.
برای روشنتر شدن مطلب باید گفت:
در این استدلال، بین دو مرحله و دو مقام از آزادی خلط شده است: یکی آزادی قبل از گزینش دین و دوم آزادی بعد از گزینش دین.
آن آزادی که شرط اختیار و قدرت انتخاب است منزلگاهی قبل از دین دارد و بدون آن، گزینش آزاد، منتفی خواهد شد. اما آزادی بعد از پذیرش دین، در چارچوب دین و محدود به حدود دینی خواهد بود. به عبارت دیگر، بعد از آنکه انسان، آزادانه دین را انتخاب کرد، مجموعه دین، اعم از امور اعتقادی و دستورات عملی را نیز پذیرفته است و به لوازم این پذیرش که عمل و راهپویی در قالب این اعتقادات و فرامین عملی است گردن نهاده، آزادانه خود را تابع اوامرو نواهی خداوند متعال ساخته است.
نظیر این مسئله در بسیاری از امو زندگی انسانها نیز اتفاق میافتد. به عنوان نمونه، افراد آزادانه و با گزینش خود به استخدام نیروهای نظامی و انتظامی در میآیند اما بعد از استخدام شدن و پذیرفتن آزادانه قوانین و مقررات حاکم بر نیروهای مذکور، حق تخطی از قوانین و مقررات را ندارند و نمیتوانند به هرگونهای که خود خواسته تصمیم بگیرد.
از دید آیت الله مصباح، گاهی این عمل با مغالطه و رنگ و لعاب دینی و با استناد به برخی از آیات قرآنی بیان میشود تا از مقبولیت بیشتری برخوردار گردد.
آیاتی چون:
- «لست علیهم بمصیطر»؛ تو بر مردم سیطره و تسلط نداری.
- «و جعلناک علیهم حفیظا و ما انت علیهم بوکیل»؛ و ما تو را مسئول (اعمال) آنها قرار ندادهایم و تو وکیل مردم و نگهبان آنان نیستی.
- «ما علی الرسول الا البلاغ»؛ پیامبر تنها باید پیامهای خدا را به مردم برسان و نه چیز دیگر.
- «انا هدیناه السبیل إما شاکراً و إما کفوراً»؛ ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (پذیرا گردد) یا ناسپاس.
-
«فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر»؛ هرکه میخواهد بپذیرد و هرکس هم نخواست کفر بپذیرد.
آنها با استدلال به این آیات چنان فریاد آزادی سر میدهند که گویا - معاذالله - از خدا هم برای آزادی انسان دلسوز ترند! غافل از آنکه در مقابل آیات پیش گفته برخی آیات میفرماید هرگاه خدا و پیامبر او چیزی ر ا برای مردم برگزیدند و به آنها دستوری دادند هیچکس حق انتخاب و اختیار در مقابل آنها ندارد و باید تابع خواست آنها باشد:
«و ما کان لمومن و لا مومنه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم»
و یا آیه: «لنبی اولی با المومنین من انفسهم»؛ پیامبر از خود مردم به خودشان اولی است.
تقریبا تمام مفسرین این آیه شریفه را چنین تفسیر کردهاند که: تصمیم پیامبر بر تصمیم مردم مقدم است و وقتی او تصمیمی گرفت دیگران حق مخالفت در برابر تصمیم او ندارند. در بادی امر شاید تصور شود بین این دسته از آیات تعارض وجود دارد ولی کسی که اندک آشنایی با قرآن داشته باشد و مراجعهای به صیاغ و قبل و بعد آیات دسته نخست داشته باشد، در مییابد که مسبب و مورد این آیات ارتباطی به مسئله آزادی ندارد تا تفاوتی رخ بنماید؛ بلکه در مقام دلداری دادن به پیامبر اکرم (ص) است زیرا پیامبر به دلیل آنکه مظهر رحمت و عطوفت الهی بود، بسیار از اینکه مردم راه حق را نمیپذیرفتند نگران بود وگاه چنان غصه میخورد که گویا میخواهد خود را هلاک کند. خداوند متعال نیز در مقام دلداری پیامبر خود میفرماید: «لعلک با خع نفسک»؛ شاید تو خویشتن را به سبب اینکه ایمان نمیآورند هلاک کنی. خداوند آیات دسته اول را نازل کرده است تا آرامشی به پیامبر داده باشد.
بنابراین، این سخن که هر موقع دین در مقابل آزادی قرار گرفته است، دین شکست خورده است فاقد پشتوانه قرآنی است و نمیتوان از منابع دینی برای آن مستندی یافت. چنانکه آیات دسته اول به هیچ وجه مدعای دگراندیشان را اثبات نمیکند و برداشت آنها از مصادیق بارز «تفسیر به رای» میباشد.
منبع مقاله: روزنامه رسالت، شماره ۵۹۱۲