loading...
مجله اینترنتی فهادان
بازار فهادان
آخرین ارسال های انجمن
سر دبیر بازدید : 581 دوشنبه 1394/05/19 نظرات (0)

خرق عادت توسط امام صادق علیه السلام

امامان همانند پیامبران می‌توانند خرق عادت کنند تنها فرق این دو عمل به این است که پیامبران به همراه خرق عادت ادعای پیامبری داشتند ولی ائمه معصومین ادعای پیامبری نداشتند؛ در عوض ادعای دارا بودن مقام ولایت و حجت بودن خدا بر خلق را داشتند.


1_ از یونس بن ظبیان و مفضل بن عمر و ابو سلمه سراج و حسین بن نویره روایت شده که گفتند: ما در حضور حضرت صادق علیه السّلام بودیم، آن حضرت بما فرمود: خزینه‌های زمین و کلیدهای آن‌ها بما عطا شده، اگر من بخواهم به یکی از این پاهایم میگویم: آنچه طلا که در جوف تو است خارج کن! (خارج می‌کند) پس آن حضرت با پای خود روی زمین خطی کشید، با دست خود مقداری از طلا که به‌قدر یک وجب بود خارج کرد، آن طلاها را بما داد و فرمود: نیکو به آن نظر کنید که شک نیاورید، بعد از آن بما فرمود: به زمین نگاه کنید! وقتی ما نگاه کردیم دیدیم که مقدار زیادی طلای درخشنده روی هم قرار گرفته است.

یکی از آن مردم گفت: یا بن رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله به شما اینطور نعمت‌ها عطا شده و شیعیان شما محتاج‌اند؟! فرمود: خدا به همین زودی دنیا و آخرت را برای شیعیان ما جمع خواهد کرد و آنان را در بهشت پرنازونعمت داخل می‌کند و دشمنان ما را در دوزخ داخل خواهد کرد.1

2_ از داود بن کثیر رقّی روایت شده که گفت: من با امام جعفر صادق علیه السّلام برای حج خارج شدم، اول وقت ظهر شد حضرت صادق به من فرمود: ما در زمین بی‌آب و گیاهی وارد شدیم، وقت ظهر فرا رسید، ما را از جاده خارج کن! از جاده خارج شدیم و در زمینی که آب نداشت وارد گردیدیم، حضرت صادق با پای خود به زمین اشاره کرد، چشمه آبی که چون یک قطعه برف بود برای ما جاری شد، امام علیه السّلام وضو گرفت من نیز وضو گرفتم و با آن حضرت نماز خواندیم.

وقتی که خواستیم حرکت نمائی‌ام من توجه کردم و یک شاخه خرمائی دیدم حضرت صادق فرمود: آیا دوست داری که از این شاخه خرما به تو رطبی دهم؟ گفتم: آری، آن بزرگوار به دست خود به آن شاخه زد و آن را تکان داد، آن شاخه به‌شدت به حرکت آمد و خوشه‌های خرما پائین آمدند و آن حضرت از انواع رطب به من داد، آنگاه با دست خود آن درخت خرما را مسح کرد و فرمود: به حال اولیه خود برگرد، آن درخت به حال خود برگردید.2

مرد گوید: من گفتم: ما حقّ المؤمن علی اللّه؟ گفت: اگر با کوه گوید: اوبی، به حرکت آید. من کوه احد را دیدم که بعضی بر بعضی می‌کوفت. امام علیه السّلام گفت: من به ضرب المثل گفتم و- ای کوه- تو را نخواستم. کوه باز جای خویش شد.

3_ یکی از اصحاب امام صادق- علیه السّلام- می‌گوید: مقداری مال نزد امام صادق بردم و با خود فکر می‌کردم که چه مقدار از آن مال را به آن حضرت بدهم. وقتی که به خدمتش رسیدم، غلامی را صدا کرد و طشتی در آن طرف خانه بود. به غلام فرمود آن طشت را بیاورد. مشغول حرف زدن شد تا اینکه طشت آورده شد. دینارها از لبه‌های طشت ریختند تا اینکه میان من و او حائل شدند. آنگاه متوجه من شد و فرمود: آیا خیال می‌کنید که ما به آنچه در دست شماست محتاج هستیم؟ ما آن‌ها را می‌گیریم تا اینکه شما را پاک نماییم.3

4_ منصور دوانیقی به دربانش گفت: وقتی که جعفر صادق، از درب وارد شد، قبل از اینکه به من برسد او را بکش! امام صادق- علیه السّلام- وارد شد و نشست و منصور، دربان را خواست و به او نگاه کرد و به امام صادق- علیه السّلام- نیز نگاه کرد. سپس گفت: برو به جای خود. و دست‌هایش را می‌مالید تا اینکه امام صادق- علیه السّلام- رفت. منصور، دربان را خواست و گفت: به تو چه دستوری داده بودم؟

دربان گفت: به خدا سوگند! من او را نه هنگامی که وارد شد، دیدم و نه هنگامی که خارج شد. فقط زمانی او را دیدم که با تو نشسته بود.4

5_ حسین بن زید می‌گوید: به امام صادق- علیه السّلام- گفتم مرا از فرمایش خداوند متعال به حضرت ابراهیم که فرمود: «او لم تؤمن» آگاه کن. حضرت فرمود: دوست داری که مانند آن را ببینی؟ گفتم: بلی.

پس چاقویی برداشت و برخاست و کبوتر و کلاغ و طاوس و بازی را ذبح کرد و آن‌ها را قطعه- قطعه نمود و به هم مخلوط کرد و بعد یک- یک آن‌ها را ندا داد. دیدم که گوشت‌ها بعضی به یک دیگر چسبیدند و دوباره همان پرندگان، به وجود آمدند.5

6_ ابو بصیر گوید که: مردی به خدمت صادق علیه السّلام آمد و گفت: حقّ مؤمن چیست یا امام؟ گفت: به طرف احد بیرون رو. مرد به جانب احد بیرون شد. چون آنجا رسید، نگاه کرد، آنجا امام علیه السّلام را دید که ایستاده بود و نماز می‌کرد و اسب وی ایستاده بود. ناگاه گرگی بیامد و با آن حضرت سرّی می‌گفت چنانکه مردی با مردی گوید. امام گفت: بکردم. مرد گفت: من آمده بودم تا از چیزی پرسم، خود از آن عجب‌تر بدیدم! یا بن رسول اللّه، مسارّه گرگ با تو از چه چیز بود؟ امام علیه السّلام گفت: مرا گرگ خبر داد که زنم در عسر ولادت گرفتار شد، دعا کن تا ولادت بر وی آسان گردد، من گفتم: فعلت. یعنی دعا کردم به شرط آنکه خدای تعالی از نسل وی کسی را بر شیعه ما مسلّط نگرداند.

امامان همانند پیامبران می‌توانند خرق عادت کنند تنها فرق این دو عمل به این است که پیامبران به همراه خرق عادت ادعای پیامبری داشتند ولی ائمه معصومین ادعای پیامبری نداشتند؛ در عوض ادعای دارا بودن مقام ولایت و حجت بودن خدا بر خلق را داشتند.

مرد گوید: من گفتم: ما حقّ المؤمن علی اللّه؟ گفت: اگر با کوه گوید: اوبی، به حرکت آید. من کوه احد را دیدم که بعضی بر بعضی می‌کوفت. امام علیه السّلام گفت: من به ضرب المثل گفتم و- ای کوه- تو را نخواستم. کوه باز جای خویش شد.6

7_ جابر می‌گوید: نزد امام صادق- علیه السّلام- بودم. با آن حضرت، بیرون آمدیم مردی را دیدیم که بزغاله‌ای را خوابانده است تا ذبح کند و بزغاله فریاد می‌زند.

امام فرمود: قیمت این بزغاله چقدر است؟ آن مرد گفت: چهار درهم. پس حضرت چهار درهم را از جیبش در آورد و به او داد و فرمود: او را آزاد کن.

می‌گوید: پس رفتیم، دیدیم که «بازی» پرنده‌ای را دنبال می‌کند و آن پرنده فریاد می‌کشد. حضرت با آستینش به باز اشاره کرد، پس پرنده را رها کرد و برگشت.

به حضرت گفتم: چه شگفتی‌هایی در کار تو دیدیم! فرمود: آری، بزغاله را که آن مرد خوابانده بود تا بکشد، چشمش که به من افتاد، گفت از آنچه می‌خواهند در مورد من انجام دهند به خدا و شما اهل بیت پناه می‌برم. و آن پرنده هم همین طور گفت. اگر شیعیان ما استقامت می‌ورزیدند، زبان پرندگان را به آنان می‌شنواندیم.7

پی‌نوشت:

1_ ترجمه إثبات الوصیة، متن، ص:347

2_ همان، ص 347 و 348

3_ جلوه‌های اعجاز معصومین علیهم السلام؛ قطب الدین راوندی، محرمی غلام حسن، ترجمه الخرائج و الجرائج)، دفتر انتشارات اسلامی قم، چاپ: دوم، 1378 ش، ص 441

4_ همان، ص: 445

5_ همان، ص: 447

6_ مناقب الطاهرین، عماد طبری، ج 2،  495 وص:496 سازمان چاپ و انتشارات تهران،1379 ش

7_ جلوه‌های اعجاز معصومین علیهم السلام، ص: 444

سید روح الله علوی

تنظیم مجدد: پورتال فهادان

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری