بسم الله الرحمن الرحیم
تعصّب از شما، آرامش از آنِ من!!
نوشتهام را با یک سؤال معنادار از شما شروع میکنم!
«تعصّب خوب است یا بد؟!»
ممکن است با خود بگویید: این چه سؤالیست جواب آن واضح است میخواهم بگویم پاسخ به این سؤال، آنطور که ابتداء گمان میرود ساده نیست من این سؤال را در جلسات متعدد از دانشجویان زیادی پرسیدهام جالب است بدانید پاسخها یکسان نبود افرادی اظهار میکردند خوب و برخی هم میگفتند بد است، عده دیگر، حد وسط را گرفته و اصل تعصّبورزی را خوب امّا افراط و تفریطش را بد میدانستند.
اگر بخواهیم طبق قاعده حرکت کنیم پیش از هرگونه قضاوتی بایستی تعریف روشنی از آن مسئله در ذهن داشته باشیم.
در فرهنگ دهخدا ذیل لغت «تعصّب کردن» آمده است:
جانب داری کردن، طرفداری شدید کردن، حمایت بدون چون و چرا کردن.
در لسان العرب، جلد1، صفحه 602 نیز چنین آمده:
تَعَصَّبَ أَي شَدَّ العِصابة؛ تعصّب یعنی بستن پیشانیبند به طور محکم و سفت.
گویا با پیشانیبندی که مظهر و پرچم عقیده ماست به دیگران اعلام میداریم من تا پای جان در حمایت از عقیده آمادهام.
همچنین مرحوم ناظم الأطباء در فرهنگنامه خویش، ذیل لغت «تعصّب» آورده است:
حمیّت، و عصبیّت و برنایشتی و جانبداری و طرفداری و حمایت.
به عبارت دیگر، تعصّب در لغت به معنای حمایت و جانبداری کردن از چیزی یا کسی به طور شدید است.
تعصّبورزیدن، تبعیّت از اقوامِ بَدویِ جاهلیست.
گرچه این واژه در قرآن به کار نرفته امّا مرادف آن یعنی واژه «حَمِیَّة» دو یا چند بار در قرآن استعمال شده است از جمله، خداوند متعال در آیه 26 سوره فتح میفرماید:
إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى (الخ).
هنگامى كه كافران دلهايشان را از تعصّب و خشمِ شديدِ جاهلى، آكنده كردند، پس خدا هم آرامشش را بر پيامبرش و مؤمنان نازل كرد و روح تقوا را ملازم آنان نمود (الخ).
پس از ذکر مطالب فوق به سؤال نخست باز میگردیم:
تعصّب دینی یا غیرة دینی؟! تعصّب ملّی و قومی یا غیرة ملّی و قومی؟! کدامیک صحیح است؟!
سنجش احساس:
لطفاً حس خود را پس از مطالعه هر یک از این دو جمله با یکدیگر مقایسه کنید:
- من به فرزندانم تعصّب دارم؛
- من به فرزندانم غیرت دارم.
آری چنین است جمله: «من به فرزندانم تعصّب دارم» بار منفی را القاء میکند؛ امّا عبارت: «من به فرزندانم غیرت دارم» تداعیکننده و یادآورّ حسّ تربیت و سازندگیست.
پدر و مادر تعصّب و غیرت؟! (ارکان وجودی)
برای درک بهتر تفاوت این دو واژه، باید ارکان هر یک از این دو را بررسی کنیم:
هر یک از تعصّب و غیرة از دو رکن اساسی تشکیل شدهاند که از آن به عنوان پدر و مادر آنها یاد میکنیم. پدر تعصّب، جهل و ناآگاهی و نادانی و پدر غیرة، آگاهی و علم و دانش است.
کسی که کورکورانه از کسی تقلید میکند نسبت به آن شخص، تعصّب دارد ولی اگر حمایتش از وی، از روی علم و بینش و آگاهی بود حمایتش به غیرة، تبدیل خواهد شد.
گفتیم جهل، پدر تعصّب؛ و آگاهی، پدر غیرة است وقتی میگوییم پدر یعنی علم و جهل به تنهایی نمیتواند به وجود آورنده تعصّب و غیرة باشند بلکه علاوه بر آن، نیازمند رکن دیگری نیز میباشد زیرا ما به خیلی چیزها جهل داریم ولی قطعاً به همه آنها تعصّب نداریم و بر عکس به چیزهای زیادی علم داریم امّا نسبت به همه آنها، غیرت نداریم. مثلاً من با اینکه میدانم اعتیاد به ابزارهای نوینی چون گوشی همراه و تبلت آسیبزاست امّا نسبت به همه اشخاصی که به نحوی در دام آن مبتلاء شدهاند غیور نیستم امّا اگر آن شخص، فرزند یا یکی از نزدیکانی که به او علاقه دارم باشد مسئله متفاوت خواهد بود؛ نتیجه اینکه برای ایجاد تعصّب یا غیرة، علاوه بر رکن پیشین، چیز دیگری نیز لازم است که هرگاه با علم و یا جهل، عجین شود غیرة یا تعصّب را به وجود میآورد.
رکن دیگر، چیزی نیست جز دلبستگی و علاقه و محبّت. چنانچه ملاحظه نمودید گرچه تعصّب و غیرة، هر کدام دارای پدری متفاوت از دیگری است امّا از مادری مشترک به نام محبّت و علاقه و دلبستگی به وجود آمدهاند.
به عبارت دیگر، هرگاه نسبت به چیزی که دلبسته آن شدهایم آگاهانه حمایت کردیم نسبت به آن، غیرة پیدا کردهایم و هرگاه جاهلانه از آن حمایت نمودیم نسبت به آن، تعصّب ورزیدهایم.
- در تعصّبورزی، ابتداء، دلبستگی است وانگهی جهل؛ امّا در غیرة، اوّل، آگاهی، بعد دلبستگی!
تفاوت دیگر، اینکه در تعصّب، دلبستگی، رکن نخست است امّا در غیرة، رکن نخستین، آگاهیست و در پی علم و آگاهیست که دلبستگی به وجود میآید.
فرمول تعصّب و غیرة به شکل زیر است:
دلبســتگی + جهل = تعصّب
آگـــاهی + دلبستگی = غیرة
ثمره و محصولِ تعصّب و غیرت؟!
_ تا اینجا از پدر و مادر این دو صحبت کردیم امّا تعصّب و غیرة، فرزندانی نیز خواهند داشت؛ فرزند شوم تعصّب، خشونت و افراط و جبههگیری و سلب آرامش است.
_ سازندگی و تربیت، اعتدال و میانهرو بودن و بالاتر از همه، آرامش، میوه و حاصل غیرتورزیست.
یادش به خیر! دانشجوی بزرگسالی داشتم به مزاح میگفت:
"استاد! تعصّبداشتن به چیزی، یعنی اگر کسی کمترین تعرّضی به آن داشت سریع به هم بریزی و عصبانی شوی!" و چقدر خوب به ثمره شومِ تعصّبورزی اشاره کرد: عصبانیّت و سلب آرامش!
داعش و طالبان و النّصرة و گروههایی از این قبیل، فرزند تعصّباند نه غیرة! شعوبیگری و ملیگرایی، مادامی که خالی از مستندات علمی و توجیهات منطقی باشد از سر تا بُن، تعصّب است.
مبارزه با نعصّب، مفادِّ نخستین آیه از قرآن!
خدای مهربان، قرآن را با إقرأ یعنی بخوان و بدان آغاز کرد این یعنی جمع کردن بساط جهل، بالتبع وقتی جهلی نباشد تعصّبی هم نخواهد بود. خداوند سبحان، در نزولِ نخستین آیه از قرآن، بسیار روشمند، با امر به دانستن با جهل و تعصّب، به مقابله پرداخته است.
وقتی گفته میشود مکتب قرآن، عالیترین مکاتب است بدان جهت است که علیرغم مکاتب آزادیخواه که دم از آزادی و لیبرال میزنند امّا پُرَند از خطوط قرمزی که کسی حق ندارد به آن نزدیک شود در قرآن کریم، خط قرمز فکری نداریم.
خط قرمز، دو گونه است:
1_ خط قرمز فکری؛
2_ خط قرمز عملی
خط قرمز عملی، گاهی لازم و سازنده است مثل پدری که به فرزندش، اعتیاد را خط قرمز، معرفی میکند اما همان پدر نمیتواند به فرزندش بگوید: حق نداری راجع به مواد مخدّر، کسب آگاهی کنی؛ اتفاقاً در اسلام، خطوط قرمز عملی، همیشه مرهون آگاهیبخشی و بیان حکمتها و مصالح است.
در اسلام تمام آنچه از آن به خطوط قرمز یاد میشود یا خطوط قرمز عملیاند و یا اگر خط قرمز فکری؛ در اسلام، حتّی یک خط قرمز فکری وجود ندارد که مطلقاً از ورود به آن منع شده باشد بلکه خطوط قرمزی هم که وجود دارد یا:
1_ به خاطر در نظر گرفتن مراحل و فرایند رشد است. از باب مثال، دانستن مسائل جنسی برای کودک 7 ساله، خط قرمز است این بدان معناست که دانستن این امور و در معرض آن قرار گرفتن برای کودک 7 ساله، مضرّ است و باید به وقتش از آن مطلّع شود.
2_ و یا اینکه خطوط قرمز مشروطند. مثلاً به فتوای آیت الله خامنهای، مطالعه علم فلسفه، بدون داشتن استاد و به تنهایی، حرام دانسته شده و این بدان خاطر است که بیاستاد، دانشجو راه به بیراهه میبرد مثل مسافری که اذن سفر به او داده میشود امّا با راهبلد نه به تنهایی و سرخود.
امّا در بسیاری از مکاتب مدعی لیبرال (شما بخوان همه) دانستن بسیاری از مسائل به طور مطلق، ممنوع شده است نه اینکه برای سنین خاص یا افرادی با سطح علمی پایین و یا حتّی با تعیین شروط، بلکه به طور مطلق، بررسی بسیاری از مسائل از ممنوعات است مثل قضیه هولوکاست!
نتیجه اینکه طبق نظر اسلام، انسان میتواند از هر چیزی که دلش بخواهد مشروط به اینکه آن مسئله، به مقتضای سنّ و دانش او باشد کسب آگاهی کند إلا اینکه در برخی موارد، برای جلوگیری از بهرهبرداری غلط، بایستی یک استاد کارآزموده او را همراهی کند.
یک لقمه آرامش:
همه ما در زندگی به دنبال یه لقمه آرامشیم خداوند در آیه 26 سوره فتح، رسیدن به آرامش را مرهون نداشتن تعصّب و حمایت جاهلی دانسته است:
خداوند میفرماید: زمانی که کفار، جاهلانه از یکدیگر و از عقائد خویش، شدیداً حمایت میکردند امّا خداوند سکینه را تنها بر قلب مؤمنان نازل کرد.
این آیه میگوید: اگر سکینه و آرامش و وقار میخواهی تعصّبها را دور بریز و برای هر حمایتت مبنی و دلیل عقلی دست و پا کن.
چه خوب است به تأسی از این آیه، و با هدف زمینهسازی برای نزول آرامش در زندگی، ساحتِ خود را از حمیّتهای جاهلی و حمایتهای ناآگاهانه خالی کرده و سعی کنیم به گونهای باشیم که پیش از هر دفاعی، کوهی از دلیل را کنار خود تلمبار کرده باشیم.
به دیگر سخن، هم برای چرایی حمایت (اینکه چرا حمایت میکنم) و هم در نحوه حمایت کردن (چگونه حمایت کنم) آگاهانه و عالمانه عمل کنیم.
داستان یک پیامک:
چند روز پیش، (4 اسفند 93) فردی که او را نمیشناختم متن زیر را برایم پیامک کرد:
"باران باش و ببار و نپرس کاسههای خالی از آن کیست. (کوروش کبیر)"
من با تعجّب از او پرسیدم: منبع؟! و او پاسخی برای گفتن نداشت.
مسلّماً وی در حمایت از مرام و عقیده خویش و برای بیان بزرگی کوروش، چنین پیامی را ارسال کرده بود امّا از آنجا که جاهلانه و به دور از آگاهی، دست به این حمایت، زده بود بیش از آنکه از کوروش، دفاع کرده باشد بیچاره او را تخریب و خود را شرمنده کرده بود.
راستی!!
منبع این همه کوتاهسخنانی که از کوروش، نقل میشود کجاست؟
دوستانی که با مطالعه عبارت فوق، حس منفی دریافت کردند مطمئناً راجع به کوروش، تعصّب دارند و إلا سؤال کردن برای کشف حقیقت چه اشکالی دارد؛ کما اینکه هر کسی میتواند راجع به هر مسئلهای از دین، سؤال کند.
هفته گذشته، دانشجویی پرسید: مطالعه حدیث به چه دردی میخورد!! عصبانی شدن استاد در اینجا به این معناست که من بیش از آنکه نسبت به دینم، آگاهانه و عالمانه، غیور باشم جاهلانه و کورکورانه، مقلّد و متعصّب بودهام بر همین اساس سعی کردم به دور از عصبانیّت و اتفاقاً با روی باز، به این شبهه، پاسخی در خور دهم و به لطف خدا، چنین نیز نمودم.
خلاصه اینکه:
تعصّب، موجب سلب آرامش و از اسباب ایجاد شرمندگیست و باعث میشود نمره ما در نزد دیگران، افت کند.
لینک دانلود فایل PDF این مطلب
والسلام علی من التبع الهدی
مسعود رضانژاد فهادان/ پنجشنبه 7 اسفتد 93/ 13:54/ اصفهان