امسال زمستان سختی در راه است!
پائیز بود و سرخپوستها از رئیس جدید قبیله پرسیدند که زمستان پیش رو سرد خواهد بود یا نه. از آنجایی که رئیس جدید از نسل جامعه مدرن بود از اسرار قدیمی سرخپوستها چیزی نیاموخته بود. او با نگاه به آسمان نمیتوانست تشخیص دهد زمستان چگونه خواهد بود. بنابراین برای اینکه جانب احتیاط را رعایت کند به افراد قبیله گفت که زمستان امسال سرد خواهد بود و آنان باید هیزم جمع کنند.
چند روز بعد ایدهای به نظرش رسید. به مرکز تلفن رفت و با اداره هواشناسی تماس گرفت و پرسید: آیا زمستان امسال سرد خواهد بود؟
کارشناس هواشناسی پاسخ داد: به نظر میرسد این زمستان واقعاً سرد باشد.
رئیس جدید به قبیله برگشت و به افرادش گفت که هیزم بیشتری انبار کنند. یک هفته بعد دوباره از مرکز هواشناسی پرسید: آیا هنوز فکر میکنید که زمستان سردی پیش رو داریم؟
کارشناس جواب داد: بله، زمستان خیلی سردی خواهد بود.
رئیس دوباره به قبیله برگشت و به افراد قبیله دستور داد که هر تکه هیزمی که میبینند جمع کنند. هفته بعد از آن دوباره از اداره هواشناسی پرسید: آیا شما کاملاً مطمئن هستید که زمستان امسال خیلی سرد خواهد بود؟
کارشناس جواب داد: قطعاً و به نظر میرسد زمستان امسال یکی از سردترین زمستانهایی باشد که این منطقه به خود دیده است.
رئیس قبیله پرسید: شما چطور میتوانید این قدر مطمئن باشید؟
کارشناس هواشناسی جواب داد: چون سرخپوستها دیوانه وار در حال جمع آوری هیزم هستند.
------------
مدیران ناکارآمد به دلیل نداشتن دانش و تخصص لازم، مغرور بودن و خودخواهی، منفعت طلبی شخصی، انحصارطلبی و فراهم نکردن نظامهای اطلاعاتی و تصمیم گیری مناسب، در بیشتر موارد مرتکب تصمیمهای اشتباه و نابخردانه و شاید هم مغرضانه میشوند که هزینههای زیادی را به مجموعه تحت مدیریت آنان وارد میکند. اگر تصمیمهای نادرست این گونه مدیران آغازگر چرخه معیوبی نیز باشد در این صورت اثرات منفی و مخرب این تصمیمها بیشتر و بیشتر خواهد شد تا حدی که میتواند به بحران و یا نابودی سیستم منجر شود.
مثالی از چرخه معیوب که در واقعیت زیاد اتفاق میافتد از این قرار است: مدیریت سرمایه گذاری را کاهش میدهد و از منابع مالی برداشت میکند. مدیریت با کاهش یا حذف توسعه کارکنان، توسعه محصولات جدید، تحقیق بازار و دیگر موارد هزینهها را کاهش میدهد و سود سهام و حقوق و مزایای مدیران را افزایش میدهد و بدین صورت از سرمایه برداشت میکند.
نتیجه این کار کاهش حقوق کارکنان، آموزش کارکنان در پایینترین سطح، خط تولید غیر به روز یا منسوخ و ضعف در شناخت نیازهای بازار و مشتریان خواهد بود. این اثرات منفی باعث نارضایتی کارکنان، کاهش تعهد سازمانی و افزایش نرخ خروج کارکنان خواهد شد. این موارد موجب کاهش کیفیت محصولات و خدمات، نارضایتی مشتریان و جذب شدن آنان به سمت رقبا و از دست رفتن سهم بازار خواهد شد. کاهش فروش و سود باعث میشود که مدیریت برای پرداخت هزینههای اولیه و جاری هم، دوباره از سرمایه برداشت کنند و بدین ترتیب چرخه معیوب ادامه مییابد.