در سختیها چگونه فرماندهی کنیم؟!
اگر از من بخواهند زندگی را تعریف کنم، میگویم: «زندگی چیزی نیست جز حرکت از پایین دامنه به طرف قلّه و فتح آن.
کوهنوردان حرفهای، وقتی برای فتح قلّه حرکت میکنند، همراهان و خصوصاً تازهواردان به جمع خود را اینطور حرکت میدهند که هر از چند گاهی که خستگی و یاس در روحیه آنها سیطره پیدا میکند توقّفی کوتاه کرده و از آنها میخواهند به پشت سر خود نگاه کرده و مسیر طولانی و پرپیچ و خمی که طی شده را نگاه کنند.
این کار، خستگی را بر طرف و القاء روحیه و قوت میکند. با این روش، همه یا اکثر همراهان را به قلّه میرسانند. اما اگر با افراد پر انرژی و امیدوار مواجه شوند بعد از فتح هر بخش از دامنه و قلههای کوچک، قله بزرگ دیگری را نشان میدهند و به سمت آن حرکت میکنند تا به آخر برسند.
کار یک مدیر و فرمانده موفقّق، در مدیریّت افراد و نیروها، در دو موقعیّتِ شکست و پیروزی همینگونه است.
اداره یک سازمان بخصوص هر چه بزرگتر و حساستر باشد، با داشتن چنین انگیزه و روشی مقدور است. در گرفتاریها و سختیهای ریز و درشت، به همراه داشتن و نگه داشتن همراهان، مهم است. لذا باید در فشارها، ناامیدیها، و شکستهای احتمالی به فهرست کارهای انجام شده و موفقیتها و در واقع راه طی شده نگاه کرد تا امید زنده شود و با همین امید به طی را ادامه داد.
در امیدواریها و موفقیتها باید به راهِ مانده و کارهای انجام نشده توجه کرد تا سستی، رخوت و غرور عارض سازمان نشود. بنظرم توجه به این توصیه بسیار سرنوشتساز است و پویائیِ هر سازمان را به همراه خواهد داشت.
در ناامیدیها به درازی راه مانده منگر، بلکه به درازی راه آمدهات بنگر و در امیدواریها بالعکس.