ادیسون از مدرسه، اخراج میشود!
تا میشنویم بچهای از مدرسه اخراج شده و معلمان حاضر به پذیرفتن این شاگرد در مدرسه نیستند، با اطمینان صددرصدی رأی را به تنبلی یا بیتربیتی این شاگرد میدهیم و با خود میگوییم غیر از تنبلی و بیانضباطی مگر علت دیگری هم میتواند وجود داشته باشد که شاگردی از مدرسه اخراج شود.
بالاخره ادیسون زرنگ بود یا تنبل
حتماً شنیدهاید که ادیسون (مخترع برق) هم جزو شاگردهایی بود که از مدرسه اخراج شد برای همین هم مادرش در خانه به او درس میداد. لابد با خود میگویید ادیسون جزو شاگردان تنبل بوده، چطور توانسته این همه چیز از جمله برق را اختراع کند.
ولی نه! باید خدمت شریفتان عرض کنم که این آقای ادیسون، آن قدر باهوش و زرنگ بود که معلمان نمیتوانستند به سؤالهای او جواب بدهند و صلاح را بر این دیدند که ادیسون را اخراج کنند تا از شر سؤالهای او راحت شوند.
جریان اخراج ادیسون از مدرسه از این قرار بود که یک روز مدیر مدرسهِ ادیسون رفت وسط حیاط مدرسه ایستاد و از ته دلش فریاد زد که یا جای من اینجاست یا جای این بچه تنبل و بیتربیت که هر روز یک بلا سر یکی از بچهها میآورد.
از آنجا که یک مدرسه بدون مدیر اداره نمیشود در یک جلسه، مسئولان تصمیم گرفتند ادیسون را اخراج کنند و بشریت را از مزاحمتهای او نجات دهند! آنها یک فهرست بلندبالا از مزاحمتهای این بچه، تهیه و تقدیم پدر و مادرش کردند.
به نظر من اگر میخواستیم حق را به کسی بدهیم حق با همه بود جز با ادیسون چون این بچه از هر کسی برای انجام آزمایشهایش استفاده میکرد.
یکی از مزاحمتهای آقای ادیسون این بود که یک روز مقدار زیادی بیکربنات سدیم (جوششیرین) را به یکی از دوستانش خوراند تا گازی که در معدهاش به وجود میآید او را مانند بالونی که از هوای سبک، پُر میشود به هوا بلند کند! پسر بیچاره آنقدر جوششیرین خورد که نزدیک بود بمیرد. بعد از این ماجرا ادیسون تا مدتها جرأت نداشت از خانه بیرون برود چون پدر آن پسر به دنبال ادیسون بود تا او را مثل یک بالون به هوا بفرستد!
از شاهکارهای دیگر ادیسون در کودکی این بود که او تصمیم گرفت موی گربه را به هم بمالد تا الکتریسیته ساکن تولید شود. او دم گربه بیچاره را به سیمی بست ولی گربه تمام دق دلیاش را سر ادیسون خالی کرد و تا آنجایی که توانست به صورت ادیسون چنگ زد. ولی باز این ادیسون کوتاه نمیآمد و هر جور بود میخواست نامش در تاریخ ثبت شود و از همه مهمتر به جامعه بشریت خدمت کند.
مادر ادیسون همیشه از او حمایت می کرد به خاطر همین، آزمایشگاهی در زیرزمین خانه برای ادیسون درست کرده بود. هر بار که با صدای انفجار ناشی از آزمایشهای ادیسون خانه میلرزید پدر ترکهای بر میداشت تا پسر غیرعادی خود را تنبیه کند اما مادر، او را آرام میکرد و اطمینان میداد که پسرشان به درستی میداند چه میکند.
پشتیبانی و حمایتهای مادر ادیسون که پس از تجربه و آزمایش تنها معلم او بود موجب شد بالاخره او کار خودش را بکند و در سال 1903 اختراع بزرگی را که همان «برق» بود به ثبت برساند.
اگر دقیقاً بخواهید ماجرای زندگی ادیسون را بدانید داستان از این قرار است که «توماس آلوا ادیسون» روز یازدهم فوریه ۱۸۴۷ در شهر میلان در یکی از ایالتهای امریکا به دنیا آمد، خانواده ادیسون فقیر بودند و ادیسون مجبور بود برای کمک به خانواده، هم درس بخواند و هم کار کند.
ولی کار کردن موجب نشد او از پیشرفت دور بماند. همانطور که گفتیم او به مدرسه نرفت و مادرش در خانه به او آموزش میداد. از آنجا که توماس پسر کنجکاوی بود و همیشه علاقه داشت بفهمد چیزهای اطرافش چطور عمل میکنند و چطور میشود کاری کرد که بهتر کار کنند نظریاتش را در آزمایشگاه کوچک خانهاش آزمایش میکرد و همین کنجکاوی موجب شد ادیسون در طول زندگی خود موفق به اختراع چیزهای زیادی شود که اولین آنها دستگاه شمارش برگههای رأی بود. بعد از آن، ادیسون اولین ماشینتحریر، دستگاه ضبط صدا و دوربین متحرک فیلمبرداری و بسیاری چیزهای دیگر را ساخت.
ولی معروفترین اختراع او چراغ حبابی بود.
اختراع کردن، بهترین چیزی بود که ادیسون به آن علاقه داشت. او همیشه سخت کار می کرد و با هیچ شکستی مأیوس نمیشد. ادیسون میگفت اختراع یک درصد الهام گرفتن و ۹۹ درصد پشتکار است.
توماس آلوا ادیسون سرانجام پس از عمری تلاش و کوشش در سن ۸۴ سالگی درگذشت؛ از آغاز ادیسون سعی میکرد تمام پیشرفتهایش را یادداشت کند که نتیجه این تلاش تعداد بیش از ۳ هزار و ۵۰۰ دفترچه یادداشت بوده که امروزه در لابراتوار «وست اورنج» در بنای تاریخ ملی ادیسون نگهداری میشود.
تمام اسناد نشاندهنده طرز فکر او هستند حتی تعداد زیادی از اندیشههایش در مورد ماوراءالطبیعه در آن یافت میشود. او در نوشتههایش آورده است: «من هیچوقت کلمه شکست را بر زبان نمیآورم!»
نویسنده: زهره نصرتی فر