آداب قرائت قرآن
از نگاه عالم ربانی، آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه الله
مجله خُلُق؛ خرداد و تیر ماه سال 1392 شماره 35
اشاره:
ماه مبارک رمضان، ماه نزول قرآن است. ماهی که همه حقیقت قرآن بر قلب نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. ماه رمضان، بهار قرآن است. سیره اهل بیت علیهم السلام در این ماه، بر انس و تلاوت بسیار قرآن بوده است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و عترت پاکش علیهم السلام که خود قرآن ناطقند و هیچگاه ایشان از قرآن، و قرآن از ایشان جدا نبوده، به تلاوت قرآن در ماه مبارک رمضان عنایت خاصی داشتند و توجه اصحاب و یاران خود را به آن جلب میکردند؛ از این رو علمای ربانی و پیروان راستین ایشان در این ماه مبارک و عزیز، اهتمام ویژهای به قرائت، انس با قرآن و تدبر در آن داشتهاند.
- اما آداب قرائت قرآن چیست؟
- چگونه باید در آن تدبّر کرد؟
- موانع فهم قرآن چیست؟
اینها سؤالاتی است که باید از اهلش پرسید: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ إِنْ کنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛۱از اهل ذکر بپرسید اگر نمیدانید.
یکی از بزرگانی که مصداق اهل ذکر بود مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است. وی که خود از علمای ربّانی و مهذّب حوزههای علمیه بود، در کتاب گرانسنگ المراقبات بحثی درباره آداب قرائت و تدبّر در قرآن دارد که به دلیل اهمیت مطلب و بزرگی شخصیت نویسنده، ترجمه آن را برای خوانندگان عزیز نقل میکنیم:
ماه رمضان، بهار دعا و قرآن است؛ به همین سبب، به طور اختصار به شرایط واجب دعا اشاره میکنیم؛ زیرا بیان تفصیلی آن، جای دیگری دارد. همچنین شرایط قرائت قرآن را ذکر مینماییم که در اینجا برای رعایت ادب و حق تقدم قرآن، ابتدا شرایط قرائت آن را بیان میکنیم.
تدبر در قرآن:
خداوند متعال میفرماید: "أ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها"؛۲چرا در قرآن اندیشه نمیکنند؛ یا بر دلهایشان قفلهایی است؟
کسی که در قرآن تدبر و اندیشه میکند، باید به اندازه تدبرش معنای کلام و بزرگی آن و عظمت گوینده را بفهمد و در هنگام قرائت، با حضور قلب باشد و در آن بیندیشد؛ منظور از کلام را بفهمد و موانع فهم را از بین ببرد؛ تا اندیشه و درک او بیشتر شده، به عوالم زیبا و مقامات بالایی برسد. رعایت بعضی از امور مذکور، لازم بوده و رعایت بعضی از آنها واجب نیست؛ گرچه خیلی مفید و سودمند است.
نمونهای از تدبر و فهم در قرآن:
اکنون مناسب است نمونهای از تدبر و فهمیدن قرآن را بیان کنیم تا برای کسانی که میخواهند به این امر بپردازند، مفید باشد.
وقتی انسان در سوره واقعه میخواند: «أَ فَرَأَیتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبوُن؛۵ آیا آبی را که میآشامید، دیدید؟» میتواند فکر خود را محدود به مزه آب نکند و دربارة مطالب مختلفی پیرامون آن بیندیشد؛ از جمله درباره به وجود آمدن تمام اشیاء از آن بیندیشد؛ مثلاً فکر کند آب چگونه در اشکال گوناگون دانه، گیاه، حیوان و انسان یافت میشود. آنگاه درباره اجزای انسان فکر کند؛ اجزای ظاهری، مانند گوشت و استخوان و چشم و گوش و... نیروها و اخلاق عالی و اخلاق رذیله و آثار آن در دنیا و آخرت، تا نوبت به تفکر درباره مراتب عقلهای خود رسیده، درباره عقل مستفاد۶فکر کند و ببیند که گویی عالم کوچکی است و حتی آن را عالم بزرگی ببیند. آنگاه در تفکر خود به مبدأ آب بازگشته، همان گونه که در قرآن است، بفهمد آب از آثار رحمت خداوند است و نیز بفهمد که رحمت از صفات خداوند است و بدین ترتیب آب را نعمتی از نعمتهای خداوند بداند.
این نوع تدبر، از چیزهایی است که علم مکاشفه با آن آغاز میشود و اگر کسی که تدبر میکند، فکر خود را غرق در این مطلب کند، شاید چیزی ببیند که این فرمایش امام صادق علیه السلام را تصدیق کند که: «چیزی ندیدم، مگر اینکه قبل و همراه و بعد از آن، خداوند را دیدم».7
و اگر خواننده قرآن در این موارد نیز تدبر نماید، قرآن را بهتر خواهد فهمید:
الف. اندیشیدن درباره حالات پیامبران که با توجه به نزدیکی آنان به خداوند و داشتن مقام بالایی نزد او، چرا این همه گرفتار بلاها و مصیبتها بودند؛ مصیبتهایی مانند فقر، بیماری و اذیت مردم از قبیل دروغ گو خواندن، تهمت، دشنام، کتک زدن و کشتن. فکر کند که خدا چگونه آنان را با بلاها و محنتها تربیت کرد، تا جایی که سرور پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم با اینکه حبیب خدا بود، فرمود: مَا أوذِی نَبِی مِثْلَ مَا اُوذِیت؛۸هیچ پیامبری مانند من اذیت نشد.
و درباره هر کدام از این مطالب بیندیش، تا موارد زیر را از آن بفهمی:
- بزرگی خداوند متعال را از آن بفهمی؛ چرا که امثال این بزرگان تحت سیطره قدرت و حکمت او بودند خداوند متعال، هر چه بخواهد، انجام میدهد و کسی نمیتواند از کارهای او سؤال کند.
- متوقع نباشی که باید مقابل طاعاتی که داری، خداوند نیز امور را طبق ارادهات در آورد.
- هنگامی که تو را در دنیا به فقر و خواری یا سایر بلاها مبتلا میکند، از فضل او مأیوس نشوی.
- هیچ مؤمنی را به سبب بلاهایی که به او رسیده، شماتت نکنی.
- هیچ مؤمنی را به سبب ذلت و فقری که در دنیا دارد، تحقیر نکنی؛ شاید خداوند او را به سبب بزرگواریاش مبتلا کرده است.
- پستی دنیا را نزد خدا ببین. خود نیز آن را بزرگ ندانسته و کوچک شمار و به سبب از دست دادن آن، غصه نخور.
- رو آوردن دنیا را علامت دور شدن از خدا و پشت کردن آن را علامت صالح بودن خود بدان؛ همان گونه که به حضرت موسی علیه السلام چنین وحی شد: یا مُوسَی إِذَا رَأَیتَ الْفَقْرَ مُقْبِلًا فَقُلْ مَرْحَباً بِشِعَارِ الصَّالِحِینَ وَ إِذَا رَأَیتَ الْغِنَی مُقْبِلًا فَقُلْ ذَنْبٌ عَجِلَتْ عُقُوبَتُه؛۹ اگر فقر آمد، بگو: «آفرین بر نشان صالحان» و هنگامی که غنا آمد، بگو: «گناهی است که مجازات آن زود آمد».
ب. یکی دیگر از چیزهایی که برای فهم قرآن مفید است، اندیشیدن درباره مجازات و حدود و تعزیراتی است که برای گناهان وضع شده است؛ برای مثال، بریدن دست به دلیل دزدیدن ربع دینار که یکی از احکام الهی است، ترس بزرگی برای عاقل به وجود میآورد؛ به این سبب که او هر روز گناهان قلبی و بدنی زیادی مرتکب میشود و اگر مجازات ربع دینار چنین باشد، مجازات او با این بار سنگین، چه خواهد بود؟!
ج. اندیشیدن درباره اعمال و مجازات امتهایی که نابود شدهاند نیز از این جمله است.
حضرت عیسی علیه السلام دربارة عمل کسانی که گرفتار نزول عذاب شده بودند سؤال کرد، و خود آنان جواب دادند: «دنیا را به اندازهای دوست داشتیم که بچهای مادرش را دوست میدارد. با ترس اندکی از اهل گناه فرمانبرداری میکردیم. دارای آرزوهای طولانی بوده، لهو و لعب، ما را غافل کرده بود». عیسی علیه السلام از یکی آنان پرسید: «چگونه هلاک گشتید و عذاب شدید؟» گفت: «شب با سلامتی خوابیدیم؛ ولی صبح در «هاویه» بودیم».
پرسید: «هاویه چیست؟» گفت: «کوهی آتشین است که تا روز قیامت بر ما افروخته میشود».
پرسید: «چه گفتید و چه جوابی شنیدید؟» گفت: «گفتیم: ما را به دنیا برگردان، تا در آن زهد پیشه کنیم». جواب شنیدیم: «دروغ میگویید».
فرمود: «عجیب است که [از میان این قومِ عذاب شده] جز تو دیگران با من سخن نمیگویند». گفت: «روح الله! فرشتگانی خشن و نیرومند بر دهان آنها دهنهای آتشین زدهاند. من میان آنان بوده؛ ولی از آنان نبودم. وقتی عذاب نازل شد، من را نیز در بر گرفت و اکنون با تار مویی به کناره جهنم آویزانم؛ نمیدانم در آتش میافتم یا از آن نجات مییابم».۱۰
درباره گناه «اصحاب سبت» و عذابشان که در ابتدا به میمون و خوک تبدیل شده، سپس هلاک گردیدند، فکر کن. آنگاه به اعمال خود بیندیش. آیا مطمئنی که عمل تو مانند اعمال آنها نباشد؟ امثال این تفکرات نمیگذاشت که صالحان و اولیا، با اطمینان بخوابند و میگفتند: «کسی که از شبیخون میترسد، چگونه میخوابد!» آنها صورت خود را هر روز چند بار بررسی میکردند که ببینند آیا از ستم گناهان، سیاه شده یا به حال خود باقی است؟
حکیمانه» تو خود حجاب خودی!
حضرت امام رضا علیه السلام که گرمای محبتش را ما ایرانیها خوب چشیدهایم، میفرمایند: «امام، همدم، رفیق، پدر مهربان، برادر تنی، مادر دلسوز به کودک است».۱۴همچنین فرمودهاند: «امام از پدر و مادر به شما مهربانتر است». ۱۵
شاید اگر این محبت را بیشتر درک کنیم، معنای این جملات حضرت ولی عصر علیه السلام را بهتر بفهمیم، وقتی در تشرف شریف علی بن ابراهیم بن مهزیار- که پس از بیست سال اشتیاق به خدمت حضرت رسیده است- اینچنین سخن را شروع میکنند: یا اَبَاالْحَسَن! قَدْ کُنّا نَتَوَقَّعُکَ لَیلاً وَ نَهاراً. فَما الَّذی اَبْطَأَ بِکَ عَلَینا؟؛ ای ابالحسن! شب و روز در انتظار دیدار تو بودیم. چه شد که تأخیر کردی و به سوی ما نیامدی؟
وقتی پسر مهزیار تعجب میکند و عرض میکند: «ای مولای من! کسی را نیافتم که مرا به حضورت راهنمایی کند»، امام با تعجب میفرمایند: «کسی را نیافتی که راهنماییات کند؟!» سپس [طوری که پسر مهزیار از این شرمندگی خجالت نکشد] سرشان را پایین گرفتند و با انگشت مبارک روی زمین کشیدند و فرمودند: «نه؛ شما به مال اندوزی روی آوردید و در برابر مستضعفان فخر فروشی کرده، با آنان با بیاعتنایی رفتار کردید. صله رحم را ترک کردید. پس دیگر چه عذری دارید؟!» ۱۶
پی نوشتها:
۱. سوره انبیا: ۷.
۲. سوره محمد: ۲۴.
۳. در جنگ صفین بعد از خدعه معاویه و قرآن به نیزه کردن و درخواست معاویه از امیرالمؤمنین علیه السلام برای عمل به قرآن، حضرت فرمودند: «یا ابنَ أبِی سُفیان! أنتَ تَدعُونِی إلَی العَمَلِ بِکتابِ اللهِ وَ أنَا کتَابُهُ النَّاطِقُ»؛ إرشاد القلوب، حسن بن محمد دیلمی، الشریف الرضی، قم، اول، ۱۴۱۲ق، ج ۲، ص ۲۴۹.
۴. سوره واقعه: ۷۹.
۵. سوره واقعه: ۶۸.
۶. از نظر حکمای اسلامی عقل مستفاد، یکی از مراتب عقل انسان است. حجت الاسلام والمسلمین پارسانیا مراتب عقل را این گونه توضیح میدهد:
عقل آدمی به حسب مراتب به چهار قسم تقسیم میشود؛ عقل بالقوه (هیولایی)، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد.
عقل بالقوه، مرز بین انسان و حیوان است. صاحب عقل بالقوه، دارای نفسی است که توانایی تحصیل علوم و دانشهای مختلف را داشته، امکان عمل بر طبق آن را دارد.
عقل بالملکه عقلی است که مفاهیم و معانی و قضایای اولی و بدیهی را ادراک میکند. صاحب عقل بالملکه توانایی تربیت، استدلال و حرکت به سوی مجهولات نظری را داراست.
عقل بالفعل، عقلی است که با استفاده از بدیهیات و معارفی که در عقل بالملکه است، به سوی معارف نظری حرکت کرده و برخی از آنها را به فعلیت رسانده است.
کسی که عقل نظری او بالفعل باشد و در عقل عملی نیز توانمند و قوی باشد، در فهم مسائل نظری به ترتیب و چینش مقدمات نیاز ندارد و همه معلومات را در ملکه علمی خود واجد میباشد؛ به گونهای که هرگاه یکی از آنها را اراده کند، بدون آنکه به استدلال جدیدی محتاج باشد، مستقیماً معلوم را مییابد. کسی که از این مرتبه عقل بهرهمند باشد، دارای عقل مستفاد است. (مجله معارف، مرداد ۸۵ شماره ۳۷ نقل در پایگاه اطلاع رسانی حوزه. آدرس دسترسی: http: //www. hawzah. net/fa/magazine/magart/۵۲۱۱/۵۶۴۰/۵۴۹۳۴ تاریخ دسترسی: خرداد ۹۲ با اندکی تلخیص).
۷. در بسیاری از منابع این روایت را با این عبارت: «ماَ رَاَیتُ شَیئاً الاَّ وَ رَاَیتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ» به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت دادهاند؛ اما در تفسیر الفرقان، ج ۱۵، ص ۶۷، آن را با این عبارت: «ماَ رَاَیتُ الله الا وَ قَدْ رَاَیتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ» به امام صادق علیه السلام منسوب میکند.
۸. کشف الغمة (ط - القدیمة)، علی بن عیسی اربلی، بنی هاشمی، تبریز، اول، ۱۳۸۱، ج ۲، ص ۵۳۷.
۹. کافی (ط - الإسلامیة)، کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چهارم، ۱۴۰۷ ق، ج ۲، ص ۲۶۳.
۱۰. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ: مَرَّ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ علیهما السلام عَلَی قَرْیةٍ قَدْ مَاتَ أهْلُهَا وَ طَیرُهَا وَ دَوَابُّهَا فَقَالَ: «أمَا إِنَّهُمْ لَمْ یمُوتُوا إِلَّا بِسَخْطَةٍ وَ لَوْ مَاتُوا مُتَفَرِّقِینَ لَتَدَافَنُوا» فَقَالَ الْحَوَارِیونَ: «یا رُوحَ اللهِ وَ کلِمَتَهُ ادْعُ اللهَ أَنْ یحْییهُمْ لَنَا فَیخْبِرُونَا مَا کانَتْ أَعْمَالُهُمْ فَنَجْتَنِبَهَا». فَدَعَا عِیسَی علیه السلام رَبَّهُ فَنُودِی مِنَ الْجَوِّ أنْ نَادِهِمْ فَقَامَ عِیسَی علیه السلام بِاللَّیلِ عَلَی شَرَفٍ مِنَ الْأَرْضِ فَقَالَ: «یا أهْلَ هَذِهِ الْقَرْیةِ». فَأَجَابَهُ مِنْهُمْ مُجِیبٌ: «لَبَّیک یا رُوحَ اللهِ وَ کلِمَتَهُ!» فَقَالَ: «وَیحَکمْ مَا کانَتْ أَعْمَالُکمْ» قَالَ: «عِبَادَةُ الطَّاغُوتِ وَ حُبُّ الدُّنْیا مَعَ خَوْفٍ قَلِیلٍ وَ أَمَلٍ بَعِیدٍ وَ غَفْلَةٍ فِی لَهْوٍ وَ لَعِبٍ». فَقَالَ: «کیفَ کانَ حُبُّکمْ لِلدُّنْیا» قَالَ: «کحُبِ الصَّبِی لِأُمِّهِ إِذَا أَقْبَلَتْ عَلَینَا فَرِحْنَا وَ سُرِرْنَا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنَّا بَکینَا وَ حَزِنَّا» قَالَ: «کیفَ کانَتْ عِبَادَتُکمْ لِلطَّاغُوتِ؟» قَالَ: «الطَّاعَةُ لِأَهْلِ الْمَعَاصِی». قَالَ: «کیفَ کانَ عَاقِبَةُ أَمْرِکمْ» قَالَ: «بِتْنَا لَیلَةً فِی عَافِیةٍ وَ أَصْبَحْنَا فِی الْهَاوِیةِ» فَقَالَ: «وَ مَا الْهَاوِیةُ؟» فَقَالَ: «سِجِّینٌ» قَالَ: «وَ مَا سِجِّینٌ؟» قَالَ: «جِبَالٌ مِنْ جَمْرٍ تُوقَدُ عَلَینَا إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ» قَالَ: «فَمَا قُلْتُمْ وَ مَا قِیلَ لَکمْ؟» قَالَ: «قُلْنَا: رُدَّنَا إِلَی الدُّنْیا فَنَزْهَدَ فِیهَا: قِیلَ لَنَا: کذَبْتُمْ». قَالَ: «وَیحَک کیفَ لَمْ یکلِّمْنِی غَیرُک مِنْ بَینِهِمْ!» قَالَ: «یا رُوحَ اللهِ! إِنَّهُمْ مُلْجَمُونَ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ بِأَیدِی مَلَائِکةٍ غِلَاظٍ شِدَادٍ وَ إِنِّی کنْتُ فِیهِمْ وَ لَمْ أَکنْ مِنْهُمْ فَلَمَّا نَزَلَ الْعَذَابُ عَمَّنِی مَعَهُمْ فَأَنَا مُعَلَّقٌ بِشَعْرَةٍ عَلَی شَفِیرِ جَهَنَّمَ لَا أَدْرِی أُکبْکبُ فِیهَا أَمْ أَنْجُو مِنْهَا». فَالْتَفَتَ عِیسَی علیه السلام إِلَی الْحَوَارِیینَ فَقَالَ: «یا أَوْلِیاءَ اللهِ أَکلُ الْخُبْزِ الْیابِسِ بِالْمِلْحِ الْجَرِیشِ وَ النَّوْمُ عَلَی الْمَزَابِلِ خَیرٌ کثِیرٌ مَعَ عَافِیةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ». (کافی، ج ۲، ص ۳۱۸-۳۱۹).
۱۱. سوره غافر: ۳۵.
۱۲. همان: ۱۳.
۱۳. عوالی اللئالی، ابن أبی جمهور، دار سید الشهداء، قم، اول، ۱۴۰۵ ق، ج ۴، ص ۱۱۶.
۱۴. کافی، ج۱، ص۲۰۰.
۱۵. من لایحضر الفقه، ج۴، ص۴۱۸.
۱۶. بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۰۴، ح۱۳۱.