ظلم، بر هم زدن قرارِ آفرینش!!
شرح حدیث: "اتَّقُوا دَعْوَةَ المَظْلُومِ فَإنَّها تَصْعَدُ إلَى السَّماءِ کأنَّها شَرارَةٌ"
همراه با تطبیق مظلوم بر مُضْطَر.
چکیده:
انسان هر چه بیباک و نترس و بیحیاء، باید بداند همان خدایی که در برابر بسیاری از گناهان و فواحش، صبوری کرده و عقاب معاصی را گاهی تا برزخ به تأخیر میاندازد چنانچه پای مظلومی به میان آید به نفس و ندای مظلومِ بیپناه و لو اینکه نفرین هم نکرده باشد بیاعتنا نبوده بلکه لااقل بخشی از ظلم وی را در همین سرای دنیا تلافی خواهد نمود.
به قول سید عطاء الله مجدی:
حذر كن ز نفرين مظلوم زار بترس از زبردستى روزگار
كه آهش چو آتش ببالا رود همى جانب عرش اعلا رود[1]
قال رسول الله صلی الله علیه و آله:
إِيَّاكُمْ وَ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ فَإِنَّهَا تُرْفَعُ فَوْقَ السَّحَابِ حَتَّى يَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهَا فَيَقُولَ ارْفَعُوهَا حَتَّى أَسْتَجِيبَ لَهُ؛[2] شما را از نفرين مظلوم بر حذر مىدارم زيرا نفرين او بر بالاى ابر، بُرده مىشود تا آنكه خداوند متعال به آن نگاه مىكند و مىفرمايد: «نفرين مظلوم» را بالا بياوريد تا اجابت كنم.
کلید واژه:
ظلم، مظلوم، عدل، مضطر، معنای ریشهای ظلم، نهج الفصاحه، نهج الدرایه، شرح حدیث.
اصل مقاله:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله:اتَّقُوا دَعْوَةَ المَظْلُومِ فَإنَّها تَصْعَدُ إلَى السَّماءِ کأنَّها شَرارَةٌ؛[3] از نفرین مظلوم بترسید که چون شعله آتش بر آسمان میرود.
این حدیث در کتب معتبر شیعه از قول امام صادق علیهالسلام به نقل از پدر بزرگوارشان امام باقر علیهالسلام اینگونه نقل شده است: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام، قَالَ: «كَانَ أَبِي يَقُولُ: اتَّقُوا الظُّلْمَ، فَإِنَّ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ تَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ».[4]
بررسی لغوی و اصطلاحی لغت ظلم:
ابن فارس در مقاییس اللغه در بیان معنای ریشهای لغات مشتمل بر سه حرف «ظلم» مینویسد: الظاء و اللام و الميم، أصلانِ صَحيحانِ، أحَدُهُما خِلافُ الضِّياءِ وَ النُورِ وَ الآخَرُ وَضْعُ الشَّىءِ غَيْرَ مَوْضِعِه تَعَدِّياً؛[5] یعنی سه حرفِ: ظاء و لام و میم در اصل لغت بر دو اصل، استوار است:
- خلاف روشنایی و نور؛
- قرار دادن چیزی در غیر جای خود، تعدیاً
در نقد بیان ابن فارس، اوّلاً همچنانکه یک درخت، نمیتواند دو ریشهيِ مجزاء داشته باشد اخذ دو اصل و دو معنای ریشهای برای یک لغت، صحیح نمیباشد. ثانیاً اصل دومی که ابن فارس در بیان معنای ریشهای این لغت بیان نموده همان تعریف اصطلاحی ظلم است در حالی که ایشان در مقام بیان معنای اصیل و ریشهای برای این لغت بودهاند نه معنای اصطلاحی!! به عبارت دیگر، روند شکلگیری یک معنا برای هر واژه، بدین صورت است که ابتداء، معنای جامعی به عنوان معنای ریشهای در نظر گرفته میشود سپس معانی لغوی شکل گرفته و بعد از آن در هر فنی، متناسب با همان فن و رشته، معنایی به عنوان معنای اصطلاحی ایجاد میگردد.
بنابراین خلط این سه قِسم یعنی معنای ریشهای، معنای لغوی و معنای اصطلاحی به جای هم، کار صحیحی نمیباشد.
ثالثاً چون نظام آفرینش بر اساس حق و حقیقت چینش شده[6] یا اینگونه است که از ابتداء هر چیزی در محل خود قرار بوده یا اینکه در مسیر و جریانی قرار گرفته که به استقرار در موضع تعریف شده، خواهد انجامید.
علاوه بر اینکه ظلم یک عمل سلبی بوده و تعریف یک معنای سلبی با فعل ایجابی، صحیح نمیباشد لذا به نظر نگارنده آنچه در تعریف اصطلاحی ظلم گفته میشود که: "ظلم، یعنی قرار دادن چیزی در غیر موضع خود" صحیح نبوده بلکه باید گفت: ظلم در اصطلاح، برداشتن چیزی از جایگاه خود یا جلوگیری از قرار گرفتن آن در محل خود میباشد.
خصوصاً اینکه هیچ چیزی با ظلم، قرار نخواهد گرفت و قرار و دوام، تنها با عدل تحقق مییابد. بنابر آنچه بیان شد در تعریف عدل، صحیح است که گفته شود: العدل وضع الشىء فی محله؛ اما در تعریف ظلم با عنایت به اشکالاتی که بیان شد صحیح نیست گفته شود: الظلم وضع الشىء فی غیر موضعه.
اما علامه مصطفوی در بیان معنای ریشهای این لغت میگوید: أنّ الأصل الواحد في المادّة [ظلم]: هُوَ إضاعَةُ الْحَقّ وَ عَدَمُ تأديةِ ما هُوَ الْحَق؛[7]یعنی روح حاکم در تمام لغات مشتمل بر سه حرفِ: ظاء و لام و میم، نابود کردن حق و جلوگیری از پرداخت آن میباشد. وی پس از آن، سعی کرده ظلمت به معنای تاریکی را با آن تطبیق دهد.
نگارنده، نظر علامه مصطفوی را نپذیرته، معتقد است معنای ریشهای لغات مشتمل بر سه حرفِ: "ظلم"، تاریکی و سیاهیست؛ خدا نور است[8] مشیّت او نیز نور است عمل بر خلاف مشیّت خدا، باعث سیاهی و تباهی و تاریکی در زندگی میگردد بر همین اساس به ستم، ظلم گفته میشود.
شرح محتوایی:
نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در این حدیث، برای تحذیر ظالم از ظلم نمودن، او را از نفرین مظلوم که باعث تباهی در زندگی میشود ترساندهاند. در حالی که قبح و زشتی ظلم از هر گناه دیگری آشکارتر است. اینکه حضرت برای حذر دادن ظالم به قبح ذاتیِ ظلم، استشهاد نفرموده بلکه از آگاهی دادن به اثری که نفرین مظلوم در زندگی ظالم بجای میگذارد بهره جستهاند نکتههای فراوانی را میتوان استفاده کرد از جمله اینکه:
- با هر کسی باید به اندازه عقلش سخن گفت. توضیح اینکه: ظلم، تبعات منفیِ بیشماری را به بار خواهد آورد تبعات ظلم، فقط دامان ظالم را نمیگیرد بلکه بیش از آنکه به ظالم، ضربه زند به جامعه و انسانهای دیگری که در معرض آن قرار گرفتهاند آسیب میرساند با این حال حضرت برای نهی ظالم، به تبعات منفی ظلم بر جامعه، اشارهای نکرده و صِرفاً او را از ظلم کردن به خاطر اثری که بر زندگی خودش میگذارد تحذیر نمودهاند و الّا باید میفرمودند: ای ظالم! از ظلم بپرهیز زیرا ظلم تو، مایهیِ تباهی تمام جامعه است. مسلماً مصلحت و مفسدهیِ جامعه، به مراتب بالاتر از مصلحت و مفسدهيِ شخصی و فردیست اما راجع به کسی که عقلش محدود به خود و اطرافیان خود میباشد سخنگفتن از آثار ویرانگر و شوم ظلم بر جامعه، بیفایده است.
- در نهی از منکر، بهترین راه، آن است که از همان راهی که گنهکار بر گناه، تحریص و تحریک شده وارد شویم. فیالمثل کسی که تحصیل را برای کسب ثروت رها کرده بهترین روش برای ارشاد او و بازگرداندن وی به تحصیل این است که از همان راه، وارد شده و به او بگوییم: یکی از فوائد تحصیل، کسب ثرورت با زحمت کمتر است و الّا اگر از فضیلت دانش با او صحبت کنیم فایدهای نخواهد داشت. در حدیث مذکور نیز چنین است حضرت از قبح ذاتی ظلم و تبعات منفی آن سخنی به میان نیاوردهاند بلکه چون ظالم، برای زندگی دنیایی، اهمیت زیادی قائل است و این دنیا در چشم او جلوه دارد برای منع او از راه دنیا وارد شدهاند گویا حضرت فرموده باشند: ای ظالم! ظلم کردن تو باعث میشود همان دنیایی که برای به دست آوردنش به حقوق دیگران تجاوز کرده و در حقشان ظلم نمودی مطمئن باش با آه و نفرین مظلوم ویران خواهد شد پس برای حفظ دنیایت، سعی کن کاری نکنی که مظلومی در حقت نفرین کرده و دنیایت را نابود سازد.
- وعده بهشت و وعید جهنم برای همه و در همه موارد، بازدارندگی ندارد زیرا نیازمند پیش شرطهای فراوانی از جمله: ایمان به خدا و روز قیامت است که تا همه آنها یک جا جمع نشود بازدارندگی نخواهد داشت اما برای کسانی که در مرتبه ضعیفتری از ایمان قرار دارند در ابتداء کار، وعده به خرمی زندگی دنیایی و یا سیهروزی در همین چهار روز زندگی، بازدارندگی به مراتب قویتری نسبت به وعده و وعید قیامت خواهد داشت. و این نکته مهمی برای مبلغان در تأسی از رسول مکرم اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله میباشد که در منابر و خطابهها و مشاورهها، بیش از آنکه از جهنم و بهشت برزخی و قیامتی سخن به میان آورند از آثار شوم گناه در همین زندگی دنیا، شاهد آورده و در مقام بیان اثرات کوتاه مدت گناه که مربوط به همین زندگی دنیاییست را بر آثار دراز مدت آخروی ارجحیت دهند. نمیگویم وعید جهنم و وعده بهشت بازدارندگی ندارد!! میگویم: وعید جهنم و وعده بهشت برای همه بازدارندگی ندارد! لذا بهتر آن است که در تحذیر و ارشاد مردم از وعده و وعید قیامتی و ثمرات گناه و اثرات عمل صالح به صورت توأمان استفاده کنیم؛ مثلاً برای تارکالصلوة، بهتر است با یادآوری آیه: "وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً"[9] ابتداء به آثار شوم ترک نماز در همین زندگی دنیایی به تفصیل با او سخن بگوییم بعد از آنکه شوق به نماز در وی ایجاد شد و با بجا آوردن چند نماز، قدری معنوی گشت در مرتبه بعد میتوان نمونههایی از مجازاتهای ترک نماز در آخرت را نیز به وی گوشزد نمود.
- نکته دیگری که استفاده میشود اینکه، تحذیر بیش از تشویق، مؤثر است لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با بیان این سنّت الهی که نفرینِ مظلوم در حقّ ظالم به اجابت میرسد همه ما را از ظلم نمودن در حقّ دیگران بر حذر داشتهاند. با مراجعه به جوامع روایی این مطلب آشکار میشود که احادیث تحذیری به مراتب، پُرشمارتر از روایات بشارتیست.
در این حدیث، نفرین مظلوم در حقّ ظالم، به شعلههای آتشی تشبیه شده که زبانه کشیده و به آسمان میرود و به سبب ظلمی که در حقّ مظلوم روا رفته خداوند موانع استجابت دُعای او را برطرف نموده و لذا نفرین مظلوم، قطعاً محقّق میگردد.
از آنجا که عبارت «دَعوة المظلوم» بدون قید و به صورت مطلق ذکر گردیده موارد زیر مُحتمل است:
- مُطلقِ (همه) دُعاهای مظلوم، مستجاب است؛
- فقط نفرین او بر علیه ظالم، ضمانت استجابت دارد.
به قرینه فعل «إتّقوا» و تشبیه دعای مظلوم به شراره آتش، میتوان نتیجه گرفت که منظور از دُعا در این حدیث و احادیث مشابه، دُعای به شر و نفرین مظلوم در حق ظالم است. و این بدان سبب است که مظلوم، بیپناه است و إلا اگر پناه و مدافعی داشت یا میتوانست از خود دفاع کند هرگز به او ظلم نمیشد از طرف دیگر خدای متعال، پناه بیپناهان و ملجأ بیکسان است لذا چون مظلوم نه کاری میتواند در دفاع از خود بکند و نه کسی را دارد که از او دفاع کند یکی از مصادیق انسانِ مضطری شده که خدای سبحان، خود را ملزم به دفاع از او نموده است. خداوند متعال میفرماید: "أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَليلاً ما تَذَكَّرُون"[10]
محمد جواد مغنیه در کتاب التفسیر المبین راجع به مضطر مینویسد:
المراد بالمضطر، العاجز الذي لا يجد عملاً و لا وسيلةً يلجأ إليها إلا اللّه وحده؛[11] یعنی منظور خدای سبحان از مضطر، انسان عاجزیست که کاری در دفاع از خود نمیتواند انجام دهد همچنین وسیله یا کسی که به آن پناه برد جز خدای متعال ندارد.
چنانچه ملاحظه شد مظلوم از مصادیق مضطر، محسوب میگردد.
کلمه مظلوم در این حدیث شریف به صورت مطلق ذکر گردیده و شامل ظالمینی که حتی در مورد خاصّی در حقّشان ظلم شده است نیز میگردد به بیان دیگر، مُراد از مظلوم در این حدیث، مظلوم موردی است؛ مظلوم موردی، یعنی کسی که در یک مورد خاص عنوان مظلوم را دارا گردیده است.
و امّا...
نکته آخر اینکه نباید نفرین مظلوم در حقّ ظالم از حدّ و اندازه خود بُگذرد زیرا از هشام بن سالم منقول است که شنیدم: حضرت صادق علیهالسلام می فرمود: إِنَّ الْعَبْدَ لَيَكُونُ مَظْلُوماً فَمَا يَزَالُ يَدْعُو حَتَّى يَكُونَ ظَالِماً؛[12] همانا بندهای مظلوم شود، و پیوسته دعا (نفرین) کند تا ظالم گردد. |
نتیجهگیری:
مظلوم به عنوان یکی از مصادیق انسان مضطر، همچنین کسی که با قطع نظر از تمام اسباب ظاهری و مادی، تمام توجه خود را به خدای متعال، معطوف نموده است قطعاً مستجابالدعوه بوده نفرین او در حق ظالم، گیرا خواهد بود.
اما نفرین مظلوم چنانچه از حد گذشت او را در زمره ظالمین قرار خواهد داد لذا مظلوم گرچه میتواند نفرین کند اما اگر نفرین او از حد گذشت نه تنها مستجاب نمیشود بلکه دامان وی را نیز خواهد گرفت.
-
🌱 به کانال «پورتال فهادان» بپیوندید: (کلیک، جهت عضویّت)
پانوشت:
- گلهاى جاويدان( هزار كلمه قصار)، صفحه 32
- عدة الداعي و نجاح الساعي، صفحه 132
- نهج الفصاحة؛ حدیث 47
- الکافی 2/509
- معجم مقاييس اللغه، 3/468
- وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ (انعام/73)
- التحقیق، 7/205
- اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. سوره نور/35
- طه/124
- نمل/62
- التفسير المبين، 502
- الكافي، 2/333
کتابنامه:
- قرآن کریم
- ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404ق) معجم مقاييس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اوّل.
- ابن فهد حلى، احمد بن محمد؛ (1407ق) عدة الداعي و نجاح الساعي، محقق: موحدى قمى، احمد، قم، نانتشارات دار الكتب الإسلامي، چاپ اوّل.
- پاينده، ابو القاسم؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنياى دانش، چاپ چهارم.
- كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق؛ (1407ق) الكافی، محقق: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، تهران، انتشارات دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم.
- مجدى، سيد عطاء الله؛ (1369) گلهاى جاويدان (هزار كلمه قصار)، تهران، انتشارات سازمان تبليغات اسلامى، چاپ اوّل.
- مصطفوی، حسن؛ (1430ق) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت ـ قاهره ـ لندن، انتشارات دار الکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.
- مغنيه، محمد جواد؛ التفسير المبين، انتشارات بنياد بعثت، چاپ قم، بیتا.