آیا غذا به معنای ادرار شتر است؟!
پاسخ به سخنی نادرست:
اخیراً برای افرادی شبهه شده که اعراب به ما آموختند که به خوراکی، غذا بگوییم در حالی که غذا، به معنای ادرار شتر است.
سادهترین پاسخ این است که خود واژه غِذاء را عرب هم به کار میبرد و کلمات (غذاء، طعام و أکل) هر سه به معنای خوراک هستند. یعنی کلمه غذا هم در فارسی و هم در عربی به کار میرود و واژگان تغذیه و مغذّی و أغذیة و... همه از غذاء گرفته شدهاند.
دقّت کنید:
- غِذاء: به کسر غین بمعنای خوراکی است.
- غَذا: به فتح غین بمعنای ادرار شتر است.
با این حال از آنجایی که کابرد غَذا به فتح غین در زبان عربی جدید در زمره واژگان منسوخ است تلفّظ آن در فارسی بفتح غین، ایراد زیادی ندارد. بنظر شما آیا اعراب به ما یاد دادهاند که به جای تلفّظ صحیح «غِذاء»، به غلط بگوئیم: «غَذا»؟!
به همین مناسبت درباره شفا نیز مطلب زیر را بخوانید:
«شَفا» در فرهنگ لغت عربی یعنی «جان کندن» و به واپسین لحظات آدمی گفته میشود. آن «شِفاء» است که به معنای «بهبودی و تندرستی» است؛ ما در فارسی واژههایی مانند: «شِفاء، زهراء، حُمَیراء، شَهلاء، ابتداء و صحراء» را بدون همزهٔ پایانی مینویسیم؛ پس «شِفاء» را «شِفا» بنویسیم خیلی خللی در معنا وارد نمیشود امّا نه اینکه شِفا را «شَفا» بخوانیم؛ زیرا معنا دگرگون میشود. امّا این اشتباه از کجا ریشه گرفته است. ریشهٔ این اشتباه این جمله است:
«یا مَن اسمُهُ دَواء و ذِکْرُهُ شِفاء.» در این دُعا دو واژهٔ «دَواء» و «شِفاء» را «دَواء» و «شَفاء» خواندهاند؛ زیرا کنار هم آمدهاند.
«گرسنه و تشنه» را «گشنه و تشنه» و «سردا و گرما» را «سرما و گرما» گفتهاند؛ زیرا کنار هم آمدهاند و یکی از دیگری تأثیر گرفته است. |
واژههایی وجود دارند که به تاریخ سپرده شدهاند و امروزه کاربردی ندارند و تنها در متون کهن میتوان آنها را دید. پس اینکه برخی میگویند غَذا یعنی ادرار شتر، سخنی کاملاً نادرست است. ما غِذاء را در فارسی غَذا خواندهایم و از این دخل و تصرفها در واژههای دارای ریشه عربی، بسیار است؛
مثلاً...
- شَجاعة را ما شُجاعت تلفّظ میکنیم.
- مستخدَم را مستخدِم میگوییم؛ حال آنکه مستخدِم یعنی استخدامکننده؛
- عنتر، جوانمرد است ولی در فارسی به معنای بوزینه عرف شده و حتی آن را اَنتَر مینویسیم.
- جَنوب را جُنوب میگوییم حال آنکه جَنوب است و کلمه جُنوب جمع جَنْب است به معنای پهلوها.
- تسلیة در عربی سرگرمی و شادی است حال آنکه در فارسی معنی دیگر میدهد.
- حقیر در عربی به معنای خوار و فرومایه است حال آنکه در فارسی برای فروتنی به کار میرود؛ اما در عربی دشنام است.
- مار افعی میگوییم؛ حال آنکه در عربی افعا خوانده میشود اما افعی مینویسند.
- زمانی «ناجی غریق» میگفتند که ناجی یعنی نجات یافته. البته حالا نجات غریق میگویند که باید مُنجی غریق بگویند و یا مأمور نجات غریق.
اما به هر حال این دست بردنها در لغاتی که از زبانی دیگر به زبان فارسی وارد شده طبیعی است و منحصر به فارسی نیست.
در عربی نیز اینگونه است:
- دولاب ما را گرفتهاند و به چرخ و فلک، «دولاب الهواء» میگویند.
- کندک یا کنده ما را از زبان فارسی وارد زبان عربی کردهاند و خندق تلفظ کردهاند اما امروزه خندق را به سنگر میگویند.
صدها مثال دیگر در این زمینه وجود دارد که علاقهمندان را دعوت میکنم کتاب استاد خسرو فرشید ورد به نام عربی در فارسی را بخوانند تا در این باره، آگاهی کامل به دست آورند.
در ادامه مطلب از فرهنگهای عربی راجع به این واژه نیز اطلاعاتی در اختیار شما قرار میدهم. کـ (القاموس المحیط)
- الغِذاءُ، ککساءٍ: ما به نَماءُ الجِسْمِ و قِوامُهُ.
- و الغَذَا: بَوْلُ الجَمَلِ.
- غذا (لسان العرب)
- الغِذاءُ: ما یُتَغَذّی به.
این شخص همچنین گفته است اینکه شاهنامه آخرش خوش است چون ایرانیان در پایان شاهنامه شکست خوردهاند لذا خواستهاند که ایرانی کوچک شود. حال اینکه این طور نیست. هنگامی که شاهنامه خوانها شاهنامه را کامل میخواندهاند در پایان جشنی میگرفتهاند و خوشی میکردند.
همچنین گفته عربها به من آموختند که به جای گفتن واق واق سگ بگویم پارس که نام وطنمان است.
در حالی که واژه پارس به معنی صدای سگ، درست نیست. تلفظ درست این واژه به معنی صدای سگ "پاس" است که به نادرستی پارس آمده و جا افتاده است. وظیفه سگ، پاسداری و پاسبانی است و پاس، کار اوست.
سگ پاس میکند یعنی با صدایش دارد پاسبانی میکند. امروزه کردها (مثلاً کردهای فهلوی یا فَیلی) درست تلفظ میکنند و پارس نمیگویند. اَو سَگَه فرَه پاس اَکا. یعنی آن سگ خیلی پاس میکند. زبان کردی همانندیهای بسیار زیادی به پهلوی باستان دارد.
حتی واق واق و عوعو را ما اشتباه مینویسیم. عوعو با عین درست نیست. مگر کلمهای عربی است که با عین مینویسیم و واق واق نیز به صورت واغ واغ درست است. چون قاف در عربی و ترکی است و کلمات فارسی اصیل با قاف نیستند.
به عبارت دیگر، هر کلمهای که در فارسی دارای قاف است یا...
- عربی است مانند: قاسم، مقسم، تقسیم، منقسم مقسومعلیه، قسمة؛
- و یا ترکی و مغولی است؛ مانند: دوقلو، چاقو، آقا، قالپاق، قاراشمیش، قره قروت.
البته قوری، روسی است و کلمات فارسی قهرمان و قباد و قند نیز در اصل کهرمان و کواذ و کند بودهاند که تحت تأثیر عربی با قاف نوشته شدهاند و در اصطلاح معرّب هستند.
و باز هم نوشتهاند: من ایرانی نیستم چون عربها به من آموختند برای شمارش خودمان بجای تن از نفر استفاده کنیم که واحد شمارش حیوانات (شتر) است.
این افراد بی سواد نمیدانند که کلمه نفر را خود عرب هم به کار میبرد. اگر این حرف درست است پس چرا خودشان هم استفاده میکنند.
- نویسنده: عادل اشکبوس. استاد دانشگاه و نویسنده
- منبع: وبلاگ آقای عادل اشکبوس
- لایک، فراموش نشود!
- ویرایش اساسی و بازنشر توسّط پورتال فهادان
-
لینک کوتاه این مطلب: yon.ir/03hb