موضوع: علم رجال و فرق آن با درایه و تراجم
درس رجال آیت الله شبیری
جلسه 1
بحثی که در مورد رجال میتواند مطرح شود گاه بحث اشخاص است که چندان جنبهٔ تدریسی ندارد از این رو ما ابتدا مباحثی در مورد علم درایه که با رجال مرتبط است مطرح میکنیم و همچنین به کلیاتی در مورد علم رجال اشاره میکنیم. این بحثهای کبروی اگر مطرح شود بحث در صغریات آنها در بسیاری از جاها روشن خواهد شد.
فرق بین علم رجال و درایه و علم تراجم:
این سه علم، مشابه هم هستند و باید تفاوت بین آنها مشخص شود زیرا در بسیاری موارد با هم اشتباه میشوند.
به طور کلی تمایزی که ما بین علوم میگذارند به چند گونه است: برخی، تمایز علوم را به تمایز موضوعات آن میدانند و بعضی به تمایز محمولات و بعضی مانند محقق خراسانی به تفاوت غرض؛ که البته، طبق تحقیقی که انجام شده است چیزی غیر از تفاوت موضوع و محمول نیست.
نظر صحیح در باب تمایز علوم این است که همان گونه که مسائل علمی گاه با موضوع از مسألهٔ دیگر با موضوع و یا محمول متمایز میشود علوم هم به همین شکل با هم متمایز میشوند یعنی گاه از طریق موضوع و گاه محمول و گاه هر دو. مثلاً در مسائل علوم گاه موضوع، نماز است که میگوییم نماز واجب است و یا قصر است و یا اخفاتیه است و یا چهار رکعت است و مانند آن. موضوع در تمام این مسائل یکی است ولی محمولات آن متفاوت است در نتیجه مسائل متفاوت میشود.
گاه موضوعات مسائل با هم متفاوت است مانند اینکه گاه موضوع، نماز است و گاه حج. و گاه موضوع و محمول هر دو متفاوت است مثلاً گاه نماز واجب است و گاه حج مستحب است.
بین علوم هم این اختلاف وجود دارد. مثلاً در علم صرف و نحو، موضوع، کلمه است. ولی محمولات آن متفاوت است یکی در صحت و اعتلال بحث میکند و یکی در اعراب و بناء.
گاه محمولات یک علم را در نظر میگیریم و کار به موضوع نداریم مثلاً حجّت در فقه، موضوع علم اصول است، حجّت در فقه، محمول است ولی کار نداریم که موضوع آن چیست.
گاه موضوع و محمول خاصی در نظر گرفته میشود یعنی اگر آن موضوع، آن محمول را داشت علمی بر اساس آن تنظیم میشود.
فرق بین علم رجال و درایه و تراجم ممکن است در اختلاف موضوعی باشد به این گونه که موضوع در علم رجال، محدّث است (مثلاً در رجال از زراره بحث میشود که اخباری که از او نقل میشود چه حکمی دارد.) ولی موضوع در علم درایه، حدیث است (حدیث ضعیف و صحیح) ولی در علم تراجم به خصوص محدث، کاری ندارد بلکه به شخصیتها کار دارد چه محدث باشند یا نه.
واضح است که گاه چیزی در علم رجال، قابل طرح است ولی در علم تراجم نیست مثلاً شخصیتی است که در سند یک حدیث وارد شده است که حدیث مزبور هم محتوای مهمی ندارد مثلاً در مورد یک مسألهٔ استحبابی جزئی است. آن شخصیت را در علم رجال بحث میکنند ولی چون شخصیت مهمی نیست و مضمون حدیث هم به گونهای نیست که حکم مهمی را در بر داشته باشد، از آن فرد در علم تراجم بحث نمیشود.
تفاوت موضوعی بین این علوم لازم نیست به نحو تباین باشد بلکه میتوان به شکل عموم و خصوص من وجه و یا حتی مطلق باشد.
فرق دیگری که میتوان بین این علوم سه گانه گذاشت این است که بین آنها علاوه بر اینکه از نظر موضوع، فرق بگذاریم حتی میتوان بین محمول این علوم نیز فرق گذاشت به این گونه که علم رجال، مربوط به جرح و تعدیل افراد است یعنی آیا فردی که راوی است به گونهای هست که روایاتش قبول شود یا نه؟! همچنین میتوان به جرح و تعدیل، طبقات را نیز اضافه کرد. مثلاً بعضی از کتب علم رجال که بلا اشکال از کتب رجالی است فقط به بیان طبقات اشخاص و راویان اشاره کرده است. مثلاً رجال برقی؛ این کتاب اصلاً در مورد جرح و تعدیل افراد سخن نمیگوید بلکه طبقات آنها را مشخص میکند که مثلاً فلان فرد، جزء اصحاب رسول الله است و فلان فرد از اصحاب امیر مؤمنان علیه السلام و مانند.
شیخ طوسی نیز در کتاب رجال خود تا حدود زمان امام باقر علیه السلام کمتر به جرح و تعدیل میپردازد و فقط صحابه و اصحاب ائمه را نقل میکند. هدف از این گونه کتابها بیان این است که فرد مزبور از کدام معصوم علیهم السلام روایت کرده است. بعد شیخ طوسی از زمان باقر علیه السلام و علی الخصوص از زمان امام صادق علیه السلام به بعد به مسائل جرح و تعدیل روی میآورد.
بنابراین میتوان گفت که علم رجال در مورد جرح و تعدیل افراد بحث میکند و بعد این موضوع، توسعه داده شد و طبقات را هم شامل شد. مثلاً ما در سابق تصور میکردیم که الفاظ به وضع تخصیصی در مقابل صحیح، وضع شدهاند و به وضع تخصّصی در مقابل اعم. یعنی فرد اوّل یک فرد صحیح را در نظر میگیرد و لفظ را برای آن وضع میکند و بعد بر اثر مرور زمان، توسعهای در معنا پیدا میکند و دارای وضع تخصصی میشود. به همین گونه مسألهٔ طبقات بعدا داخل در علم رجال شده است هر چند وضع اصلی آن در جح و تعدیل بوده است.
همچنین ممکن است مسألهٔ تعیین طبقات که وارد رجال شده است از فروع جرح و تعدیل باشد زیرا اهل سنت روایاتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله دارد که میفرمایند: بهترن قرون، قرن من هست و بعد هر قرنی که به قرن من نزدیک باشد که آنها بهتر هستند و هکذا. بنابراین اگر کسی از صحابه باشد عادل و بسیار مهم است و بعد قرن بعدی که به صحابه متصل هستند از اعتباری نسبی برخوردار هستند و هکذا. بنابراین شناخت طبقه و اینکه انسان بداند که فرد از اصحاب کدام معصوم علیهمالسلام است ممکن است فی الجمله در اعتبار و جرح و تعدیل او مؤثر باشد. بنابراین طبقهٔ فرد در جرح و تعدیل فرد بیتأثیر نیست مثلاً گاه فرد در طبقهای هست که تقیه در آن زمان بیشتر است و این نکته بتواند در شناخت فرد مؤثر باشد.
به هر حال بحثهایی که از این قسم بحثها خارج است استطراداً در علم رجال مطرح میشود مثلاً اینکه چهرهٔ فرد چه گونه بوده است و یا چه شعری گفته است و یا در چه جنگی شرکت کرده است ولی این نکات در بحث تراجم داخل است.
این نکته را نیز باید دقت داشت که گاه در علوم، مباحثی مطرح میشود که جزء مبادی علوم است مثلاً برای اینکه اثبات کنیم فلان راوی، معتبر است یا نه از مبادی آن این است که تاریخ ولادت و وفات آن را بدانم و یا روایاتی که در مدح و ذم او وارد شده است نیز بدانیم. از این رو باید دقت کرد که این ابحاث، جزء مسائل آن علم است یا جزء مبادی آن.
اما درایه، حاوی مطالبی کلی است یعنی محمولات در آنها عام است نه خاص. (مانند علم اصول و فقه که در فقه، بحثهایی جزئی بحث میشود مثلاً فلان نماز، واجب است یا نه و شرایط آن چیست.) حتی قواعد فقهی نیز هر چندگاه کلیّت دارد ولی از قبیل کلی فی المعیّن است.
بعضی از قواعد فقهی مانند حرج و ضرر، حاوی مباحث کلی است ولی چون استنباط و تطبیق آنها بر صغریات، منحصر به فقیه نیست آن را جزء قواعد فقهی میدانند نه اصولی ولی گاه مسائلی است که تطبیق آن، منحصر به فقیه است ولی با این حال آنها را جزء قواعد فقهیه محسوب میکنند چون مخصوص یک باب خاص است.
مانند قاعدهٔ طهارت در شبهات حکمیه؛ مثلاً اگر کسی شک کند آهن، پاک است یا نه؛ بحث میشود که آیا اصالة الطهارة آن را شامل میشود یا نه و این کار، اختصاص به فقیه دارد. با این حال، قاعدهٔ طهارت چون مخصوص به باب طهارت است جزء قواعد فقهیه است نه اصولیه. اما مسائل اصولی، حاوی مسائلی کلی است که اختصاص به بابی خاص ندارد و تطبیق آنها بر صغریات هم، مخصوص فقیه است. البته گاه استطراداً در علم رجال از قواعد فقهیه نیز بحث میکنند.
رجال نیز حاوی مسائلی جزئی است ولی کلیاتی دارد که از باب کلی فی المعیّن است مانند اصحاب الاجماع که هجده یا بیست نفر را شامل میشود که در مورد آنها ادعا شده است که روایاتشان معتبر است. این بحث هر چند کلی است ولی مخصوص به تعدادی خاص است. بحث درایه، حاوی بحثهایی عام است که در همه جا میتواند کاربرد داشته باشد. مثلاً بحث میشود که خبر صحیح چه خبری است. یا مثلاً در کتب رجالین، الفاظی مانند ثقه وارد شده است که بحث میشود دلالتش چیست.
فرق دیگر علم رجال با تراجم (که البته این فرق، فرقی اساسی نیست.) در این است که علم رجال از علوم مستحدث اسلامی است (تا آنجا که ما از آن خبر داریم) ولی علم تراجم علمی است که شبیه تاریخ است که نمیتوان گفت که محدود به اسلام به بعد است.
نکتهٔ دیگر این است که در ابتدای بحث گفتیم که فرق بین علم رجال و درایه در این است که علم رجال در مورد محدّث و علم درایه در مورد حدیث بحث میکند. اکنون میتوانیم قدری تجدید نظر کنیم و بگوییم که علم درایه مختص به حدیث نیست. به این بیان که علم درایه در مورد کلیاتی که مربوط به شناخت احادیث اشخاص است بحث میکند و ممکن است مسألهای از مسائل درایه، تحت موضوع خود محدّث باشد مثلاً یکی از مسائل علم درایه در این است که مشایخ ثقات و یا مشایخ اجازه، آیا موثّق هستند یا نه. شیخ اجازه بودن بر محدثین، منطبق میشود نه خود حدیث. بنابراین فرق علم رجال و درایه را نباید به فرق در محدث و حدیث گذاشت. به این گونه که موضوع علم رجال، قطعاً محدّث است در صورتی که موضوع علم درایه گاه حدیث است و گاه محدث و به طور کلی هر چیزی که در مورد اعتبار سندی از اسناد بحث میکند به طور عموم در درایه مطرح میشود.
بحث دیگر در مورد ثمرهٔ علم رجال است. مدتها عدهای قائل بودند که رجال ثمرهای ندارد و از این رو، مدتها مطرود شده بود. (این نکته را در جلسهٔ بعد بحث میکنیم.)
همچنین ما بحثها را بر اساس اهمیتی که دارند مطرح میکنیم هر چند شاید بر اساس روالی که در کتب دیگر منعقد شده است منطبق نباشد.
معرفی بعضی از منابع:
حاجی نوری در آخر مستدرک در مورد اصحاب اجماع بحث کرده است. کتاب سماع المقال و آیت الله خوئی در مقدمهٔ معجم الرجال و امام رحمة الله هم در بعضی از نوشتههای خود این بحث را مطرح کرده است.
همچنین از کتب مربوط به درایه، یکی درایهٔ شهید است و یکی درایهٔ پدر شیخ بهایی و درایهٔ سید حسن صدر میباشد.
تنظیم و ویرایش: پورتال مسعود رضانژاد فهادان