loading...
مجله اینترنتی فهادان
بازار فهادان
آخرین ارسال های انجمن
سر دبیر بازدید : 1065 دوشنبه 1393/07/28 نظرات (0)

مناظره علامه حلی با مخالفان در حضور سلطان خدابنده

لینک دانلود فایل صوتی این داستان از آقای دانشمند

تذکّر: توهین و اهانت‌های سخنران، مورد تأیید این تارنما نمی‌باشد.


در شرح «من لا یحضره الفقیه» آمده است:

روزی سلطان خدابنده بر همسر خود خشمگین شد و در یک جمله او را سه طلاقه کرد و لکن خیلی زود پشیمان شد، لذا علماء اهل سنت را گرد آورد و نظر آن‌ها را جهت حال این مشگل پرسید:
آن‌ها جملگی گفتند: «چاره نیست جز اینکه نخست مُحَلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج کند تا پس از آن مُحَلّل، شما بتوانید باز او را به زوجیّت خود در آورید.»
سلطان گفت: «این کار بر من بسیار گران است، لکن شما در هر مسأله‎ای با هم اختلاف نظر دارید و در مسائل مختلف اقوال گوناگونی دارید، آیا در این مسأله هیچ قول دیگری ندارید؟»
گفتند: «نه»
آنگاه یکی از وزرای سلطان که گویا شیعه بود گفت: «در شهر «حلّه» عالمی است که چنین طلاقی را باطل می‌‎داند، خوب است سلطان آن عالم را احضار کند، شاید مشکل را حل کند.»
عالمان سنّی گفتند: «علامه، مذهب باطلی دارد و رافضیان افرادی بی‎خرد و کم‌عقل هستند و اصلاً در شأن سلطان نیست که چنین مرد سبک‌سَر و بی‌عقلی را به حضور بپذیرد.»
سلطان گفت: «احضار او بی‎فائده نیست.»
پس چون علامه (اعلی الله مقامه) حاضر شد قبل از حضور او، علماء مذاهب چهارگانه اهل سنّت در نزد سلطان حاضر بودند.
هنگامی که علامه رحمة الله علیه وارد مجلس شد، بدون هیچ ترس و واهمه‎ای، نعلین خود را به دست گرفت و داخل در جمع شد و با صدای بلند گفت: «السلام علیکم» و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفته و در کنار سلطان نشست.
علماء سنی حاضر در مجلس گفتند: ‌ «آیا ما به شما نگفتیم که شیعیان افرادی سبک‌سر و بی‌خرد هستند؟»
سلطان گفت: «درباره اعمال او از خودش سؤال کنید.»
آن‌ها به علامه گفتند: «چرا سلطان را سجده نکردی و آداب و تشریفات را انجام ندادی؟»
علامه حلّی رحمة الله علیه فزمود: «رسول الله صلی‎الله علیه و آله از هر سلطانی بر‌تر بود و کسی بر او سجده نکرد بلکه فقط به او سلام می‌‎دادند و خدای تعالی نیز فرموده: «فَإذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّموا علی أنفُسِکُمْ تَحِیَّهً مِنْ عِنْدَ اللهِ مُبارَکَهً طَیِّبَهً» [سوره نور آیه ۶۱]
یعنی: پس چون داخل خانه‎‌ها شدید به یکدیگر سلام کنید، سلام و درودی که نزد خداوند خوش است.»
از طرف دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است.»
پس از او پرسیدند: «چرا جسارت کردی و در کنار سلطان نشستی؟»
فرمود: «چون جای دیگری برای نشستن موجود نبود و از طرفی سلطان و غیر سلطان با هم مساویند و لذا جسارتی به محضر سلطان نکرده‎ام.»
از علامه پرسیدند: «چرا کفش‎های خود را با خود داخل مجلس آوردی؟ هیچ آدم عاقلی در محضر سلطان، چنین می‌‎کند؟»
علامه فرمود: «ترسیدم حنفی‎‌ها آن را بدزدند همانطور که ابوحنیفه نعلین رسول اکرم صلی‎الله علیه و آله را دزدید.»
ناگهان حنفی‎‌ها برآشفتند و فریاد بر آوردند که: «ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر صلی‎الله علیه و آله کجا؟ تولّد ابوحنیفه صد سال پس از وفات رسول اکرم صلی‎الله علیه و آله واقع شده است.»
علامه فرمود: «ببخشید، اشتباه کردم، لابد سارق نعلین رسول خدا صلی‎الله علیه و آله شافعی بوده است. این بار شافعی‎‌ها برآشفتند که شافعی در روز وفات ابوحنیفه به دنیا آمده است و دویست سال پس از رحلت رسول خدا صلی‎الله علیه و آله متولد شده است.
علاّمه گفت: «شاید کار مالک بوده است.» مالکی‎‌ها هم مثل حنفی‎‌ها و شافعی‎‌ها اعتراض و انکار کردند.
علامه فرمود: «پس قطعاً سارق، احمد بن حنبل بوده است.» حنابله هم به انکار و تکذیب او پرداختند.
در این لحظه علامه رحمة الله علیه رو به سلطان کرد و فرمود:
 «ای سلطان، دانستی که هیچ یک از رؤسای این مذاهب چهارگانه اهل سنت در زمان حیات رسول الله صلی‎الله علیه و آله و حتی صحابه آن حضرت حاضر نبوده‎اند، پس برگزیدن ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمدبن‎ حنبل بعنوان مجتهد و رئیس مذهب از بدعت‎های ایشان است به طوری که اگر یکی از خود این علماء حاضر در مجلس، افضل و اعلم از این چهار تن باشد، به او اجازه و حق اینکه بر خلاف فتوای یکی از آن چهار تن فتوایی بدهد نمی‌‎دهند.»
در اینجا سلطان به حالت پرسش از اهل سنّت سؤال کرد: «آیا درست است که هیچ یک از رؤسای مذاهب أربعه در زمان رسول خدا صلی‎الله علیه و آله و صحابه او نبوده‎اند؟»
علماء عامّه همگی گفتند: «آری نبوده‎اند.»
آنگاه علامه رحمة الله علیه گفت: «ولی ما شیعه هستیم و پیروی می‌‎کنیم از أمیرالمؤمنین علی علیه‎السّلام که جان رسول الله صلی‎الله علیه و آله برادر، پسر عمّ و وصیّ اوست.»
سلطان چون متوجه حقانیّت مذهب علامه رحمة الله علیه شد از او پرسید: «نظر شیعه درباره‌ طلاق صادره از من چیست؟»
علامه حلّی رحمة الله علیه فرمود: «آیا سلطان، طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفر عادل، جاری نموده‎ است؟»
سلطان گفت: «نه»
علامه فرمود: «در این صورت طلاقی را که سلطان جاری کرده است باطل می‌‎باشد، زیرا فاقد شرائط صحّت است.»
آنگاه سلطان بدست علامه به مذهب حقّه شیعه، مشرّف شد، و به خطباء و حاکمان شهر‌ها و سرزمین‎های تحت سیطره‎اش پیام فرستاد که از این پس با نام ائمه دوازده‎‎گانه علیهم‎السّلام خطبه بخوانند و به نام ائمه اطهار علیهم السلام، سکّه، ضرب کنند و نام ایشان را بر دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حضرات ائمه علیهم‎السّلام بنگارند.

[روضات الجنات جلد۲، صفحه۲۷۹]

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری