loading...
مجله اینترنتی فهادان
بازار فهادان
آخرین ارسال های انجمن
سر دبیر بازدید : 579 چهارشنبه 1393/08/21 نظرات (0)

باسمه تعالی

1-در قرآن آیه 72 سوره احزاب توضیح داده شده که ما بار امانت را به دوش انسان نهادیم و انسان از جهلش قبول کرد و دیگر موجودات قبول نکردند به طور دقیق این امانت چیست؟
درباره ی این امانت مفسرین احتمالات زیادی داده اند:
گروهی گفته اند منظور از امانت ولایت علی ابن ابی طالب علیه السلام است که در طول ولایت خداست.
بعضی گفته اند منظور از امانت عقل است آن عقلی که هیچ موجودی به غیر از انسان آن را ندارد و وجه تمایز بین انسان و موجودات دیگر است. اولین موجودی که خداوند را عبادت کرد عقل بود آن عقل را خداوند به انسان داد پس آن یک امانت بزرگ الهی است.
بعضی گفته اند منظور از امانت دست، پا، چشم، دهان و ... است این ها هر کدام امانت الهی است لذا ما اجازه نداریم  به آن ها ضربه ای وارد کنیم چون مال ما نیست بلکه این ها امانت الهی هستند نزد ما پس باید در مسیر رضایت الهی وظیفه خود را انجام دهیم.
بعضی گفته اند مراد از امانت معرفت الهی است که موجودی دیگر به غیر از انسان و جن با اختیار، دنبال معرفت و کسب معرفت نرفته، آن هم معرفتی که می توان روز به روز به آن بیفزاید. بعضی از موجودات دیگر معرفت دارند ولی معرفتی که انسان دارد با موجودات دیگر قابل مقایسه نیست.
گروهی گفته اند منظور از امانت واجبات و تکالیف شرعی است دستوری که خداوند فرموده نماز بخوان، غیبت نکن، تهمت نزن، زکات بده و ...این ها امانت الهی است که باید آن ها را درست و به جا و به حق انجامش دهیم.
این ها مواردی هستند که مفسرین ذکر کرده اند که منظور از امانت همه ی این ها می تواند باشد یعنی منافات ندارد و کسی که عقل دارد معلوم است که معرفت هم از طریق عقل حاصل می شود این ها در طول هم اند و مجموع این ها می توانند امانت الهی باشند بلکه این جور نیست که بگویم آن اولی که امانت الهی است آن درست است و بقیه درست نیست. منتها اگر بخواهیم پاسخ دقیق تری را مطرح کنیم باید ببینیم فرق بین انسان با موجودات دیگر چیست که این امانت را موجودات دیگر نتوانسته اند تحمل کنند و تنها انسان توانسته آن را تحمل کند آن ویژگی چیست و الا دست و پا که موجودات دیگر هم که دارند، گوش و چشم حیوانات هم دارند، بحث معرفت را هم موجودات دیگر در حد خود دارند، واجبات و تکالیف شرعی جن هم دارد پس بر می گردیم به آن نکته که آن مختص یا وجه تمایز انسان نسبت به موجودات دیگراست از این طریق آن امانت را می توان بدست آورد خوب تنها موجودی که خداوند به عنوان خلیفة الله ذکر کرده است انسان است این یکی از ویژگی های مختص انسان است که خداوند انسان را خلیفه خود قرار داده نکته بعد مسئله اختیار است که انسان می تواند به اختیار خود قوس سعود را تا متنها الیه ش برود و قوس نزول را هم می تواند تا منتها الیه ش برود در حالی که موجودات دیگر یک حد و حدودی دارند که از آن خارج نمی شوند.

اگر انسان قوس سعود را سیر کند از فرشتگان بالاتر می رود  و مسجود ملائکه می شود. ملائک بخاطر این به انسان سجده می کنند که انسان ظرفیتی برای درک حقایق دارند که فرشته گان آن را ندارند به خاطر همین خداوند سبحان فرموده اند من می دانم چیزی را که شما نمی دانید آن چیزی که خداوند می دانست و فرشتگان نمی دانستند آن استعداد بشر برای درک حقایق و معرف بود موقعی که فرشتگان این را فهمیدند به دستور خداوند به انسان سجده کردند به غیر از ابلیس که از روی استکبار سجده نکرد.
پس آن امانت که به انسان داده شد پذیرفتن ولایت الهیه، پذیرفتن جانشین خداوند بر روی زمین، پذیرفتن بار اختیار که از روی اختیار پرواز کنی و آسمانی شوی یا سقوط کنی و پرت شوی، این بار بزرگ امانتی است که خداوند به انسان داده است.

2- چرا خداوند قبل از اینکه این امانت را به انسان واگذار کند و انسان آن را بپذیرد آن را به آسمان ها و زمین عرضه کرد با توجه به این که خداوند این علم را داشت که آسمان ها و زمین توانای و ظرفیت این امانت را ندارند اما با این حال به آنها عرضه کرد دلیل این عرضه کردن چیست؟
اولا این عرضه کردن عرضه کردن تشریحی و فرمایشی نبود بلکه مسئله، مسئله ی کاملا تکوینی است یعنی در عالم تکوین این بار به آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه شد و این عرضه بخاطر مقایسه بود برای اینکه انسان بداند که تکوینن آسمان ها، زمین، کوه ها و موجودات دیگر استعداد حمل این بار را ندارند. به عبارت دیگر آسمان ها و زمین با زبان حال گفتند نه، نه با زبان قال، مثل وقتی که خداوند از انسان سوال کرد آیا من پروردگار شما نیستم  همه گفتند چرا هستی این "چرا هستی" زبان فطرت است این زبان سر نیست یعنی بشر فطرتاً پاسخ می دهد که خدایا تو مرا بگونه ای خلق کردی که من تو را می پرستم.
پس:

1- این عرضه کردن در عالم تکوین برای مقایسه کردن بین انسان با موجودات دیگر است.

2- این نپذیرفتن به زبان حال بود نه به زبان قال.

3- این دستور ها و امر کردن ها و نپذیرفتن ها در عالم  تکوین بودند نه درعالم تشریع.

3- خداوند انسان را به دو صفت جهول و ظلوم بودن متصف و انسان را مزمت کرده آیا خداوند این آیه را در مقام مزمت و سرزنش انسان برای پذیرفتن این بار امانت مطرح کرده یا نه؟

آیا انسان اگر ذاتاً صاحب گناه بود می توانست استعداد خلیفة الله را در زمین داشته باشد، می توانست پذیرش معرفت الهی را داشته باشد پس انسان بنابر آیات الهی که می گوید من بنی آدم را مکرم، معزز و کریم خلق کردم، انسان موجود کریمی است خوب معلوم می شود که پذیرفتن امانت الهی وظیفه اش است نه اینکه خداوند سبحان مزمتش بکند که اشتباه کردی این امانت را قبول کردی. پس ظلوم و جهول بودن مزمت کسانی است که به خودشان ظلم می کنند و نسبت به این امانت جهل می ورزند و قدر خودشان و این امانت را نمی دانند پس این آیه در مقام مدح انسان است نه در مقام ذم.

4- درباره ی معنای باطنی آیه 205 سوره اعراف توضیح دهید؟
وَ اذْکُرْ رَبَّکَ في‏ نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلينَ؛ پروردگارت را در دل خود، از روی تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، یاد کن و از غافلان مباش!

در باب ذکر خداوند ما ذکر ربانی داریم، ذکر قلبی داریم و دستور داریم که گاهی خداوند را آشکارا با زبان، بلند یاد کنیم. خداوند در قرآن فرموده است: "اقم الصلاة لذکری" نماز بخوان بخاطر یاد کردن من یا یک سری ذکرهای دیگر داریم برای مثال در سوره مبارکه بقره داریم که از عرفات کوچ کنید و وقتی به مشعرالحرام رسیدید آنجا خدا را یاد کنید یا در آیه 200 سوره مبارکه ی بقره داریم وقتی که اعمال را انجام دادید همان جور که پدرانتان را یاد می کنید خدا را هم یاد کنید ولی در این آیه دقیق تر مطرح می کند که خدا را در نفستان و در قلبتان یاد کنید نه در زبان.

بعضی ها فقط ذکر زبانی دارند ولی ذکر قلبی ندارند در این آیه می گوید اصلا لازم نیست با زبان خدا را یاد کرد بلکه در قلبتان آن را یاد کنید آن هم  تزرعاً و از روی ترس، نه ترس از خدایی که جمیل است بلکه ترس از جهت خودمان که نکند بندگیمان را در مقابل این همه نعمت که خدا به ما داده درست انجام ندهیم و این کار را در تمام بامدادان و شامگاهان یعنی در تمام 24 ساعت آن هم نه به زبان بلکه با جان.

نکته آخر اینکه انسان از دو حال خارج نیست یا ذاکر است یا غافل آن وقتی که ذاکر است بندگی می کند آن وقتی هم که غافل است از حیوانات پست تر است.

این آیه می خواهد بگوید که ای انسان نگذار مقام انسانیتت پایین بیاید آن چیزی که انسان را از مقام خود پایین می آورد غفلت است و آن چیزی که انسان را بالا می برد ذکر خداوند است.
درباره ی معنای باطنی این آیه گفته اند کسی که خداوند را یاد می کند وصل به نور شده یعنی قلبش عرش رحمان می شود رحمان نور است پس قلب مومن نورانی می شود به نور خدا، نور ایمان آن موقع لحظه به لحظه به ایمانش اضافه می شود و اگر این گونه باشد از تاریکی ها رها می شود.

5- شأن نزول آیه 7 و 8 سوره آل عمران را توضیح دهید؟
هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ (7) رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ (8)

در کتب تفسیر شأن و نزول های متعددی در این خصوص وارد شده که مزمونشان یکی است. در بعضی آمده مسیحیان نجران آمدند در بعضی نقل ها آمده که از یهودیان از جمله حی ابن اختب و برادرش خدمت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله آمدند و حروف الم را دستاویز خودشان قرار دادند برای اینکه پیامبر صلوات الله علیه و آله را اذیت کنند یا طعنه بزنند گفتند یا رسول الله این الم، الف به حروف ابجد 1 می شود، ل می شود 30 و م می شود 40 و جمع این ها 71 پس نتیجه می گیریم که امت شما بقایش بر روی زمین 71 سال است و بعد از 71 سال شما از بین می روید پیامبر (ص) فرمودند: خوب اگر شما می خواهید حساب کنید ما در قرآن از این حروف مقطعه زیاد داریم چرا فقط الم را حساب می کنید همه این ها را حساب کنید بعد جمع آن ها را به من بگوید بعد از این حرف آن فرد خجالت کشید و رفت. بعد از این واقعه آیات 7و8 نازل شد که در اصل آیات قرآن را به دودسته محکم و متشابه تقسیم کرد و افراد را هم در مقابل آیات به دو دسته 1 کسانی که در قلب هایشان انحراف است.2 راسخان در علم تقسیم بندی نمود.

 


نظر استاد:

سلام حسن جان!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری