به نام خدا
به هر سخنی كه با سند معتبر از یکی از معصومین علیهمالسلام نقل شود حديث گفته میشود. علاوه بر آن، به عبارتی که عمل و تقرير آن بزرگواران را نیز برای ما نقل کند «حدیث» اطلاق میشود. منظور از «تقرير» اين است كه عملی در حضور یکی از معصومین علیهمالسلام انجام شود و ایشان، آن را تأييد و يا حداقل در برابر آن، سكوت کرده و با آن مخالفت ننموده باشد.
بنابراین در تعریف حدیث میگوییم:
عبارتی که با سند معتبر، حاکی از سخن یا عمل و یا تقریر یکی از معصومین علیهم السلام باشد.
انواع حدیث:
حدیث به دو بخشِ «احادیث معصومین علیهمالسلام» و «احادیث قُدسی» تقسیم میشود. منظور از احادیث معصومین، همان است که در تعریف حدیث، بیان شد امّا حدیث قدسی، به حدیثی گفته میشود که یکی از معصومین علیهم السلام، فرمایشی را از جانب خداوند متعال، بیان کند.
تفاوت حدیث قُدسی با قرآن:
گرچه آیات قرآن و احادیث قدسی از یک مبدأ، سرچشمه میگیرد امّا در حدیث قدسی، الفاظ و عبارات، از آنِ خداوند نیست بلکه این فقط محتوای پیام است که از طرف خدای سبحان، به یکی از معصومین علیهمالسلام الهام شده و آن بزرگوار با بیان خودش در قالب الفاظ و کلماتی، آن را برای دیگران بیان میکند.
امّا راجع به قرآن چنین نیست بلکه در قرآن هم لفظ و هم محتوا، هر دو عیناً از جانب پروردگار متعال بر قلب نورانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، نازل شده و آن بزرگوار، عیناً همان الفاظ را بدون کمترین تغییری، به دیگران ابلاغ نمودهاند.
پس به طور خلاصه میتوان گفت:
قرآن، هم کلام خدا و هم پیام خداست. امّا حدیث قدسی، فقط پیام خداست که با کلام یکی از معصومین علیهم السلام برای ما بیان شده است.
تفاوت قرآن با احادیث و روایات:
متن قرآن، قطعی الصدور است و میان همه مسلمانان از آغاز اسلام تا کنون، کوچکترین شبهه و خدشهای در استناد آیات قرآن به خدای سبحان وجود ندارد به عبارت دیگر، راجع به آیات قرآن، اطمینان داریم عیناً همین الفاظ و عبارات، بدون کمترین تغییری از ناحیه خداوند متعال بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده است.
امّا در حدیث و روایات، اینگونه نیست بلکه برای وثوق و اطمینان به یک حدیث، لازم است علاوه بر دقّت و بررسی بر روی متن حدیث و تطابق آن با قرآن و عقل، سند حدیث نیز بررسی شود.
ارکان حدیث:
هر حدیث از دو بخش: سند و متن تشکیل شده است.
به نمونه زیر توجه کنید:
رجال حدیثی
به افرادی که نام آنها در سلسله سند حدیث ذکر شده، «رجال حدیثی» اطلاق میشود. رجال حدیثی معمولاً انسانهای برجستهای بودهاند که نام آنها به همراه خصوصیّات و ویژگیهای شخصیّتی ایشان در «کتب رجالی» و «کتب أعلام»، به طور مفصّل به نقد و نظر کشیده شده است.
حال که دانستیم بررسی سند حدیث، یکی از راههای پی بردن به کلام معصومین علیهمالسلام است، این مشکل پیش میآید که به علّت دور شدن و فاصله گرفتن از زمان معصومین علیهمالسلام و عدم توان شناخت راویان آن زمان، چگونه میتوانیم به عادل و راستگو بودن ایشان پی برده و شخصیت حدیثی ایشان را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
در کنار این سؤال، مسئله دیگری مطرح میشود و آن این است که در برخورد با یک راوی، نیاز به بررسی چه بُعدی از ابعاد زندگی او داریم و یا به بیانی دیگر، اگر راوی چه صفاتی داشت، احادیث او برای ما حجّت و قابل اعتماد بوده و اگر چه صفاتی را داشت احادیث او ضعیف شمرده میشود.
راههای شناخت یک راوی:
شناخت راویان حدیث به سه گونه قابل تصور است:
1. شناخت واقعی: این شناخت در صورتی ممکن است که شخصیت او از نزدیک و به صورت مستقیم مورد بررسی قرار گیرد و ما با مشاهده او بتوانیم با معیارهایی که علم رجال به ما میدهد، او را بشناسیم.
2. شناخت ظاهری: این شناخت، از طریق توصیفاتی که شاهدان امر برای ما گزارش میدهند، به دست میآید. این شاهدان باید خود به طور مستقیم با راویان ارتباط داشته و ایشان را بشناسند.
آنچه مسلّم است، شناخت راویان احادیث معصومین علیهم السلام از راه اوّل و دوم برای کسانی که در این عصر زندگی میکنند و از زمان حضور معصومین علیهم السلام فاصله گرفتهاند میسّر نمیباشد و تنها راهی که برای شناخت راویان ممکن است راه علمی است.
3. شناخت علمی: این نوع شناخت، از طریق روشها و اسنادهای علمی و با مراجعه به کتابهای رجالی که در این زمینه نوشته شدهاند، حاصل میشود.
به همین خاطر، شناخت «منابع رجالی» که بتوان راویان احادیث را شناخت امری بسیار مهم است.
برخی از صفات لازم رجال حدیث:
√ راستگو باشد. (صدوق باشد)
√ خوش ذهن باشد. (حفیظ باشد)
√ عادل باشد.
√ ترجیحاً شیعه 12 امامی باشد.
√ و موارد دیگر
برخی از مهمترین منابع رجالی شیعه:
«محدّث» کیست؟
علاوه بر پیچیدگیهای شناخت رجال حدیث از آنجایی که در بسیاری از موارد در میان راویان احادیث، تشابه اسمی نیز دیده میشود به گونهای که برخی از آنان، مورد وثوق و برخی دیگر مطرود هستند بررسی سند احادیث را با مشکلات عدیدهتری، مواجه میکند بر همین اساس، تا همین 40 _ 50 سال گذشته هم رسم چنین بود که هر کسی حق نداشت هر حدیثی را از هر جایی که دید برای دیگران بخواند و نقل کند زیرا این کار، چنانکه بیان شد کار دشواری است که نیاز به تسلّط مهارتهای متعددی در سندشناسی، لغتشناسی، درایة الحدیث، و دهها دانش تخصّصی دیگری دارد که یک فرد عامی به خاطر نداشتن این فنون، اصلاً صحیح نیست در دریای بیکران احادیث، غوص کند زیرا احتمال اینکه احادیث ضعیف را به جای احادیث معتبر به حساب آورد زیاد است علاوه بر آنکه به خاطر ندانستن مهارتهای دیگری چون علم درایة، علم بیان، لغت، صرف، نحو، تاریخ و دهها دانش دیگر، ممکن است در برداشت حدیث، دچار اشتباه شود.
در سالیان گذشته، کسانی که این تخصّصها را طی سالیان متمادی و با تلمّذ و شاگردی و ممارست در حوزههای علمیّه کسب میکردند «محدّث» میگفتند و فقط آنها بودند که پس از کسب اجازه از اساتید برجسته حوزه و بعد از آنکه در امتحانات متعدد، محک میخوردند مجاز به نقل روایت بودند.
احادیث الزامآور:
مضمون برخی از احادیث، بیان کننده واجب بودن عملی یا حرام بودن چیزی است از آن جهت که مضمون این دسته از احادیث، الزام مؤمنین به انجام و یا ترک کاری است فقهاء در سند این احادیث، دقّت فراوانی دارند تا مبادا به گزاف، چیزی را که واجب نبوده، واجب و یا چیزی را که حرام نبوده به اشتباه، حرام و ممنوع اعلام کنند.
امّا به غیر از احادیث الزامآور، اغلب احادیث شیعی، بیان کننده مسائل اخلاقی و اقتصادی و علمی و طبّی و عقیدتی، کلامی و از این قبیل است شیوه و دعب علماء شیعه از قدیم بر آن بوده که در بررسی سند این احادیث (یعنی غیر از احادیث الزامآور) مته بر خشخاش نگذاشته و در بررسی سند این روایات، سخت نمیگرفتند.
معرفی یک کتاب:
مرحوم ابوالقاسم پاینده[1] (متوفای 18 تیر 1363)، با تألیف کتابی با نام «نهج الفصاحة» تلاش نموداکثر احادیث منسوب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را به صورت یک مجموعه، همراه با ترجمه فارسی، جمعآوری نماید.
نهج الدرایة فی شرح نهج الفصاحة:
حقیر یعنی مسعود رضانژاد فهادان، با نوشتن کتابی با عنوان «نهج الدرایة فی شرح نهج الفصاحة» اقدام به شرح و توضیح برخی از احادیث مندرج در کتاب «نهج الفصاحة» نمودم.
شیوه من در شرح این احادیث، بدین صورت است که تلاش نمودم با حلاجی لغات مندرج در متن حدیث، به برداشتی ظریفتر و عمیقتر از آنچه در ظاهر یک حدیث آشکار است دست یابیم.
معنای اشتقاق در زبان عربی:
بنده معتقدم همچنانکه مفهوممحوری در خط زبان چینی باستان، نوشتار این زبان را از دیگر زبانها، متمایز ساخته در زبان عربی نیز آنچه خارقالعاده و متحیّر العقول جلوه میکند اشتقاق و رابطه پیچیده کلمات با یکدیگر است.
دو مثال برای مفهومی بودن نوشتار و خطوط در زبان چینی:
در زبان چینی مرد را به صورت آدمی که داس در دست دارد مینویسند و این یعنی اینکه مردانگی با کار و تلاش، گره خورده است و لذا بچهای که در اوّل ابتدائی، نوشتن کلمه «مرد» را یاد میگیرد سخت کار کردن و پر تلاش بودن را نیز همراه با یادگیری نوشتن آن، میآموزد.
همچنین در زبان چینی باستان، برای نوشتن آرامش، ابتداء یک خانه نوشته و سپس زن را در داخل آن خانه، مینوشتند و این میشد «آرامش»؛ مسلّماً کسی که نوشتن لغت آرامش را میآموخت ناخواسته به رکن بودن «خانه» و «زن» در تحصیل آرامش نیز پی میبرد.
و امّا در زبان عربی، نوشتار، خیلی مفهوم ندارد بلکه آنچه در زبان عربی، غوغا و شگفتی دارد اشتقاق است منظور از اشتقاق، حروف اصلی هر کلمه است.
توضیح اینکه در زبان عربی، غالباً کلماتی که اشتقاق واحدی دارند معنای نزدیکتری به یکدیگر دارند به مثالهای زیر دقّت کنید:
· در زبان عربی، تمام کلماتی که در ساختار آنان از سه حرف (ج م ع) استفاده شده باشد به نوعی، معنای عظمت و بزرگی، در آن کلمات راه یافته است. مثل لغات: جمله _ جمیل _ جمل _ اجمال و لغات زیاد دیگر.
لینک دانلود این نوشتار به صورت فایل PDF
والسلام علیکم
مسعود رضانژاد فهادان/ 14 اسفند 1393