دود آه سينه نالان من | **** | سوخت اين افسردگان خام را |
محرم راز دل شيداي من | كس نمیبينم ز خاص و عام را | |
با دلارامي مرا خاطر خوش است | كز دلم يكباره برد آرام را |
مغرور آمدنت بودم گويی هميشه در كنارم خواهی ماند پسركي میگفت: در محضر يار به يار میانديشد دريغا و صد دریغا!! كه چون آمدنت را باور نكرديم رفتنت را پذيرفتيم ای زيباترين ماهها! هرگاه در تو تنفس میكرديم يا میآرميديم ياد خدا بود تلاوت آيهای در حكم ختم قرآن بود رحمت بودي و بس.
خداوندا سنگيني رفتنش را نتوان تحمل كرد خدايا در بين ما آدمها رسم است مهمان عزيز را غروب بدرقه نمیكنند چه شد كه او رفت و ما غافل از رفتنش در حال نماز؛ ماها!! غربت رفتنت را فراموش نخواهم كرد.
نمیدانم! با آني كه براي هميشه وداع كردي چگونه گذشت! شايد سالهای ديگر در حسرت اين روزها با بدني پوسيده و كرمخورده در زیر خروارها خاک مدفون باشم...
شبها ديگر مناجات تو بر زبانم نيست وحشت فراقت لالم كرده و تاب از من بریده؛ خدایا! گرچه ماه رمضان، با تو بودن را برایم پررنگ میکرد اما الها! من بعد از آن نیز تو را میخواهم...
- خدايا! وحشت تنهايي قبرم را به اين واپسين دقايق ماه خودت ببخش؛
- خدايا قرين و مونس شبهاي قبرم تو باشي؛
- خدايا تو گفتي و چه راست گفتي: «انا للّله و انّا اليه راجعون» گويا اين آيه را براي اين لحظات سرودي؛ همديگر را تسليت بدهيم كه او رفت . . .
مسعود رضانژاد فهادان
خاطرات يكشنبه 29/6/88 - 12:36