آسیبهای عشق مجازی
همراه با ذکر چند داستان جالب
علی نصیری
۱. شکسته شدن حریمهای شرعی
یکی از آفتهای عشق مجازی، شکسته شدن حریمهای شرعی و تجویز روابط آزاد و آمد و شدهای بیحد و مرز میان دختران و پسران است. خانوادهها و جوانانی که خود را متدین و پایبند به سنتهای دینی و شرعی میدانند یا علاقه دارند که تا حدود قابل قبولی مرزهای شرعی در زندگیشان شکسته نشود، به خوبی میدانند که داشتن روابط آزاد میان دختر و پسر حتی اگر منجر به روابط جنسی نشود، مشروع نیست. در اسلام، بلکه هیچ دین آسمانی، اجازه داده نشده که دختر و پسری به بهانه عشق و دلدادگی نسبت به یکدیگر، حتی اگر صادقانه و راستین باشد، ساعتها، ماهها، یا سالها با یکدیگر نشست و برخاست داشته در پارکها و سینماها به گردش و تماشا بپردازند.
به هر روی، در ممنوعیت شرعی این دست از آمد و شدها به بهانه عشق مجازی و ً دوستی دختر و پسر، نمیتوان تردید کرد. برخی از جوانان یا خانوادههایشان ممکن است برای خود توجیه کنند که چون ما قطعاً قصد ازدواج داریم و نیّت ما فریب یکدیگر نیست، مانعی ندارد که پیش از ازدواج این دست از ارتباطها استمرار داشته باشد! اگر کسی بر اساس چنین پنداری نادرست به دنبال دوستیهای غیر مجاز برود، خوب است پیش خود باور کند که مرتکب لغزش شده است و عذر خواستن از گناه به مراتب آسانتر از توجیه آن است!
البته برغم این سختگیری، باید اذعان کرد که دین در آنجا که دختران و پسران از سر صدق قصد ازدواج را داشته باشند، راه هر گونه تحقیق و بررسی حتی برای اطمینان از سلامتی شخص از برخی عیوب جسمی را باز گذاشته، بلکه گاه بدان توصیه نموده است.
۲. آسیبهای معنوی (آسیب به روح به عنوان حقیقت و جان آدمی)
بدون تردید شناخت ماهیت و حقیقت روان آدمی یکی از مهمترین دغدغههای آدمی است که هزاران سال فکر و ذهن او را به خود مشغول ساخته و تاکنون پاسخی درخور و قانع کننده برای آن نیافته و شاید هیچگاه به بدان دست نیابد. چنانکه قرآن حقیقت روح را امری دست نایافتنی دانسته است. بررسی علمی نشان میدهد که بشر حداقل از سه هزار سال پیش تاکنون، ضمن پذیرش وجود روان در کنار بدن، اصالت و تکیه داشتن بدن بر آن، جاودانگی و تجرّد روح، چگونگی رابطه روح و بدن و… را مورد بحث و بررسی قرار داده است.
با این حال، کتابهای فلسفی موجود اعم از فلسفه اسلامی و فلسفه غرب نشان میدهد که هنوز مبحث ماهیت روان و معرفت نفس جزء مهمترین و پرچالشترین مباحث این دست از کتب است.
با صرفنظر از دستاوردهای عقل بشری در شناخت ماهیت، ویژگیها و صفات نفس، متون وحیانی در این باره شناخت روح، اسرار و آموزههای مهمی را بدست داده است، که به اهم محورهای آنها اشاره میکنیم:
۱. قرآن، روح را نفخه و جلوهای از تجلیات الهی میداند که به هنگام آفرینش انسانها و پس از تکمیل مراحل آفرینش بدن، توسط خداوند در روان آدمی دمیده میشود. بر این اساس، عبارت: «و نفخت فیه من روحی» بارها در قرآن تکرار شده است.
۲. قرآن از روح و روان آدمی با عناوینی همچون قلب و نفس یاد کرده که خود نشان از آن دارد که هویت و اصالت انسان با تکیه بر روان و روح او استوار است و بدن، بیشتر نقش مرکب بودن و برای روح را بازی کرده و این امکان را فراهم میسازد که آن حقیقت ملکوتی و آسمانی با عالم ماده ارتباط برقرار کند. بدین جهت هر جا که خداوند انسانها را مخاطب ساخته روی سخن او روح و روان آدمیان است نه بدن آنها.
چنانکه خداوند مرگ روح را مهمتر از مرگ بدن میداند و معتقد است نابینایی، ناشنوایی دل، از کوری و کری ظاهری بس مهمتر و شکنندهتر است.
از آنجا که از نظر قرآن رکن رکین شخصیت انسانی را روان او تشکیل میدهد، تعقل و علم آموزی به عنوان فصل ممیز انسان با سایر موجودات خاکی، را ناظر به روان آدمی دانسته، چنانکه یکی از مهمترین اهداف رسالت پیامبران و بویژه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را تزکیه و پیراسته ساختن جان آدمیان برشمرده است.
۳. از آنجا که از نگاه قرآن، روح و روان آدمی حقیقت او را تشکیل میدهد افزون بر لذتها و آلام دنیوی، لذات و نعمتهای بهشتی و در برابر، نقمتها و عذابهای اخروی بیش از آنکه متوجه بدن آدمی باشد، روح و روان او را نشانه میرود. به عبارت روشنتر، از نگاه قرآن آنکه حقیقتاً در دنیا و آخرت لذت میبرد و درد میکشد، روان و روح آدمی است؛ هر چند بدن به عنوان ابزار این نعمتدهی یا عذابگری بکار میآید.
از آنجا که شخصیت حقیقی انسان را روان او تشکیل میدهد، تعالی انسان به تعالی روحی و روانی او بستگی تام دارد. هر کاری که مانع تعالی روحی انسان شده و زمینه را برای آلودگی روحی و در نتیتجه انحطاط انسانی فراهم میآورد، از نظر قرآن ممنوع و مردود است. و حریمشکنی در عرصه در روابط دختران و پسران که در سایه عشق مجازی توجیه میگردد، یکی از بارزترین مصداق آلودگی روحی و روانی از نظر قرآن است.
به تعبیر روشنتر، وقتی کسی حریم و حرمت شرعی در عرصه مسایل جنسی را با ادعای عشق مجازی میشکند، به همان اندازه که این حریم شکسته شده باشد، روح او دچار آلودگی و پلشتی شده است. و به تعبیر قرآن از مرحله نورانیت به مرحله ظلمت گراییده است. بدین جهت حفظ و پیراستگی دامن از ویژگیهای مؤمنان برشمرده شده است:
و الذین هم لفروجهم حافظون.
و از مردان و زنان مؤمن خواسته شده که افزون بر حفظ دامن از آلودگی، به یکدیگر نظر حرام نیاندازند و راز این امر را حفظ پاکی و پیراستگی روحی آنان بر میشمرد؛ آنجا که آورده است:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ
راز آنکه در این آیه نخست بر پرهیز از نگاه کردن و سپس حفظ دامن تأکید شده، آن است که نگاه شهوتآمیز به نامحرم، زمینهساز ارتباط جنسی است. بدین جهت قرآن از ابتداییترین مرحله با این پدیده مخالفت کرده است.
قرآن در جایی دیگر از مسلمانان میخواهد وقتی میخواهند کالایی از زنان پیامبر صلوات الله علیه و آله دریافت کنند، از پس برده باشد تا چنان نباشد که چشمانشان به چهره زنان پیامبر بیافتد و در تحلیل این دستور آن را مایه طهارت بیشتر دلهای آنان و زنان پیامبر میداند؛ آنجا که آورده است:
سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ.
پیداست که مقصود از قلب در این آیه روح و روان آنان است. از این آیه با کمک واژه «أطهر لکم» بر میآید که خداوند نه تنها طهارت و پیراستگی جان را میطلبد بلکه بر طهارت و پیراستگی افزونتر و دوری از هر گونه عامل زیانبخش به این پاکی تأکید دارد. وقتی فروپوشاندن چشم از نگاه به نامحرم و روبرو نشدن با زنان پیامبر مایه طهارت بیشتر دل باشد، مفهوم مخالف آنها این است که عدم رعایت این امور باعث آلودگی، پلیدی و پلشتی باطن و روان میشود.
بر این اساس، در روایات نیز نگاه کردن به نامحرم به عنوان سادهترین شکل آزادی ارتباط میان دختران و پسران نکوهش شده و وسیلهای برای بدام انداختن انسان توسط شیطان، و آلوده ساختن روان او و مقدمهسازی برای آلودگیهای جنسی بیشتر، معرفی شده است.
امام علی علیه السلام چشمها را صیدگاههای شیطانی دانسته است که طبعاً به این معناست که شیطان از رهگذر چشم، جان انسانها را به دام میاندازد. آنجا که فرموده است:
العیون مصائد الشیطان.
امام رضا علیه الاسلام علت حرمت نگاه به موی زنان را تهیج مردان و زمنیه سازی آن برای فساد دانسته است:
حرّم النظر الی شعور النساء لما فیه من تهیج الرجال و ما یدعون التهییج الیه من الفساد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
عیسی بن مریم به یارانش چنین نصحیت کرد:
«ایاکم و النظره فانها تزرع فی القلب الشهوه و کفی بها لصاحبها فتنه؛ از نگاه کردن [شهوتآمیز] بپرهیزید که در دل شهوت میکارد و برای به فتنه انداختن صاحبش بس است.»
و نیز آن امام فرمود:
«کم من نظره اورثت حسره طویله؛ چه بسیار نگاهی که پشیمانی طولانی را سبب میگردد.
و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
النظر سهم من سهام ابلیس؛ نگاه کردن [شهوت آمیز] تیری از تیرهای شیطان است.
در روایات دیگر قید «مسموم» به سهم (= تیر) افزوده شده است. یعنی نگاه شهوت آمیز، تیر مسموم شیطان است. آیا کار تیر مسموم جز آن است که بدن را بیمار و آلوده ساخته و به مرگش میکشاند؟! چنین است تیر شیطان که وقتی به روان انسان برخورد میکند، آن را بیمار و آلوده کرده و باعث مرگش میشود.
عشقهای دروغین
جوانان خودگاه تجربه کرده و از زبان این و آن و در صفحه حوادث و رویدادهای روزنامه بارها خواندهاند که شمار زیادی از عشقها و علاقههای مفرط ادعایی از سوی پسران به دختران یا به عکس دروغین و صرفاً برای خوشگذارانی کوتاه مدت بوده است. به هر روی، باید پذیرفت که سنّ جوانی سن لذت جویی و تنوّع طلبی است. وقتی قرار باشد ارتباط با جنس مخالف با محذورات خاصی روبرو نباشد، چرا یک پسر تنها با یک دختر یا به عکس یک دختر تنها با یک پسر، دوست شده و تنها با او خوش بگذراند! این امر آنگاه تشدید میشود که برخی از خانوادهها و محیطهای غیر مذهبی، داشتن چند دوست پسر برای یک دختر را افتخار خود دانسته و به پیشگامی خود در این رقابت میبالند!
چنانکه پسران نیز در برابر به هوش و استعداد خود برای فریب هر چه بیشتر دختران لبخند شادمانه میزنند! جالب آنکه گاه دختر و پسر چنان فریفته عشق و دلدادگی طرف مقابل خود میشود که از داشتن چند رفیق دیگر او بیخبر میماند. او که به ظاهر گمان میبرد در زیر آسمان زیباترین و محبوبترین معشوق عاشق خود به حساب میآید، و تنها معشوقی است که در خلوتخانه دلش جای دارد، خبر ندارد که در همین دل فریبکار و نیرنگ باز، دهها محبوب دیگری نیز پیش، همزمان یا پس از او صف کشیدهاند!
باری، نتیجه دوستیها و عشقهای دروغین از آغاز روشن است. پسری که با این شیوه طرف مقابل، خود را ماهها و سالها به دنبال خود میکشاند و با او به خوشگذارنی پرداخته و گاه ممکن است از رهگذر همین نشست و برخاستها از او کامجویی کرده باشد، هنگامی که پای صحبت جدی ازدواج به میان میآید، با پوزخند اعلام میکند که از آغاز قصد ازدواج نداشته و اساساً این دختر، شایستگی همسری با او را ندارد و قصد او تنها خوش گذرانی بوده است!
آیا دخترانی که این چنین در معرض فریب و نیرنگ پسران قرار میگیرند و آمد و شدهای مستمر، آنان را در میان خانوادهها و همسایگان به عنوان کسانی که در آستانه ازدواجاند، شناسانده است، تاب تحمل این چنین پاسخهای خیانت مآبانهای را دارند!؟
آیا جز آن است که دختران به لطافت گل آفریده شدهاند و بسان قهرمانان میدان نبرد نیستند که با هر گونه تلخکامی و شکست روبرو شوند! آیا تا به حال نشنیدهایم دخترانی که به خاطر جریحه دار شدن احساسات خود دست به خودکشی زدهاند!
این امر از جانب پسران نیز صادق است؛ به این معنا اگر پسری بعد از مدتها آمد و شد، دریابد که دختر مورد نظرش او را فریفته و تنها میخواسته است لحظات فراغت خود را با او خوش بگذارند، یا از رهآورد پر خرجی و دست و دل بازی او نیازهای مالی خود را مرتفع سازد و ابداً به او عشق و علاقهای نداشته است، آیا میتواند در برابر جریحهدار شدن شخصیت و غرور خود ساکت و آرام بنشیند!؟
۳. شکست در عشق
چنانکه اشاره کردیم، عشقهای دروغین، هماره با زیانهای فراوان روحی و روانی همراه است. اما گاه برغم آنکه ممکن است عشق راستین باشد، بنا به دلایلی خاص، دختران و پسران عاشق یکدیگر به هم نمیرسند. در این صورت نیز عشق آنان به شکست انجامیده است. به عنوان مثال، فرض کنید آنان پس از برقرار کردن ارتباط متقابل و تحکیم دوستی و عشق، هنگامی که قصد خود مبنی بر ازدواج را با خانوادههایشان در میان میگذارند، با مخالفت شدید آنان روبرو میشوند. خانواده دختر یا پسر با شدت نسبت به وصلت آنان مخالفت میکنند. و گاه دیده شده که برای پایان دادن به این عشق و دوستی، خود دست به کار شده و همسر مورد نظر خود را برای دختر یا پسرشان انتخاب کرده و آنان را خواسته یا ناخواسته سر سفره عقد و عروسی مینشانند. آیا چنین پدیدهای در جامعه ما که هنوز اقتدار خانواده و بویژه والدین وجود دارد، کم اتفاق افتاده است!؟ گاه ممکن است مسافرت و کوچ خانوادهای به کشوری دیگر، زمینه جدایی همیشگی دختر و پسر عاشق یکدیگر را فراهم آورد.
درباره مخالفت خانواده یا والدین با ازدواج دختران یا پسران برغم وجود عشق متقابل، باید به طور جداگانه داوری کرد؛ اما به هر روی با فرجام شوم و شکننده سالها عشق و دوستی چه باید کرد؟ آن دختر یا پسری که صادقانه همچون پروانه برای رسیدن به وصال محبوب خود سوخته و چشم براه او مانده است؛ اینک که میبیند تمام آرزوهایش بر باد رفته و کاخ آمالش فرو ریخته، چگونه میتواند خانه وجودش را در برابر چنین طوفان سهمگین و زلزله بنیان کن پا بر جا نگه دارد!؟
درباره شکننده بودن شکست در عشق تردید نمیتوان روا داشت. باری، هستند مردان یا زنان استوار منشی که چنین شکستی را زمینه کمال خود دانسته و با بستن پرونده چنین عشقی راه زندگی خویش را پیش میگیرند.
انسانهای عارف مسلکی همچون استاد شهریار، شاعر دوران معاصر از این نمونهها به شمار میروند. گفته میشود، شهریار سال آخر رشته پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی، خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا شد. گویا خانواده دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین، تصمیم میگیرند که دختر خود را به خواستگار مرفهتر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با اینکه فقط یک سال به پایان دوره ۷ ساله رشته پزشکی مانده بود ترک تحصیل کرد. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری شدن وی در بیمارستان شد. ماجرای بیماری شهریار به گوش آن دختر رسید و همراه شوهرش به عیادت محمد در بیمارستان رفت. شهریار پس از این دیدار در بیمارستان شعری را با این مطلع سرود:
آمدی جانا به قربانت ولی حالا چرا بیوفا حالا که من افتادهام از جا چرا
شهریار بعد از این شکست عشقی که منجر به ترک تحصیل وی شد، به صورت جدی به شعر روی آورد و منظومههای زیادی را سرود.
داستان فیلسوف و عارف هلندی قرن هفدهم میلادی نیز چنین است:
میگویند: «اسپینوزا عاشق دختر استادش «وان دن انده» شد، و از وی تقاضای ازدواج کرد، اما دختر نپذیرفت و همسر یکی دیگر از شاگردان پدر شد که دو امتیاز بر اسپینوزا داشت: هم پولدار بود و هم یهودی نبود. اسپینوزا شکست را تحمل کرد و از عشق به فلسفه روی آورد.»
اما در برابر این دست از نمونهها، عموم جوانان قدرت بر تابیدن شکست در عشق خود را ندارند. جنون، خودکشی، تنفر، انتقام و… از پیامدهای شکست در عشقهاست که بارها شاهد آن بوده و هستیم. ادبیات ما و بسیاری از فرهنگها لبریز از ماجراهای تلخ شکست در عشق است که گاه دستمایه فیلمنامهنویسان و بازیگران سینما شده در قالب فیلم در اختیار مردم قرار میگیرد.
جالب آنکه گاه تنفر شخص از شکست در عشق آنقدر گسترده شده و از مرز معشوق از دست رفته فراتر میرود که تمام انسانها (را) در بر میگیرد. حال اگر چنین شخصی صاحب تفکر و صاحب قلم باشد، چه تاریکیهایی برای بشریت به ارمغان خواهد آورد؟!
در اینجا مناسب است از نیچه یاد کنیم. «هنری توماس» در تبیین پیدایش فلسفه تاریک و جنونآمیز «فرید ریش ویلهم نیچه» (۱۸۴۴- ۱۹۰۰) چنین آورده است:
سیر جنونآمیز نیچه در عالم فلسفه تا حدی ناشی از شکست او در عشق بود. روح بسیار حساس او، هنگامی متزلزل شد و در هم شکست که زنی که نیچه میخواست با او ازدواج کند، به وی جواب رد داد. رنجش نیچه از آن زن به نفرت از تمام زنان مبدل شد، و مخالفتش با حقوق زنان به کینهای زهرآگین علیه حقوق همه افراد بشر در آمد.
همو در تبیین زیان فلسفه سیاسی نیچه در پایان یادکرد حیات او، چنین آورده است:
«میکرب مرگآور فلسفه او به بسیاری از ابرمردهای کذایی جناح افراطی چپ و راست عصر ما سرایت کرده است، و بسیاری از دیکتاتورهای معاصر حواریان نامقدس نیچهاند.»