::.چه کسی مرا به تعجب وا داشت؟.::
شرح حدیث: "إخْتَبِرُوا النَّاسَ بِأَخْدَانِهِمْ فَإِنَّمَا يُخَادِنُ الرَّجُلُ مَنْ يُعْجِبُهُ نَحْوُه"
مقدمه:
حضرت محمّد صلی الله علیه و آله، طی احادیث فراوانی ما را به اختبار و آزمایش دیگران پیش از اعتماد کلی و اتکاء به آنان امر نمودهاند. برای مثال در حدیث 106 کتاب نهج الفصاحة که موضوع این نوشتار نیز قرار گرفته از قول ایشان آمده است: إخْتَبِروا الناسَ؛ یعنی خیلی خوب و دقیق مردم را بشناسید!! این یک دستور است و اجراء این دستور و امتثال این امر، ابزار مخصوص خود را میطلبد لذا حضرت، بلافاصله در پسِ اين امر، ابزار دقيقي را براي اين منظور معرفي نموده و آن، مطالعه بر روی دوستان صمیمی و اهل سِرِّ افراد است.
کلید واژه:
اختبار، خدن، بررسی لغوی، شرح نهج الفصاحه، نهج الدرایة، شرح حدیث، شناخت از راه دوستان.
اصل مقاله:
قالَ رسول الله صلي الله عليه و آله:إخْتَبِرُوا النَّاسَ بِأَخْدَانِهِمْ فَإِنَّمَا يُخَادِنُ الرَّجُلُ مَنْ يُعْجِبُهُ نَحْوُه[1]؛ مردم را با دوستان صميميشان بشناسيد زيرا هر فرد فقط با کسي دوست صمیمی ميشود که راه و رسم زندگیش او را به شگفتي وا دارد.
بررسی جامع و ریشهای لغت خَبَرَ:
إبن فارس برای لغات مشتمل بر سه حرف اصلی [خاء _ باء _ راء] دو معنای ریشهایِ مستقل از یکدیگر در نظر گرفته است[2]:
1. علم و آگاهی؛
2. دلالت بر نرمی و سستی و زیادی.
وی معتقد است نمیتوان برای لغات مشتق از این سه حرف، معنای واحد و مستقلی در نظر گرفت زیرا این ریشه، دارای مشتقات زیادی است که در معنا با یکدیگر متباین هستند از جمله: خَبَر یا خَبْر و خَبْراء؛ زیرا اوّلی به معنای ابزاری برای کسب اطلاع و آگاهی از چیزیست. امّا خَبْر به معنای ناقه و شتر و سومی یعنی خَبْراء به معنای زمین کشاورزیست. بر همین اساس چون إبنفارس نتوانسته است برای این لغات قدر مشترکی پیدا کند لاجرم مجبور شده دو معنای ریشهای و اصیل برای آن قائل شود.
امّا علامه مصطفوی در کتاب گرانسنگ التحقيق، موفق شده قدر جمع و معنای مشترکی برای این لغات در نظر بگیرد وی معتقد است لغات مشتق از این سه حرف، دلالت دارد بر اطلاع يافتن دقيق و نوعي علم که با تحقيق و احاطه و دقّت براي انسان حاصل ميگردد[3].
طبق مبنای علامه مصطفوی، عرب به همین جهت به کشاورز، خابر یا مُخَبِّر میگوید زیرا کشاورز، دائماً زمین زیر کشت خود را تحت نظر داشته و از آن کسب اطلاع مینماید تا بدین وسیله آفات آن را دفع نموده و از آن محافظت نماید[4]. به زمین خاصی که مناسب کشاورزی است نیز از آن جهت که کانون توجه و مراقبت کشاورز قرار میگیرد خَبراء گفته میشود[5]. همچنین خَبْر به معنای شتر بزرگ و کامل و خِبرهای است که صاحب تجربه بوده و بر وظائف خود کاملاً آگاه است[6].
فرق اختبار با امتحان در چیست؟
چنانکه لغویین گفتهاند: لغت اختبار به معنای امتحان و آزمایش است[7]. نگارنده معتقد است اختبار به معنای مطلق امتحان نبوده بلکه اختبار به معنای امتحان و آزمایش مخصوصی است که باعث بر ملاء شدن کُنه و باطن یک چیز میگردد. به عبارت دیگر، اختبار، روشی است که انسان را قادر میسازد تا با بهره جستن از آن، لایههای ظاهر را کنار زده و تا بن و ریشهیِ هر قضیهای را مشاهده نماید.
برای همین، اطلاعی که از ناحیه امتحان برای انسان، حاصل میشود محدود به همان موردی است که نسبت به آن، امتحان صورت گرفته است. مثلاً وقتی شخصی را امتحان میکنیم که آیا دستپاک است یا خیر! بعد از امتحان، چیزی جز همین مطلب، عائد ما نمیگردد یعنی در نهایت، متوجه خواهیم شد وی دستپاک است یا دستپاک نیست؛ اما اختبار دارای دامنه خیلی وسیعی است به گونهای که به وسیله اختبار، روحیه و شاکله و عمق اعتقادی طرف مقابل کشف میگردد. به عبارت دیگر به کمک اختبار، انسان صاحب کلیدی میگردد که به کمک آن میتوان تمام قفلهای بستهیِ شخصیتی دیگران را گشود و تا عمق جانشان را رمزگشایی کرد.
واکاوی لغت خِدْن:
همچنين أخدان جمع خِدن به معناي دوست و رفيق سِر است[8]. با توجه به معناي لغوي خِدن، روشن ميشود خِدن، اخص از رفيق و دوست است و به معناي رفيق ممتاز و خاصيست که انسان، او را به خلوت خود راه داده باشد. زیرا رفقاء و دوستان انسان از سه قسم خارج نیستد:
1. برخی فقط رفیق جلوت انسانند؛
2. برخی علاوه بر جلوت، به خلوت انسان نیز راه یافتهاند.
3. برخی نیز فقط رفیق خلوت انسان محسوب میگردند.
به نظر نگارنده یکی از مؤلفههای خدین در این است که از جلوت انسان عبور کرده باشد حال یا منحصراً و فقط در خلوت با انسان، دوستی میکند یا اینکه هم در خلوت و هم در جلوت حضور دارد. مسلّماً گذشتن از مرز جلوت و راه یافتن به خلوت انسان، مستلزم گذشت زمان است و لذا یکی دیگر از مشخصههای خِدْن، استمرار در دوستی و کهنگی در رفاقت است.
چرا فقط دوستان ویژه؟!
با عنايت به مطالب فوقالذکر، از فراز نخست فرمايش حضرت رسول صلي الله عليه و آله اينگونه برداشت ميشود که: يکي از ابزارهاي ظريف براي شناخت کامل و دقيق انسان، مطالعه و تحقيق بر روي دوستان سِرِّ و خاص و ممتاز و کهنهيِ هر انسانیست. اينکه حضرت فقط دوستان خاص را وسيلهاي براي شناخت عمیق انسانها معرفي ميکنند و توده رفقا را استثناء کردهاند بدان سبب است که دوست خاص، به مثابه تابلویی است که سليقه انسان در آن به نمایش گذاشته میشود. و گرنه اغلب دوستان و معاشرين انسان نه از روي انتخاب بلکه به واسطه علل و عوامل ديگري چون همجواري، ميانشان علقه و دوستي ايجاد شده است. اما دوستان ممتاز، آينه تمام نماي سليقه انسانند.
از همین روست که ميتوان با مطالعه بر طيف معاشرين خاص هر انساني، به شخصيت پيدا و پنهان او راه يافت.
توسعه در حدیث:
اگر اين تعليل را بپذيريم ميتوانيم حديث فوق را توسعه داده و به تمام مواردي که نمايانگر سليقه و انتخاب انسان است سرايت داده و آنها را نيز وسيلهاي براي معرفي دقيق ديگران بدانيم. مثل «نوع لباس پوشيدن افراد»؛ زيرا در آنجا هم سليقه فرد از ميان انبوه لباسهاي مختلفي که هر کدام براي سليقه خاصي طراحي شده مشخص و متمايز ميگردد و اين ميتواند زبان گويايي براي بيان ما فيالضمير اشخاص باشد.
خلاصه اينکه هر جا انتخابي از روي اراده که بيانگر سليقه خاصي است تحقق يابد و تکرار گردد آن انتخاب خصوصاً تکرار آن، مُبَيِّن شخصيت آن شخص خواهد بود اعم از اينکه آن سليقه در انتخاب دوست صميمي تجلي پيدا کند يا در نوع سفر باشد يا هر چيز ديگر.
فرض کنيد تصميم داريم به شهري سفر کنيم که دو راه مختلف براي رسيدن به آن وجود دارد انتخاب يک راه و رها کردن راه ديگر، خصوصاً اگر به صورت يکنواخت تکرار شود مطالعه و دقت بر روي آن، روش خوبي براي راهيابي به شخصيت پنهان افراد خواهد بود. گویا حضرت در این حدیث در مقام بیان این قاعده هستند که: مطالعه و دقّت بر روی سلیقه و انتخاب افراد، راهی برای راهیابی به عمق شخصیّتی آنان است.
اختبار، جائز بلکه گاهی لازم است:
همچنين از فراز اوّل اين حديث ميتوان استفاده کرد اختبار و امتحان مردم، جايز بلکه گاهي لازم است برخي گمان کردهاند امتحان و مطالعه و دقت بر روي شخصيت و احوالات ديگران از باب تجسّس و عناوينِ ديگري شبيه به اين، دائماً حرام است اين حرف کاملاً اشتباه است زیرا اختبار همیشه مستلزم جاسوسی نبوده بلکه آنچه اشکال دارد قضاوت صد در صدی بر روي شخصيت ديگران به کمک ابزارهاي جاسوسی همراه با ورود به حریم خصوصی آنان است. لذا نتیجه میگیریم اختبار افراد به شرط آنکه منجر به جاسوسی و ورود به حریم خصوصی آنان نگردد جایز است.
ایراد به ترجمه نهج الفصاحه:
موضوع اين حديث شريف، پيرامون اين مطلب است که از آنجا که هر انساني با گونه خاصي از افراد معاشرت نزديک برقرار ميسازد با بررسي رفقا و معاشرين وي ميتوان پي به شخصيت پيدا و پنهان او برد. اما آقاي پاینده در کتاب نهج الفصاحه اين حديث را بدين گونه ترجمه کرده است که: "مردم را از معاشرانشان بشناسيد زيرا كُند هم جنس با هم جنس پرواز[9]" منظور آقاي تنکابني از اين ترجمه اين است که مثلاً دانشآموز زرنگ و درسخوان لزوماً با کسي مثل خودش دوست ميشود يا آدم پولدار با کسي مثل خودش رفاقت ميکند اين ترجمه هم ميتواند درست باشد هم غلط! بخشي از معناي حديث گوياي اين مطلب نيز ميباشد اما بخش ديگر حديث که اتفاقاً اهميت و ارزش حديث به آن است مطلب ديگري را بيان ميکند و آن اينکه هر انساني بر اساس نوع شخصيت پيدا و پنهان خويش با گونه خاصي از افراد معاشرت ميکند طبق معناي آقاي پاینده، کسي که متکبر است لزوماً بايد با افراد متکبر معاشرت کند اما مطابق معناي ما چنين نيست بلکه ميگوييم آدم متکبر به لحاظ تکبري که دارد با گونه خاصي از انسانها معاشرت ميکند و آن گونهیِ خاص به احتمال قوي افرادي هستند که زمينه ابراز آقايي و سروري او را فراهم کنند و بگذارند آقاي متکبر در تکبر خود جَوَلان داشته باشد پس قاعدتاً افراد متکبر نبايد با انسانهاي متکبر رفاقت کنند زيرا در آن صورت مجالي براي جولان تکبرشان باقي نخواهد ماند.
همچنین...
از آنجا که يُخادِنُ در فراز دوم حديث بر وزن مفاعلهیِ در معناي مشارکت به کار رفته؛ استفاده ميشود دوستيهاي صميمانه و سِري، قائم به طرفين است.
دغدغههای مشترک:
سه حرف «ع ـ ج ـ ب» در لغت به معناي حالت خاصي است که در پي مشاهده صحنهای غیر منتظره بر انسان عارض میگردد که عادتاً نفس، انتظار آن را نداشته و آن را خارج از عرف جامعه ميداند[10].
به عبارت خیلی ساده، انسانها دغدغههای متفاوتی دارند که عرف جامعه نمیتواند همه آنها را تأمین نماید و پاسخ مناسبی برای آنها داشته باشد مثلاً شخصی را تصور کنید که دغدغه جدی او «صداقت و روراستی» است از آنجا که این دغدغه در جامعه ارضاء نشده او در مسیر زندگی به دنبال شخصی میگردد که بر خلاف حرکت مرسوم جامعه از قانون «صداقت و روراستی» تبعیت کند. لذا به محض مواجه با او دغدغه مذکور، قلب آن شخص را در تسخیر او در آورده به هم گره میزند.
شگفتی و تعجبی که ایجاد میشود به خاطر آن است که در میان انبوه آدمها تنها اوست که بر خلاف انتظارش از جامعه به صفت مذکور متصف گشته است.
همین مثال را میتوانید به موارد دیگر تعمیم دهید و به جای مفهوم «صداقت و روراستی» رازداری ـ زیبایی ـ ثروت متراکم ـ خوش صحبتی ـ حافظه قوی ـ وفاداری و هزاران مورد دیگر را جایگزین کرد.
حتی ممکن است دو نفر دوست صمیمی به سبب دغدغههای متفاوت با یکدیگر صمیمی شده باشند به این صورت که دغدعه اوّلی مثلاً رازداری بود که این صفت را در دوست رازدارش یافت از طرف دیگر ممکن است دغدغه آن دوست رازدار چیز دیگری به غیر از رازداری بلکه مثلاً زیبایی باشد و لذا چون این امتیاز را در دوست خود میبیند با وی دوست میشود چنانچه ملاحظه شد دو نفر دوست صمیمی دغدغههای مختلفی داشتند اما چون دقیقاً همان را در طرف مقابل یافتند وی را به عنوان معاشر خاص پذیرفتند. جالب اینکه حضرت در فراز دوم حدیث از لفظ إنّما بهره جستهاند و میدانیم که این لفظ از ادات حصر است لذا نتیجه میگیریم تنها سبب در ایجاد دوستیهای خاص و ویژه، رفتار و خُلقیات خاصی است که باعث برانگیخته شدن تعجب و شگفتی در انسان شود.
شگفتی از خلقت، راهی برای تثبیت محبت خدا!
تا اینجای مطلب دانسته شد که شگفتی و تعجب از اسباب ایجاد الفت و محبت و دوستی است و لذا یکی از کارهای بزرگ عرفا و مردان خدا در ایجاد و تثبیت محبت خداوند متعال در دلهایشان حفظ روحیه تعجب و شگفتی است لذا هیچگاه به سادگی از کنار یک گل عبور نمیکنند برای آنها مورچه فقط مورچه نیست بلکه اقیانوسی از شگفتی و بهتزدگی را به همراه دارد آنها به سادگی از کنار آسمان نمیگذرند بلکه شگفتی خلقت آسمانها و زمین، آنها را وادار میکند شبها سر به آسمان بلند کنند و ندای "رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطلاً[11]" سر دهند. نبی مکرم اسلام صلیالله علیه و آله نیز وِردِ "رَبِّ زِدْنی فیکَ تَحَیُّراً[12]" بر زبان داشتند یعنی خدایا کاری کن تا من از تو به تعجب واداشته شوم و متحیّر گردم زیرا در پس تحیّر و تعجب است که دوستیهای خاص و ویژه شکل میگیرد.
خود شناسی از طریق خدن شناسی!
آخرین نکته اینکه از آنجا که هر یک از ما جزئی از مردم محسوب میشویم ارشاد پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله در شناخت دقیق مردم از راه شناخت دوستان خاص و نزدیک آنان شامل خود شخص نیز میگردد به این معنا که هر کس میتواند با مطالعه دقیق بر روی رفقاء ویژه خویش به کُنه و عمقِ شخصیت خویش پی ببرد. و این نکته مهم در اکثر خطابات اخلاقی و اجتماعی خداوند متعال و حضرات معصومین علیهمالسلام به عنوان أُمراء دین که با لفظ «الناس» بیان شده است جریان دارد. اتفاقاً این روش یعنی شناخت خود از راه شناخت دیگران، یکی از روشهایی است که در بسیاری از مواقع، دقیقتر از خودشناسی از راه خودشناسی نتیجه میدهد زیرا حجاب خود یا حجاب نفس، یکی از حجبی است که مانع از شناخت کامل انسان از خویشتن میشود اما چون نسبت به دیگران این حجاب وجود ندارد این راه یعنی خودشناسی از راه دگر شناسی، بسیار کارگُشاتر خواهد بود.
نظیر این حدیث در جذب شدن انسان به سمت افرادی که سبک و روش زندگی آنان باعث تعجب میشود حدیثی است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله در کتاب الاختصاص نقل شده است: اخْتَبِرُوا النَّاسَ فَإِنَّ الرَّجُلَ يُجَاذِبُ مَنْ يُعْجِبُه[11]؛ اختبار کنید مردم را پس به درستی که هر انسانی جذب کسی میشود که او را به تعجب وا دارد.
نتیجهگیری:
از این حدیث دانستیم جوشش انسانها با یکدیگر از منطقی تبعیّت میکند که اگر زبان آن منطق برای کسی کشف شده باشد میتواند با بهرهجستن از آن و دقت بر روی رفقای خاص و اهل سِرِّ اشخاص، تا عمق جان آنها را بیرون کشیده و ارزیابی نسبتاً دقیقی از آنها نزد خود داشته باشد این ارزیابیها بسیار مفید است مثلاً به ما کمک میکند تا با شناختی که از دیگران پیدا میکنیم از هر کسی در حدّ و اندازه خودش از او توقع داشته باشیم. یا اینکه چه کسی به درد کجا میخورد و میتواند مفید و سازنده باشد.
پینوشت:
1. نهج الفصاحة، حدیث 106 ـ مجموعة ورام، 2/250.
2. الخاء و الباء و الراء أصلان: فالأول العِلم، و الثانى يدل على لينٍ و رَخاوة و غُزْرٍ. (معجم مقائیس اللغه، 2/239)
3. أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو الاطّلاع النافذ و العلم بالتحقيق و الاحاطة و الدقّة. (التحقیق، 3/15)
4. فانّ الزارع يَتَخَبَّرُ دائما محيط أرضه المزروعة و- و يتفحّص عن الآفات الداخليّة و الخارجيّة العارضة و يجعلها تحت نظره و دقّته. (همان)
5. مفهوم الخبراء و هي الأرض اللينة، يراد منها الأرض الّتى جعلت تحت النظر و التحقيق و التليين، لا مطلق الأرض اللينة. (همان)
6. أمّا الخَبْرُ بمعنى الناقة: اى الناقة الغريرة الكاملة القويّة، و هي تكون ذات تجربة و فهم و معرفة بوظائفها و كيفية سلوكها و سيرها متحملّة صابرة. (همان)
7. اخْتِبَار: [خبر]. (س). ابْتِلَاء، امْتِحَان، تَجْرِبَة، فِتْنَة. (المكنز العربي المعاصر، صفحه 5)
8. الخِدْنُ: الصَّدِيقُ فِى السِّرِّ و الْجَمْعُ (أَخْدَانٌ) مِثْلُ حِمْلٍ و أَحْمَال. (مصباح المنير، صفحه 165)
9. نهج الفصاحة، صفحه 173.
10. هو الحالة الحاصلة من رؤية شيء خارجا عن الجريان الطبيعىّ المتوقّع عادتا، فهذه الحالة يطلق عليها التعجّب. (التحقيق، 8/35)
11. آیه 191 سوره آل عمران.
12. طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز
13. الاختصاص، صفحه 336.
کتابنامه:
1. قرآن کریم.
2. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404ق) معجم مقاييس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اول.
3. اسماعيل صينى، محمود؛ (1414ق) المكنز العربي المعاصر، بیروت، انتشارات مكتبة لبنان ناشرون، چاپ اوّل.
4. پاينده، ابو القاسم؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنياى دانش، چاپ چهارم.
5. فيومى، احمد بن محمد؛ (1414ق) المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى، قُم، انتشارات موسسه دار الهجرة، چاپ دوم.
6. مصطفوی، حسن؛ (1430ق) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت ـ قاهره ـ لندن، انتشارات دار الکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.
7. مفيد، محمد بن محمد؛ (1413ق) الإختصاص، محقق: گروه محققین، قم، انتشارات الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، چاپ اوّل.
8. ميرزا احمد آشتيانى؛ (1362) طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، تهران، انتشارات كتابخانه صدوق، چاپ سوم.
9. ورام بن أبي فراس؛ (1410ق) مجموعة ورّام، قُم، انتشارات مكتبه فقيه، چاپ اوّل.