توبیخ إکراه
شرح حدیث: شَيْئَانِ يَكْرَهُهُمَا ابْنُ آدَمَ...
مقدمه:
بیزاری از مرگ و کراهت از کمی ثروت و دارایی، خصوصیّت مشترک اکثر انسانهاست. کمتر کسی را میتوان یافت که از مرگ نترسد و از کمی ثروت، اکراه نداشته باشد.
حضرت رسول صلوات الله علیه و آله، در حدیث 57 از کتاب نهج الفصاحة که موضوع این نوشتار قرار گرفته است اکراه از مرگ را برای مؤمنین، مورد انتقاد قرار داده و میفرمایند: مرگ برای مؤمن، مایهٔ رهایی و راحتی از دردسرهای تمام نشدنیِ زندگی در این دنیاست.
همچنین از آنجا که معمولاً میان مقدار دارائی و دلمشغولی در دنیا و دلکندن در احتضار و سرعت در حساب و کتاب در برزخ و قیامت، نسبت مستقیم وجود دارد اکراه از کمی دارایی، برازندهٔ مؤمنی که به بهشت، وعده داده شده نیست.
کلید واژه:
کراهت، فتنه، مرگ، فقر، ابوالقاسم پاینده،نهج الفصاحة، نهج الدرایة، شرح حدیث، هلاکت.
اصل مقاله:
قالَ رسول الله صلی الله عليه و آله:
إثْنَانِ يَكْرَهُهُمَا ابْنُ آدَمَ: |
فرزند آدم از دو چيز بيزار است: |
يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ الْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْفِتْنَةِ |
يكى مرگ در صورتى كه مرگ براى او از هلاکت در فتنهها بهتر است. |
وَ يَكْرَهُ قِلَّةَ الْمَالِ وَ قِلَّةُ الْمَالِ أَقَلُّ لِلْحِسَابِ[1] |
دیگری کمی مال؛ در حالی که هر چه مال، كمتر باشد حساب، آسانتر است. |
بررسی سندی حدیث:
متن حاضر، عبارتیست که در جوامع روایی اهل سنّت با اندکی تفاوت با آنچه در مصادر ما شیعیان وجود دارد نقل شده است. متنی که در منابع ما وجود دارد از آنچه اهل سنّت نقل کردهاند بنا به دلائلی که در ادامه ذکر خواهیم کرد از اصالت بیشتری برخوردار است.
و امّا نقل شیعه بدین قرار است:
✔️ شَيْئَانِ يَكْرَهُهُمَا ابْنُ آدَمَ:
- يَكْرَهُ الْمَوْتَ؛ فَالْمَوْتُ رَاحَةٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْفِتْنَةِ؛
- وَ يَكْرَهُ قِلَّةَ الْمَالِ وَ قِلَّةُ الْمَالِ أَقَلُّ لِلْحِسَاب[2].
دلائل ارجحیّت نقل شیعه:
-
در نقل اهل سنّت به جای شیئان، از معادل إثنان استفاده شده و از آنجا که در این حدیث، کراهت از مرگ و قلة المال، با بیان حکمت همراه است لغت شیئان، تناسب بیشتری با بلاغت حدیث دارد خصوصاً اینکه إثنان، إشعار به حصر در خصوص عدد دو، دارد در صورتی که حدیث در مقام بیان حصر نبوده و لذا لغت شیئان، مناسبتر از إثنان است.
- در نقل ما شیعیان و در ادامه حدیث، چنین آمده است: "فَالْمَوْتُ رَاحَةٌ لِلْمُؤْمِنِ" که اهل سنّت آن را با واو عاطفه و بدون قید ایمان، بدین صورت ذکر نمودهاند: "وَ الْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ" در صورتی که نقل با فاء عاطفه بر نقل اهل سنّت که در آن با واو حالیه ذکر شده ارجحیّت دارد. همچنین بیان خواهیم کرد موت برای همه، مایهٔ راحتی نخواهد بود بلکه تنها این مؤمنین هستند که با مُردن از فتنهها و عوارض زیستن در این دنیا، آسوده خواهند شد.
- همچنین در برخی از کتب اهل سنّت، عبارت آخر حدیث یعنی: "قِلَّةُ الْمَالِ أَقَلُّ لِلْحِسَاب" أقلٌّ، با اعراب تنوین ذکر شده در صورتی که به لحاظ قواعد عربی، وزن أفعل وصفی (مثل أحمر، أخضر، أفضل، أقل و...) چه برای وصف عادی باشد چه برای وصف تفضیلی، غیر منصرف است و تنوین نمیگیرد[3].
گلایه...
تعجب ما از جناب آقای ابوالقاسم پاینده، گردآورندهٔ کتاب «نهجالفصاحة» به عنوان یک روحانی نویسنده و روزنامهنگار شیعی است که نه در این حدیث، بلکه در اغلب احادیثی که در این کتاب، نقل نموده گویا اصرار داشته آن حدیث را گر چه به لحاظ سندی و متنی از نقل شیعه، ضعیفتر است از مصادر اهل سنّت اقتباس نماید. و این باعث شده کتابی که ایشان تألیف نموده که اتفاقاً به خاطر ترجمهدار بودن و کوتاهی عبارات، مورد استقبال مردم قرار گرفته وسیلهای شود تا نقلِ ضعیفتر احادیث که همان نقل اهل سنّت است شهرت یابد.
تطبیق حدیث با قرآن:
فارغ از بحثهای سندی، حديث مورد بحث، يادآور آيهٔ 19 سوره مبارکهٔ نساء است خداوند در آنجا میفرمايد: فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً؛ چه بسا چيزى را کراهت میداريد در حالی که خداوند در آن، مصلحت فراوان قرار مىدهد.
يا آنجا که خداوند در آيه 216 سوره مبارکهٔ بقره میفرمايد:
عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛ چه بسا چيزى را کراهت مىداريد در حالی که آن، براى شما خوب است؛ و چه بسا چيزهايى را که دوست مىداريد و حال آنکه براى شما بد است و خدا مىداند و شما نمىدانيد.
واکاوی لغت کراهت:
چنانچه حسن بن عبدالله عسکری در کتاب فروق اللغه آورده، کراهة در اصلِ لغت به معنای ضد اراده است[4]. علامه مصطفوی نیز در کتاب التحقیق از این معنا پیروی نموده است[5].
فرق إباء و اکراه:
از آنجا که اراده، غیر از تحقّق است ممکن است چیز مُکرَهی، محقّق بشود ولی از روی میل و اراده انسان نباشد. بر خلاف لغت إباء، زیرا إباء در لغت به معنای جلوگیری کردن از تحقق چیزیست که خلاف میل و اراده انسان است.[6]
برای مثال، اگر کسی بتواند مانع از تحقق چیزی شود که به آن تمایل ندارد از آن کار، إباء داشته امّا اگر نتواند مانع تحقق آن شود فقط به آن، کراهت خواهد داشت. به عبارت دیگر، اباء در جایی صادق است که علاوه بر کراهت، قدرت باز دارندگی نیز وجود داشته باشد.
بنابراین از به کارگیری کلمه اکراه به جای لغت إباء، متوجه خواهیم شد: مرگ و قلةُالمال، چیزی نیست که انسان چون آن را نمیپسندد بتواند به طور کامل و 100%، جلوی تحقّق آن را بگیرد. ولی اگر در این حدیث به جای لفظ اکراه از لغت إباء، استفاده میشد بدان معنا بود که چون انسان از مرگ و قلّةُالمال إکراه دارد میتواند به طور 100%، از تحقق آن نیز، جلوگیری نماید.
موضعگیری ما از این واقعیّت:
مرگ، حقیقتی است که هیچ گریزی از آن وجود ندارد. خداوند در سه جای قرآن[7] با تعبیر: كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت، اطمینان داده همهٔ انسانها، مرگ را خواهند چشید.
راجع به این اصل، به دو صورت میتوانیم رفتار کنیم و موضع بگیریم:
- بدون اینکه چارهای برای این امرِ محتوم، کنیم فقط از فرا رسیدن آن اکراه داشته باشیم.
- وقتی باور کردیم که ما هم، مثل همهٔ آدمهایی که از اوّل خلقت تا کنون مُردهاند خواهیم مُرد بیاییم و عوض اینکه صورت مسئله را پاک کنیم و بنشینیم و فقط از مُردن، اکراه داشته باشیم علاجی برای آن پیدا کنیم. یعنی سعی کنیم به دنبال پاسخی برای این سؤال باشیم که چرا من از مرگ بیزارم؟!
دقیقاً مثل دانشآموزی که میداند در پایان سال تحصیلی باید امتحان، پس دهد امّا به جای آنکه فکری به حال این مسئله کند تنها موضعی که میگیرد این باشد که از آن بیزاری جوید. مسلماً چنین آدمی هرگز موفق نخواهد شد. اما در عوض، چنانچه به جای بیزاری از امتحان، علاجی برای آن میجُست علاوه بر کامیابی، شاید از بیزاریش از امتحان نیز کاسته میشد.
تطبیق:
این قاعده در تمام أبعاد زندگی ما جریان دارد مثال دیگری که میتوان ارائه کرد همان دعواها و قهرهای خانوادگیست؛ کدام زن و شوهری از قهر و دلخوری بیزار نیستند؟! امّا آیا صِرف إکراه داشتن، چیزی را حل میکند؟ مسلّماً خیر! میخواهم بگویم کسی واقعاً از قهر و دلخوری، بیزار است که بیندیشد چه کنم تا زمینه این مسئله از میان برود. مثلاً خانم میبیند عموم قهر و دعواهای آنان بر سرِ تماشای زیاد تلویزیون است خُب إکراه از دعوا، علاجی به حال آن نمیکند إلّا اینکه اگر واقعاً از دعوا بیزار است سعی کند زمینه دعوا که در این مثال، تماشای زیاد تلویزیون است را از میان بر دارد.
این مطلب، به قدری حائز اهمیّت است که اگر به خوبی بر روی آن تفکّر شود باعث میشود بسیاری از معضلات، از ابتداء بوجود نیاید؛ به مثالهای زیر دقت کنید:
- إکراه از اعتیاد فرزندان
- إکراه از خیانت همسر
- إکراه از فقر
- إکراه از بیماری
- إکراه از إنزوا
- و...
در تمام این موارد تنها افرادی موفق خواهند بود که موضعگیری آنان از نوع دوم باشد یعنی حالا که من از اینها إکراه دارم چه کنم تا به آن مبتلا نشوم!
فقط مؤمن نه همه انسانها!!
جالب اینکه حضرت در ابتداء این حدیث میفرمایند: إبنآدم؛ یعنی انسان بِما هُوَ إنسان، از مرگ بیزار است ولی در ادامه از گسترهٔ إبنآدم به محدودهٔ مؤمن، عدول کرده و میفرمایند: همانا مؤمن با مُردن از فتنهها راحت میشود. این تعبیر اشعار به این دارد که غیر مؤمنین با مُردن از فتنهها، راحت نمیشوند. و در واقع، عبارت: فَالْمَوْتُ رَاحَةٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْفِتْنَةِ، قیدی برای فراز نخست حدیث است تا حکم مؤمنین را از تودهٔ مردم سوا کند.
به عبارت دیگر، حضرت رسول صلی الله علیه و آله در این حدیث شریف که راجع به موضوع کراهت از مرگ و مُکره بودن آن است به طور ملیح و ظریف، کراهت از مُردن را برای مؤمنین، مردود و ناپسند ولی آن را برای غیر مؤمنین به جهت عاقبت شومی که برای آنان در برزخ و قیامت در نظر گرفته شده تصدیق و تأیید نمودهاند.
حضرت دلیل آن را اینگونه بیان میفرمایند که: مرگ تنها برای مؤمنین، مایه راحتی از فتنههاست!!!
خودکشی...
اگر در این حدیث، قید ایمان، ذکر نشده بود عمل خودکشی نیز موجّه میبود زیرا آنها خواستهاند با مرگ از شرّ فتنهها راحت شوند. ولی حضرت آن را رد کرده و میفرمایند: فقط مؤمنین هستند که با مُردن از شر فتن راحت میشوند و قاعدتاً کسی که خودکشی میکند از آنجایی که بر خلاف حکم شرع به این عمل، اقدام کرده مؤمن نخواهد بود و لذا نه تنها با مُردن، راحت نمیشود بلکه خود را گرفتار فتنهٔ عظیمتری نیز نموده است.
فتنه در لغت...
فتنه در لغت به معنای اختبار و امتحان است که مصادیق فراوانی را در بر میگیرد که از جمله آن عبارت است از: اموال و اولاد و عشق و شهوت نساء، اختلاف آراء، افراط، عذاب و کفر و جنون و شمشیر و جنگ و دوستان خاص.
مراد از فتنه در این حدیث:
نگارنده معتقد است فتنه در این حدیث، به معنای مطلق عوارض زندگی در این دنیاست.
زیرا کسی که در این دنیا زندگی میکند...
- برای حفظ حیات خود و نزدیکانش، باید کار کند؛
- برای حفظ و نگهداری اموالش، زحمتها بکشد؛
- با همه جور مردمی، مراوده داشته باشد؛
- شاهد جنگ و خونریزیها باشد؛
- تحمّل فراق و یا مرگ دوستان و نزدیکان داشته باشد؛
- گاهی مریض میشود؛
- گاهی بدهکار میشود؛
- تأمین معاش و وقتی که باید برای فراهم نمودن مقدمات اوّلیه گذران زندگی صرف کند؛
- اضطراب و ترس و وحشت و هزاران محدودیت و عوارض دیگری که همگی از توابع زندگی در این سراست.
قاعدتاً کسی که از این دنیا، رحلت کند به عوارض آن نیز مبتلاء نخواهد بود.
چنانچه بیان شد این مطلب فقط برای مؤمنینِ راستین، صادق است زیرا چنانچه راغب در مفردات و دیگر لغویون در کتب خود، تصریح کردهاند فتنه در اصل لغت از فِتَن، گرفته شده و فتن به معنای قرار دادن طلا در آتش، برای تصفیه است.[8] و لذا یکی از معانی فتنه، عذاب جهنم و برزخ است.[9] به عبارت دیگر، فتنه بر دو بخش است:
- فتنه دنیا
- فتنه آخرت
مؤمنین راستین یعنی کسانی که به خدا و فرستادگان او ایمان و محبّت دارند و در عمل بارها و بارها، ایمانشان، محک خورده، از فتنه عظیم آخرت در امانند و لذا مُردن آنان وسیلهای برای خلاصی از فِتَن دنیا و زندگی در سرای امن آخرت خواهد بود آنجایی که نه مرگیست و نه مرضی و نه وحشتی و نه اضطرابی و نه دغدغهای و نه وسوسهای و نه فقری و نه آزاری و نه توهینی؛ بلکه هر چه هست، سلام است و سلامتی و خیر و شادی و شادمانی.
خداوند در توصیف بهشت میفرماید: لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً وَ لا تَأْثيماً؛ إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً؛[10] یعنی در آنجا نه سخن بيهودهاى مىشنوند و نه كلام گناهآلودى؛ بلکه هر چه میشنوند سخنیست كه سلام است و سلامتی.
اما غیر مؤمنین چه!!؟
برای آنان، فِتَن دنیا در مقایسه با فتنههای برزخ و آخرت، نَه تنها ناچیز، بلکه هیچ است و لذا کسی که از چاله در چاه میافتد از چاله، راحت نشده بلکه به چیزی سختتر از چاله یعنی چاه، گرفتار شده است. امّا نسبت به کسی که از چاله به باغ، هدایت میشود میتوان گفت: وی از مصیبت چاله به سبب ورود در باغ، راحت شده است.
حضرت در فراز نخست این حدیث بر مُکرَه بودن مرگ، برای غیر مؤمنین، صحّه گذاشته و در صدد بیان این مطلب هستند که مرگ برای مؤمنین راستین که زندگی در سرای آخرت، تحقّق بشارتهای خدای متعال از بهشت و رضای پروردگار است نباید سخت و دشوار باشد بلکه سزاوار است مؤمنین با کسب اطلاع از نعمات آن سرا و عوارض و سختیهای زندگی در این دنیا، خود را نسبت به آنجا که مرگ، پل و گذر به آن است مشتاق نمایند.
مؤمنین کهنسال:
گر چه مرگ برای همهٔ مؤمنین، مایهٔ رحمت و راحتیست امّا برای مؤمنین کهنسال و سالخورده، ملموستر و قابل درکتر است.
خدای متعال در آیهٔ 68 سورهٔ یس میفرماید:
"وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُون" و به هر كس عمر طولانى دهيم او را در عرصه خلقتش [به سوى حالت ضعف و سستى و نقصان و فراموشى] واژگون مىكنيم پس آيا تعقّل نمىكنند؟
راحتی از وسوسههایِ شیطان:
همچنین از آنجایی که یکی از مصادیق فتنه، چنانچه پیش از این نیز بیان شد عذاب برزخ و آخرت است این حدیث، بدین معنا نیز میباشد که: مردن و مرگ از ماندن در این دنیا و مرتکب شدن به اعمالی که به سبب آن، انسان را مُستحق عذاب برزخ و آخرت میکند راحتتر است.
این دنیا، دار ابتلاء و امتحان است و اگر کسی قرار باشد در این بلیّه و امتحان، مردود شود مردن و مرگ برای او مایهٔ راحتی خواهد بود زیرا مرگ، از استحقاق عذاب بیشتر، مانع شده و این یعنی راحتی.
امام سجاّد عليهالسلام در اين باره در دعاي افتتاح ميفرمايند:
عَمِّرْنِي مَا كَانَ عُمُرِي بِذْلَةً فِي طَاعَتِكَ فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ فَاقْبِضْنِي إِلَيْك؛ خدايا مادامي که عمر من در طاعتت مي باشد به من حيات بده امّا اگر عمر من جولانگاه شيطان شد پيش از آنکه خشم و غضبت مرا بگيرد عمرم را بگير.
مرگ خود و مرگ عزیزان:
کراهت موت در اين حديث، علاوه بر مرگ خود، شامل مرگ عزيزان و نزديکان انسان نيز میشود گاهی جوان يا نوجوانی از نزديکان انسان، فوت کرده و همه را متأثّر مینماید تا آنجا که برخی را نستجیر بالله به کفرگويی وا میدارد ولی حضرت در این حدیث میفرمايند: مرگ زودرس، براي مؤمن از ابتلاء به محرّمات و نافرمانی پروردگار ارجح است از اينکه با عمر بیشتر در اين دنيا، خود را به معصیتی آلوده سازد.
به این معنا که داغدیده با خود بیندیشد:
گرچه تحمّل از دست دادن نوجوانم بر من سخت است ولی خدا را شکر که اگر رفت سبکبال رفت و پیش از آنکه چون من، بار گناهانش سنگین شود لطف خدا شاملش شد و از این دنیا رحلت نمود.
فراز دوم حدیث:
راجع به فراز دوم حديث، آوردهاند که روزی رسول خدا صلي الله عليه و آله يک درهم به سلمان و يک درهم به ابوذر دادند سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بينوايي بخشيد، ولي ابوذر با آن لوازمي خريد. روز بعد، حضرت دستور دادند آتشي افروختند سنگي نيز روی آن گذاشتند همين که سنگ گرم شد و حرارت و شعلههای آتش در سنگ، اثر کرد سلمان و ابوذر رحمة الله عليهما را فرا خواندند و فرمودند: هر کدام بايد بالای اين سنگ برويد و حساب درهم ديروز را پس دهيد.
سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پايين آمد وقتی که نوبت به ابوذر رسيد ترس او را فراگرفت از اينکه پای برهنه، روی سنگ داغ بگذارد و خريد خود را شرح دهد وحشت داشت حضرت فرمودند: از تو گذشتم؛ زيرا حسابت به طول میانجامد ولی بدان که صحرای محشر از اين سنگ، داغتر است.[11]
مراد حدیث:
منظور حضرت رسول صلوات الله عليه و آله، مذمّت مالداری و فراوانی دارایی نيست کما اینکه برخی از انبياء و اوصياء عليهمالسلام نیز بسیار ثروتمند بودهاند. بلکه حضرت در صدد بیان این نکته هستند که: اگر کسی به کمیِ دارايی مبتلا شد اين وضعیّت، او را نگران نکند و خاطرش را مکدّر نسازد زيرا اگر امروز به خاطر فقر، اذيّت میشود در عوض در سرای آخرت، راحتتر به حسابش رسیدگی خواهد شد.
در همین دنیا نیز چنین است و اتومبيلهايی که دارای بار سبکتری باشند در گذر از گمرک، نسبت به ديگران، مشقّت کمتری را متحمّل میشوند.
در فارسی، ضربالمثل معروفیست که میگوید:
هر که بامش بيش برفش بيشتر، لذا کسانی که ثروتمند هستند دائماً با شهرداری و دارايی و گمرک و دفترخانه اسناد ملکی و اداره مالیات و صدها اداره و سازمان دیگر، سر و کلّه دارند در حالی که ديگرانی که معاف از این ثروتاند از مشقّات آن نیز راحتند به تَبَع آن در آخرت نيز چنين خواهد بود.
قلّةُ المال، یا فقر؟!
نکتهٔ دیگری که باید بدان توجه داشت اینکه آنچه مورد انتقاد حضرت رسول، صلی الله علیه و آله قرار گرفته کراهتْ داشتن از کمی دارایی و ثروت است نه به طور کل، فقر و نداشتن ثروت!! زیرا فقر از آنجا که انسان را محتاج و زمینگیر میکند حقیقتاً میتواند مُکرَه واقع شود مگر آنکه قضاءِ حتمی پروردگار به آن تعلّق گرفته شده باشد که در این صورت نیز رضای پروردگار از هر چیزی سزاوارتر است.
بیزاری از مرگ، دلیل کراهت از نداری!
همچنین از مقدّم آوردن ذکر کراهت از مرگ، میتوان برداشت کرد: کراهت از مرگ، نسبت به کراهت از کمی ثروت و دارایی، شدیدتر است.
علاوه بر آن، شاید بتوان استفاده کرد در نگاه حضرت: کراهت از کمی مال، ریشه در کراهت از مرگ دارد و چنانچه کسی بتواند با تربیت نفس، کاری کند که از مُردن، بیزار نباشد به تبع آن، از کمی مال و ثروت نیز واهمهای نخواهد داشت.
یک نکته تربیتی:
حضرت رسول، صلوات الله علیه و آله در انتقاد از مکرَه بودن مرگ و در بیان حکمت اینکه نباید مؤمن از مُردن، بیزار باشد به این دلیل، استشهاد نمودهاند که:
مؤمن با مُردن از ابتلاء به فتنهها، راحت میشود!! در حالی که به حَسَب ظاهر، مناسبتر آن بود که به جای عبارت: "فَالْمَوْتُ رَاحَةٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْفِتْنَةِ" بفرمایند: وَ الْمَوْتُ لِلْمُؤمِنِ سَبَبٌ لِوُرودِ الْجَنَّة؛ یعنی: مُردن برای مؤمن، سببی است تا زودتر داخل در بهشت شود و از نعمات آن بهرهمند گردد.
دلیل آن این است که:
حضرت سعی کردهاند دلیلی بیاورند که اوّلاً محسوس باشد و ثانیاً همه فهم بوده و برای همه مردم با مراتب ایمانی متفاوت، قابل درک باشد. زیرا راحتی از سختی دنیا، نسبت به نعمات نادیدهٔ آخرت، محسوستر و قابل درکتر است و چیزیست که حتی اگر انسان، ایمان کافی هم نداشته باشد میتواند "خلاصی از دردسرهای ماندن در این دنیا" را به خوبی درک کند.
این روش، میتواند چراغ راهی باشد برای همهٔ کسانی که در امر تربیت، دستی دارند که:
- اوّلاً موعظههای خود را با بیان حکمت و دلیل، توأم سازند.
- ثانیاً اینکه از حکمت و دلیلی که ملموستر و تجربیتر و عامتر است استفاده شود.
نتیجه:
مُردن برای مؤمنی که خدایش در قرآن به هزاران آیه، او را به نعمات متعدّد و بیشمار، وعده داده است نبایستی مکروه و ناپسند جلوه کند. مُردن برای مؤمن، خلاصی از فتنهٔ دنیا و عوارض حفظ حیات در این دنیاست.
همچنین کسی که به حساب و کتاب برزخ و قیامت، معتقد است از کمی مال و ثروت نمیرنجد زیرا میداند هر چه در این دنیا کمتر داشته باشد به همان نسبت حسابش در آنجا نیز سادهتر خواهد بود.
- نویسنده: مسعود رضانژاد فهادان
- لایک، فراموش نشود!
- ویرایش مجدّد: پورتال فهادان
- لینک کوتاه این مطلب: http://goo.gl/Uwz1Z5
برای آگاهی از آخرین مطالب و پیوستن به کانال تلگرامی «پورتال فهادان» اینجا کلیک کنید. |
پینوشت:
1_ نهج الفصاحة؛ حديث 57 ـ مسند الإمام أحمد بن حنبل، 39/36
2_ الخصال، 1/74 ـ روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، 2/486
3_ البتّه بشرط آنکه مؤنث آن تاء نگیرد. مثل: أرمل > أرملة= بیچاره؛ و نیز وصفیّت آن عارضی نباشد مثل: أرنب= خرگوش، مجازأ در وصف ترسو: رَأیْتُ رَجُلأ أرنبأ. (موسوعة النحو و الصرف و الإعراب، صفحهٔ 653 ـ بحث الممنوع من الصرف)
4_ أن الكراهة ضد الارادة. (فروق اللغه، 1/122)
5_ أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو ما يقابل الإرادة، و الإرادة هو طلب مع الاختيار و الانتخاب. (التحقیق، 10/54)
6_ الهمزة و الباء و الياء يدلّ على الامتناع. (معجم مقاییس اللغه، 1/45)
7_ سوره آل عمران، آیه 185 ـ سوره انبیاء، آیه 35 ـ سوره عنکبوت، آیه 57.
8_ أصل الْفَتْنِ: إدخال الذّهب النار لتظهر جودته من رداءته، و استعمل في إدخال الإنسان النار.) مفردات ألفاظ القرآن، 1/623)
9_ فتنه در آیه 25 سوره انفال نیز در همین معنا به کار رفته است. وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ.
10_ سوره واقعه، ایات 25 و 26
11_ پند تاريخ، 1/190
کتابنامه:
- قرآن کریم
- پاينده، ابو القاسم؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنياى دانش، چاپ چهارم.
- أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيبانی؛ (1421ق.) مسند الإمام أحمد بن حنبلال، المحقق: جمعی از پژوهشگران، دمشق، مؤسسة الرسالة، چاپ اوَل.
- إبن بابويه، محمد بن على؛ (1362) الخصال، محقق: على اكبر غفارى، قم، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ اوّل.
- فتال نيشابورى، محمد بن احمد؛ (1375) روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، قُم، انتشارات رضى، چاپ اوّل.
- إمیل بدیع یعقوب؛ (1381) موسوعة النحو و الصرف و الإعراب، تهران، نشر استقلال، بیتا.
- عسكرى، حسن بن عبدالله؛ (1400ق) الفروق في اللغة، بیروت، انتشارات دار الافاق الجديدة، چاپ اوّل.
- مصطفوی، حسن؛ (1430ق) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت ـ قاهره ـ لندن، انتشارات دار الکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.
- إبن فارس، احمد بن فارس؛ (1404ق) معجم مقاييس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اوّل.
- راغب اصفهانى، حسين بن محمد؛ (1412ق) مفردات ألفاظ القرآن، بیروت، انتشارات دار القلم، چاپ اوّل.
- خسروی، موسی؛ (1342) پند تاریخ، تهران، انتشارات اسلامیّه، چاپ اوّل.