loading...
مجله اینترنتی فهادان
بازار فهادان
آخرین ارسال های انجمن
سر دبیر بازدید : 571 پنجشنبه 1394/01/06 نظرات (0)

درسی برای همه

«ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی» معروف به «ابن (أبی) العزاقر» و منسوب به شلمغانی است که از توابع واسط در عراق است. او از محدثان بود و تألیفات زیادی هم داشت که در آن‌ها احادیثی را که از ائمه اهل بیت علیهم السلام به او رسیده بود جمع کرده بود. هنگامی که منحرف شد شروع به بازی با احادیث کرد یعنی در آن‌ها اضافه می‌نمود و یا از آن‌ها می‌کاست.

شخصیت و موقعیت

حسین بن رَوح (نائب خاص حضرت صاحب الزمان علیه السلام)، شلمغانی را به عنوان معتقد خویش برای بنی‌بسطام معین فرموده بود. (البته این مطلب را شیخ طوسی قبول ندارد. ر.ک: طوسی؛الغیبة،ص:۴۰۹)

چه گزارش‌های مربوط به نصب از جانب حسین بن روح درست باشند یا نباشند، مسلم است که شلمغانی در بغداد مقامی بالا داشت و هدایت فعالیت‌های امامیه را در بغداد و كوفه سال‌ها به عهده داشت.

قبیله بنی‌بسطام او را دوست می‌داشتند و سخنش را می‌شنیدند؛ ولی وقتی آن ملعون از مسیر مستقیم منحرف شد، هر گونه دروغ و کفری را بر زبان جاری می‌کرد و آن را به حسین بن روح نسبت می داد. بنی‌بسطام هم آن سخنان را از او پذیرفته و اخذ می‌کردند.

وقتی جناب حسین بن روح این را دانست، آنچه را که شلمغانی به او نسبت داده بود، منکر شده و بنی بسطام را از پذیرش سخن او بازداشت و امرشان کرد که او را لعن کرده و از او بیزاری جویند، ولی آنان از این کار دست بر نداشتند و بر دوستی او باقی ماندند.

زمانی که شلمغانی دانست که حسین بن رَوح به لعن و بیزاری از وی امر فرموده، شروع به خدعه و نیرنگ کرد و لعن را بر معانی واهی تأویل نمود تا خود را از آن لعنت‌ها برهاند. جناب حسین بن رَوح هم بسیار تلاش کرد که این امر را رسوا نموده و حقیقت شلمغانی را برای شیعه آشکار نماید، تا جایی که حتی یک نفر باقی نماند که آن جناب او را توسط نامه‌ای به لعن شلمغانی و بیزاری از او و از هر که پیرو او بوده یا به سخنش راضی شود، امر نفرموده باشد. به همین علت، خبر لعنت شلمغانی بین مردم منتشر و موضوع گفتگو در مجالس گشت. کار بر شلمغانی دشوار شد و تلاش کرد تا خود را از این مخمصه برهاند، بنابراین به گروهی از شیعه گفت: «مرا با حسین بن رَوح در مکانی روبرو کنید تا من دست او را بگیرم و او نیز دست مرا. اگر بر او آتشی از آسمان نبارید و او را نسوزانید، آنچه که او درباره من گفته صحیح است!»

خبر انحراف شلمغانی به الراضی بالله، خلیفه عباسی در آن زمان رسید. دستور داد که او را دستگیر کنند، ولی شلمغانی مخفی شد و از خانه‌ای به خانه دیگری می‌گریخت. ابن‌مقله وزیر، دنبال او می‌گشت تا آنکه او را یافت و دستگیرش کرد. وقتی او را دستگیر کرد، در نزدش نامه‌هایی را یافت که برخی از پیروانش خطاب به او نگاشته بودند و در آن‌ها او را به گونه‌ای و با کلماتی مخاطب قرار داده بودند که فقط شایسته خدای تعالی بود. از آن جمله، این کلمات بود: «معبود من! آقای من! رازق من!»

توقیع در لعن شلمغانی

توقیعی از ناحیه مقدسه حضرت امام مهدی (علیه السلام) به سوی جناب حسین بن رَوح بیرون آمد که در آن، از شلمغانی بیزاری جسته و او را نکوهش و لعن فرموده بودند.

آن حضرت در آن توقیع چنین می‌فرمایند:

«.. تو - که خداوند زندگانی‌ات را طولانی گرداند و همه خوبی را به تو بشناساند و سرانجام کارت را به خیر ختم فرماید- آن کسی از برادران ما را که به دینداری‌اش اعتماد و به نیّتش اطمینان داری - خداوند سعادت آنان را پایدار بدارد- آگاه گردان که محمد بن علی معروف به شلمغانی - که خداوند در عذاب او تعجیل فرموده، مهلتش ندهد - از اسلام، مرتد و جدا گردیده است.

او در دین خدا، ملحد شده و مدعی اموری شده که کفر او مرتکب گناهی بزرگ گشته است. آنان که از خدا برگشته‌اند دروغ گفته و دچار گمراهی بزرگ گردیده و زیانکاری آشکاری را متحمل شده‌اند. ما از وی به خدای تعالی و رسول خدا و خاندانش (صلوات الله و سلامه و رحمته و برکاته علیهم) بیزاری جسته و او را لعنت نموده‌ایم.

لعنت‌های خداوند، پی درپی از ما بر او باد، در ظاهر و باطن و در نهان و آشکار و در هر زمان و هر حال و بر هر کس که پیرو او گردید و با او بیعت نمود و بر هر که این سخن ما به او رسید و پس از آنان بر دوستی او باقی ماند. ای حسین بن رَوح - که خداوند یارت باشد - به آنان آگاهی ده که ما از او پرهیز داریم و دوری گزیده‌ایم. همانگونه که پیش از او با افرادی نظیر او مانند شریعی و نمیری و هلالی و بلالی و غیر آنان چنین بودیم.

با این حال، همه کار خداوند جل ثناؤه - هم قبل از شلمغانی و هم بعد از او- در نظر ما نیکوست. ما به او اطمینان داشته، فقط از او یاری می‌طلبیم. او در همه امور، کافی و بهترین وکیل است.»

این توقیع شریف، زمانی که جناب حسین بن رَوح در خانه مقتدر عباسی زندانی بود، شرف صدور یافت و جناب ایشان با وجود آنکه در زندان بود، آن توقیع را به یکی از یاران خود، تسلیم کرده و به او فرمود: که آن را بین عموم شیعه منتشر نماید. توقیع شریف به این ترتیب در میان آنان منتشر شد. شیعیان هم بالإتفاق شلمغانی را لعنت نموده و از او برائت و دوری جستند.

انحرافات

از انحرافات شلمغانی آن بود که او به حلول و تناسخ معتقد بود، یعنی مدعی بود که خداوند متعال در او حلول نموده است و به پیروانش می گفت: روح رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به محمد بن عثمان (نائب دوم امام عصر علیه السلام) منتقل شده و روح امیر مؤمنان (علیه السلام) به بدن حسین بن رَوح، و روح فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به ام کلثوم دختر محمد بن عثمان... و به یارانش می‌گفت که این مطلب، رازی بزرگ است و باید که پنهان باقی بماند.

شلمغانی سرانجام به خط کفر و الحاد رسید. و ما دقیقاً نمی‌دانیم که این اعتقاد انحرافی در او چگونه به وجود آمد و چه چیز او را به چنین دروغ‌تراشی بزرگ و افترا آشکار و کفر واضحی سوق داد. گر چه به احتمال قوی، حسادت او به حسین بن رَوح، سوّمین نائب امام عصر ارواحنا فداه، سبب این امر بوده است!

عاقبت شلمغانی

سرانجام شلمغانی را در زمان الراضی بالله (خلیفه عباسی) در دادگاهی که از فقهاء و قضات و فرماندهان ارتش تشکیل شده بود، حاضر کردند و پس از محاکمات فراوان، همگی بر کشتن او اتفاق نمودند. آنگاه بر او تازیانه زدند. سپس گردنش را قطع کرده، بدنش را سوزاندند و خاکسترش را هم در رود دجله افکندند.

جهت مطالعه بیشتر مراجعه کنید به:

1. مقدمه جلد اوّل حدائق الناضره

2_ خاتمه کتاب وسائل الشیعه

3_ کتاب الغیبة طوسی، صفحه 400 به بعد

4_ و بسیاری از کتب رجالی و حدیثی دیگر.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری