در این فرصت مسألهای ریشهای که اهمیت فراوانی دارد را مورد بحث قرار میدهیم. بحث را با این پرسش آغاز میکنیم که:
- نقش دین در زندگی انسان چیست؟
- ما چه اندازه به دین احتیاج داریم؟
- دین چه مشکلی را از ما حل میکند؟
- اگر کسی دین نداشته باشد چه میشود؟
- آیا ممکن است چیزی جایگزین دین شود؟
پاسخ این پرسشها حتی برای برخی از عوام روشن است؛ اما گاهی بعضی مسائل از فرط روشنی مبهم میشود. شاید، ما هیچگاه احساس نمیکردیم، روزی نیاز باشد که درباره دین، قلمرو و ارتباطش با نهادهای اجتماعی بحث و گفتگو کنیم. البته از یک طرف مایه خرسندی است که امروزه همه مسایل، مطالب و قضایا مورد تحقیق قرار میگیرد و جواب عالمانه و محققانه برای آنها تهیه میشود؛ اما از سوی دیگر کوتاهیای درباره بحث و بررسی این موارد احساس میشود، تا آنجا که در یک جوّ اسلامی، در خانوادهای مسلمان، کسی که در محیط دینی پرورش پیدا میکند، توهماتی برایش پیش میآید، سخنانی میگوید که باورکردن آن دشوار است. به هرحال این مسأله آشکار، باز هم جای تحقیق دارد و ضرورت دارد به آن جدیتر بپردازیم. زیرا روشن شدن این مسأله بسیاری از انحرافات را تصحیح میکند.
در این راستا نخست ما باید بفهمیم:
دین یعنی چه؟
انسان کیست و چیست؟
تا بدانیم دین در زندگی انسان چه نقشی دارد.
اگر دین و انسان را نشناسیم، پاسخ این سؤال پاسخی روشن و عقلانی نخواهد بود. اما اینکه دین یعنی نماز خواندن، روزه گرفتن و اعتقاد به خدا داشتن؛ پاسخهای سادهای است و باید به این سؤال عمیقتر جواب داد. جامعهشناسان در مقام تعریف دین، آن را به عنوان یک نهاد اجتماعی، پدیدهای که در زندگی اجتماعی انسان در طول تاریخ وجود داشته، دانستهاند و تعریفاتی برای آن ارائه کردند. بعضی از این تعاریف آنقدر وسیع و عام است که حتی شامل کسانی که اعتقادی به خدا هم ندارند میشود. بعضی از تعریفها هم آنقدر محدود است که انسان در مصادیقش دچار مشکل میشود. چون در این مجال فرصتی برای بررسی و نقد تعاریف مختلف از دین نیست، ما تعریف مورد نظر خود را مطرح میکنیم.
دین عبارت است از:
مجموعهای از اعتقادات، خُلقیات و رفتار که در سعادت ابدی انسان مؤثر است و نداشتن آنها موجب شقاوت انسان میشود.
به عبارت دیگر میتوان گفت: دین سه بخش است: اعتقادات، اخلاق و احکام.
درباره اینکه آیا اعتقادات اصل است یا اخلاق و یا رفتارها و احکام کما بیش بحثهایی شده است؛ اما بین این مجموعه نوعی ترتب وجود دارد؛ یعنی اعتقاداتِ خاص، منشهای خاصی را ایجاب میکند و آن منش رفتارهای خاصی را اقتضا میکند.
در این زمینه بحثهایی در اوایل انقلاب مطرح بود از قببیل اینکه بین ایدئولوژی و جهانبینی ارتباطی هست یا نه و آیا این ارتباط منطقی است یا غیرمنطقی؟ اجمالاً عرض میشود: اعتقادات خاص، منشهای خاصی را میطلبد و آن منشها، رفتارهای خاصی را ایجاب میکند. اما اینکه چه ارتباطی بین آنها وجود دارد و آیا به صورت قیاس منطقی میشود آن را اثبات کرد یا نه، در جای خود بحث مفصلی را میطلبد.
بر اساس این تعریف، اگر کسی به هیچ چیز اعتقاد نداشته باشد، نمیتوانیم وی را دیندار بدانیم. البته میدانیم که فرض اینکه کسی اعتقادات صحیحی داشته باشد، ولی در اعمالش هیچ تأثیری از آن اعتقادات را مشاهده نکنیم، این فرض غیرقابل قبول است. چون انسان موجودی است که افعال اختیاریش، ناشی از اعتقادات، فهم و شعور اوست. اگر انسان یک سلسله اعتقاداتی داشته باشد، خواه ناخواه در رفتارش اثر میگذارد. اگر اعتقادی در رفتار انسان تاثیر نگذارد، به این معنا است که این اعتقاد در فرد جایگزین نشده و حالت تزلزل دارد. اگر انسان اعتقاد قلبی داشته باشد، حتماً در رفتارش اثر دارد. در فرهنگ قرآنی نیز در موارد بسیاری، ایمان و عمل صالح همراه با هم و توأمان ذکر شده است. اگر هم به طور اتفاقی فقط از ایمان سخن به میان آمده باشد، از قرائن قبل و بعد آن برمیآید که عمل صالح هم در آن دخیل است؛ همچنانکه اگر در جایی فقط عمل صالح را ذکر کرده باشد، باز از قرائن برمیآید که مشروط به ایمان است.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً [۱]
وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیهُمْ مَشْکُوراً [۲] بنابراین دعوتکنندگان به دین، آنهایی که آورنده دین هستند، یعنی انبیاء علیهم السلام، ادعایشان این است که انسان باید در زمینه اعتقادات، افکار و نظریات، به چیزهایی معتقد باشد؛ در غیر این صورت به انسانیت او لطمه میخورد؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یؤْمِنُونَ [۳] دقت کنید، در این آیه شریفه نمیفرماید»: شرّ الأناس «، بلکه میفرماید:» شَرَّ الدَّوَاب «؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یعْقِلُونَ [۴] توجه کنیم که در این دو آیه که» شَرَّ الدَّوَاب «را معرفی میکند، یکبار میفرماید: الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یعْقِلُون و در جای دیگر میفرماید: الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یؤْمِنُون. به یقین این دو مصداق، با هم مرتبط هستند و تناقضی بین این دو آیه نیست.
بر اساس عقیده ما، در سایر ادیان تحریفاتی واقع شده است و مجموعهای که امروز از ادیان دیگر باقی مانده قابل اعتماد نیست و کم و زیادهایی در آنها شده است. دینی که ما از آن حمایت میکنیم دین اسلام است و مهمترین منبع آن هم قرآن است. قرآن دین را اینگونه معرفی میکند: اگر کسانی فاقد دین باشند، انسان واقعی نیستند: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ. [۵] کسانی که فاقد ویژگیهای مذکور در این آیه شریفه هستند، به تعبیر قرآن مثل چهارپا هستند. شَرَّ الدَّوَاب یعنی بدترین جنبندهها. مدعی دین میگوید: دین همچون گوهری است که آدمی را به سوی جایگاه انسانیش رهنمون میشود؛ یعنی این موجود دو پا را انسان میکند؛ و اگر این موجود دین نداشته باشد، در واقع انسان نیست.
این مباحث توضیحات بیشتری را میطلبد که باید پیرامون آنها در جای خود به صورت استدلالی بحث شود. اما مباحث مطرح شده مقدمهای برای بحث اصلی بود. دین اسلام را که ما پذیرفتهایم و آن را مکمل انسانیت انسان میدانیم و انسانیت انسان را بدون آن میسر نمیدانیم، در زندگی ما چه جایگاهی دارد؟ صرف نظر از جایگاه سایر ادیان، باید پرسید جایگاه دین اسلام، یعنی دینی که ما آن را پذیرفتیم در زندگی ما کجاست؟ بسیاری تصور میکنند که جای این دین، مسجد، حسینیه و زیارتگاهها است و فقط اموری مثل نماز، روزه، خیرات و نذورات، سفره حضرت عباس و عزاداری سیدالشهداء علیهما السلام در محرم مربوط به دین است. کسانی هم که خیلی دیندار باشند ایام فاطمیه و موالید ائمه علیهم السلام و سایر اعیاد را هم محترم بشمارند. به عقیده چنین کسانی دین فقط برای ارتباط انسان با خداست و سایر مسایل از حوزه دین خارج و در حاشیه است. متن دین یعنی نماز خواندن، روزه گرفتن، حج، زیارت امام رضا علیه السلام، نذری دادن، سفره انداختن، عزاداری کردن، سینه زدن و گریه کردن و اگر کسی به هیچ کدام اعتقادی نداشت بیدین است. آیا واقعاً این سخن اسلام است؟ یا این، تفکر غلطی است که شیطان آن را القاء کرده است. اینکه شیاطینِ انس چه اندازه در ترویج این تفکر دخالت داشتند، در جای خود محل بحث است. بدون شک اصل این فکر که دین فقط شامل این موارد است، از شیطان است. اگر دین همان است که قرآن آورده و منبع اصلی شناخت آن قرآن است، با قدری تأمل و دقت در مییابیم که دین در قرآن غیر از مسأله نماز، روزه و مودت اهل بیت علیه السلام، مباحث دیگری را هم شامل میشود. اما متأسفانه شیاطین شرایطی را فراهم کردهاند که هنوز اکثریت مسلمانها، اعم از شیعه و سنی، تصور میکنند که دین قلمروی محدود دارد و تنها برای رابطه انسان با خداست. و این همان چیزی است که امروز به نام» سکولاریزم «نامیده میشود. بر اساس این تفکر مسایل خارج از محدوده ارتباط معنوی انسان با خدا ربطی به دین ندارد. هر چه میخواهی در کسب و کار فریب کاری کن، کم فروشی و گرانفروشی کن، ولی مراقب نماز اول وقت و گریه در روضه امام حسین علیه السلام باش؛ معنای صحیح دینداری این است! در مسایل اجتماعی هم نباید پرسید چه کسی حکومت میکند، چه رژیمی باید حاکم باشد و ما چه نقشی میتوانیم در امور حکومتی داشته باشیم! یا اینکه آیا دین برای دخالت در مسائل اجتماعی به ما دستوری میدهد یا خیر؛ این مسایل چون مربوط به امور دنیا و برای دنیاداران است، ربطی به دین ندارد! مسلمان فقط باید نماز بخواند و مد» و لا الضالین «را خوب بکشد؛ اما اینکه چه کسی رئیس جمهور و نماینده مجلس میشود، از امور دنیا است و فقط برای دنیاداران است؛ این مسایل آلوده است و نباید از آنها حرفی زده شود؛ اگر در مسجد حرفی از آنها زدیم، حرف دنیا است و این ربطی به دین ندارد!
چنین وضعی را برای ما پیش آورده بودند. کسانی که سن بیشتری دارند یادشان هست که پیش از انقلاب خیلی بدتر از این بود. آن زمان اگر کسی صحبت از سیاست میکرد، بار ارزشی منفی داشت و از جامعه مؤمنین و متقین طرد میشد. پیگیری مسایل اجتماعی و سیاسی عین بیدینی تلقی میشد و اگر کسی به این قبیل مسایل میپرداخت گویا کمبود و نقصانی در دینش به وجود آمده است. حضرت امام رضوان الله علیه با این اندیشه به مبارزه پرداخت، خداوند بر علو درجات ایشان بیافزاید. یکی از بزرگترین خدمات ایشان به عالم اسلام این بود که این تصور را از ذهن جامعه اسلامی بیرون کرد. ایشان به مردم نشان داد که ظواهر دین مثل نماز و روزه و... تنها بخش کوچکی از دین است و بخش عظیمی از دین مربوط به مسایل اجتماعی و سیاسی است و نپرداختن به آنها نه تنها فضیلتی برای دین و دینداران نیست، بلکه موجب نقص دین است. حضرت امام با تلاش فراوان و زحمتهای بسیار توانست این اندیشه را برای تودههای مردم تبیین کند و بر اساس این فکر، انقلاب اسلامی را به وجود آورد. مردمی که دین را فقط نماز و روزه میدانستند و پرداختن به مسایل دنیا را ضد دین و ضدارزش تلقی میکردند، بر اثر درسهای امام حاضر شدند سینههای خود را در مقابل گلولهها سپر کنند. در واقع حضرت امام ابتدا برای مردم ثابت کرد که پرداختن به این مسایل جزء مهمترین مسایل دین است؛ سپس براساس این نظریه توانست آن حرکت اجتماعی را به وجود آورد که جهان را متحیر کند. خداوند هم وقتی صداقت مردم و آن رهبر فرزانه را دید، نصرتش را بر مردم نازل کرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام در مقام توضیح شرایط و اوضاع زمان حضرت رسول صلوات الله علیه و آله و معرفی یاران آن حضرت ضمن خطبهای میفرماید: کُنَّا عَلی عَهْدِ رَسُولُ اللَّه [۶] ما در زمان پیغمبر صلوات الله علیه و آله با پدرانمان، برادرانمان و خویشاوندانمان میجنگیدیم و توجه نمیکردیم که مخالف دین، پدر ما، برادر ما یا عموی ماست. برای ما فقط خدا و دین ملاک بود. هرکس طالب حق و خدا بود، تحت لوای پیغمبر صلوات الله علیه و آله بود.
در آن زمان ما برای خدا با خویشاوندان خود میجنگیدیم. مگر از زمان پیغمبر صلوات الله علیه و آله تا زمان علی علیه السلام چه مدت فاصله شده بود که در این مدت کوتاه ارزشها به اندازهای تغییر کند که علی علیه السلام با تأسف از یاران و همرزمان خود در زمان حضرت رسول صلوات الله علیه و آله یاد کند؟ آن حضرت در ادامه میفرماید: فَلَمَّا رَأَی اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَینا النَّصْر؛ وقتی ما راستی و صداقتمان را در عمل ثابت کردیم، خدا هم ما را یاری کرد. در مقابل خدا، همه هیچ است. امیرمؤمنان علیه السلام میفرماید: فَلَمَّا رَأَی اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَینا النَّصْرَ وَ أَنْزَلَ عَلی عَدُوِّنا الْکَبْت؛ وقتی خدا دید که ما راست میگوییم، نصرتش را بر ما و شکست و نابودی را بر دشمنان ما نازل کرد. خداوند با علی علیه السلام هم اینگونه معامله میکند، باید ثابت کند که راست میگوید و اگر در عمل صداقتش را ثابت کرد، خدا پیروزی را بر او نازل میکند: وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ [۷] اما اگر بخواهند با خداوند صادق نباشند و به نام دین، دنبال هوای نفس، خویش و قوم بازی و مالاندوزی بروند، خداوند نیز آنها را خوار و رسوا میکند و در دنیا و آخرت بر آنها رسوایی نازل میکند.
پایمال کردن خون ۲۰۰ هزار شهید، آنهایی که رفتند تا» کَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعُلْیا «باشد، جان دادند تا احکام اسلام اجراء شود، تعطیل کردن احکام اسلام و جایگزینی احکام ضد اسلامی به نام حمایت از دین، چه معنایی دارد و خداوند با ما چه میکند؟ خارج کردن دین از اجتماع، به نام پیروی از امامی که تلاش کرد تا برای مردم ثابت کند که دین باید در مسایل اجتماعی و سیاسی و در مسایل بینالمللی حاکم باشد، یعنی بازگشت به همان ارتجاع قدیم، یعنی دین فقط نماز و روزه و مسجد و اینکه نباید پرسید احکام اجتماعی اسلام چیست، قوانین حاکم بر مملکت چه باشد، مسؤولین چگونه رفتار کنند، آیا بازار بازار اسلامی باشد یا بازار ربوی، آیا عفت در جامعه اسلامی حاکم باشد یا شهوت، و هر چه میخواهد باشد. این رسم مسلمانی است؟ آیا مسلمان فقط باید نماز بخواند، قرآن را حفظ کند و با لحن عربی بخواند؟ جواب این معما چیست؟ باید تکلیف را روشن کنیم. دین جایش کجاست؟ آیا جایگاه دین در مسجد و در قلب انسان است؟ آیا دین فقط رابطه قلبی انسان با خداست و به دانشگاه، بازار، وزارتخانهها، روابط بینالملل، بازرگانی خارجی، تصمیمات بانک مرکزی و شورای اقتصاد ربطی ندارد؟ آیا دستورات صندوق بینالملل و بانک جهانی _هر چه بود_ باید اجرا شود و شما نیز فقط قرآن را حفظ کنید؟
پیش از انقلاب مراسم عزاداری عاشورا هم از کاخ اعلیحضرت پخش میشد؛ عکس اعلیحضرت را هم با لباس احرام در وزارتخانهها نصب میکردند، قرآن هم چاپ میکرد. آیا اینها نشانه دینداری است؟ دیندار کسی است که احکام خدا را اجرا کند نه اینکه با احکام خدا بازی کند. هر کدام از ما باید دینداری خود را با این معیار بسنجیم.
امروزه بحمدللّه، قرآن در جامعه رواج دارد. زمانی بود که در همه کشور، فقط چند تن انگشتشمار حافظ قرآن پیدا میشد؛ ولی، امروزه در هر شهر و روستایی، چندین حافظ نوجوان قرآن یافت میشود که مدال این افتخار بر سینه رهبر معظم انقلاب زده شده است. ان شاء اللّه خداوند سایه ایشان را مستدام بدارد. اما قرآنی که با این لحن خوانده میشود، مایه افتخار است، و با زحمات بسیار در حافظه جای میگیرد، نباید محتوای آن در نظر آید؟ نباید مشخص شود که قرآن برای چه چیزهایی اهمیت قائل است؟ اینکه قرآن میفرماید: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ [۸]؛ اگر دست از ربا برنمیدارید، با خدا اعلام جنگ کردهاید. قرآن درباره هیچ چیز دیگر چنین تعبیری ندارد. امّا بانکهای کشور اسلامی ما از رباخوارترین بانکهای کشورهای دنیا به شمار میآیند، همین کشور جمهوری اسلامی که برای اجرای احکام اسلام به وجود آمد. چرا این گونه شد؟ مسئولین با دین خدا بازی کردند. اسم ربا را تغییر دادند و گفتند: إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبا [۹] بعضی تصور میکنند عنوان که تغییر کرد حلال میشود.
قرآن درباره این بازی کردنها با دین به داستان اصحاب سبت اشاره میکند و میفرماید: عدهای از بنیاسرائیل کنار دریا یا رودخانهای زندگی میکردند و منبع اقتصادی آنها صید ماهی بود. روز شنبه ماهیها به کنار ساحل میآمدند و غیر از روز شنبه نمیآمدند: إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یوْمَ لا یسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ [۱۰] به دستور خداوند برای بنیاسرائیل در روز شنبه تجارت و کارهای دنیایی، حرام بود. آنها باید از صبح روز شنبه به کنیسه میرفتند و مشغول عبادت میشدند. اگر هم به کنیسه نمیرفتند، نباید آتش روشن کنند، غذا بپزند و تجارت کنند. در حال حاضر نیز یهودیهای ارتدکس، حتی در آمریکا و اروپا این احکام را رعایت میکنند. به هر حال به دستور خداوند روز شنبه نباید صیدی انجام میشد. عقلای قوم گفتند: دستور خدا را که نمیشود زیرپا گذاشت، از صید ماهی هم نمیشود صرف نظر کرد؛ روزهای دیگر هم ماهیها نزدیک ساحل نمیآیند. بنابراین آنها کنار دریا حوضچههایی ساختند. روزهای شنبه آب را در این حوضچهها باز میکردند و ماهیها به همراه آب وارد حوضچهها میشدند و سپس عصر شنبه حوضچهها را میبستند که ماهیها دیگر بیرون نروند. صبح یکشنبه هم میآمدند و ماهیها را صید میکردند. اگر من و شما بودیم چه میکردیم؟ بسیاری از حیلههای ما در ربا صد مرتبه از این حیله بدتر و رسواتر است.
دسته اول، یعنی یک عده از مؤمنین به گروهی که این عمل را مرتکب شدند، گفتند: با دین خدا بازی نکنید، این مقدمه صید است؛ خداوند میخواهد در روز شنبه شما دنبال مال دنیا نروید؛ این امتحان الهی است.
دسته دوم، این عمل را انجام دادند.
دسته سوم، هم میگفتند: لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً [۱۱]، چرا شما به اینها نصیحت میکنید، در حالی که آنان توجه نمیکنند.
قرآن میفرماید: عذاب بر اینها نازل شد. گروهی که مرتکب این عمل خلاف میشدند و کسانی که ساکت بودند، هر دو مسخ شدند و به صورت میمون درآمدند. فقط آن دستهای که نهی از منکر میکردند، به صورت انسان باقی ماندند.
قرآن این داستان را برای چه میگوید؟ آیا جز این است که من و شما از آن عبرت بگیریم و داستان بنیاسرائیل را تکرار نکنیم؟ با دین خدا بازی نکنیم و ترک امر به معروف و نهی از منکر نکنیم. خدا خویش و قوم هیچ کس نیست. آیا آنها چون بنیاسرائیل بودند عذاب شدند و چون ما مسلمانیم عذاب نمیشویم؟ با دین خدا نمیشود بازی کرد. خدا، خداست. احکام خدا در همه جا باید اجرا شود. در خانواده، در مدرسه، در دانشگاه، در بازار، در جبهه، در روابط بینالملل، در حکومت. همه جا مُلک خداست. در همه جا ما بندهایم و او» اللّه «است. این امر فقط به مسجد و حسینیه اختصاص ندارد. کسانی که با دین خدا بازی کنند، هم در این دنیا و هم در آخرت رسوا میشوند؛ یرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ [۱۲] چنین کسانی شاید از چهره موجهی هم برخوردار باشند. چنانکه بیشتر کسانی که در دین بنای بدعتها را گذاشتند و مردم را منحرف کردند دارای چهرههای مطلوبی بودند: وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیناتُ بَغْیاً بَینَهُمْ [۱۳] إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ [۱۴] سرسلسله بدعتگذاران، عالمان دینی بودند.
خدا به چهره ما نمینگرد، به دل ما و به رفتار ما نگاه میکند: لَیسَ بَینَ اللَّهِ وَ بَینَ أَحدٍ قَرابَةً... مَنْ کانَ لِلَّهِ مُطیعاً فَهُوَ لَنا وَلی وَ مَنْ کانَ لِلَّهِ عاصیاً فَهُوَ لَنا عَدُوٌّ [۱۵] این روزگار بوته امتحان است. کسانی آمدند، امتحان شدند و به شهادت رسیدند و اکنون در جوار انبیا و اولیای خدا هستند. وَ یسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ [۱۶] طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ [۱۷] من و شما نیز باید مراقب امتحانهای الهی باشیم. همه در معرض امتحانیم. باید نشان بدهیم در ایمانمان صادقیم و راست میگوییم: فَلَمَّا رَأَی اللَّهُ صِدْقَنا أَنْزَلَ عَلَینا النَّصْر. بارها به تجربه دیدهایم: هروقت مردم صداقت نشان دادند، خدا نیز کمک کرده است. هروقت خواستند با دین خدا بازی کنند، خوار شدند و دنیاشان نابود شد و آخرتشان صد بدتر.
والسّلام علیکم و رحمة اللّه
[۱] نحل / ۹۷
[۲] اسراء ۱۹
[۳] انفال / ۵۵
[۴] انفال / ۲۲
[۵] اعراف / ۱۷۹
[۶] نهجالبلاغه، خطبه ۵
[۷] آلعمران / ۱۲۶.
[۸] بقره / ۲۷۹
[۹] بقره / ۲۷۵
[۱۰] اعراف / ۱۶۳
[۱۱] اعراف / ۱۶۴
[۱۲] بقره / ۸۵
[۱۳] بقره / ۲۱۳
[۱۴] آلعمران / ۱۹
[۱۵] کافی، ج ۲، ص ۷۴
[۱۶] آلعمران / ۱۷۰
[۱۷] رعد / ۲۹