loading...
مجله اینترنتی فهادان
بازار فهادان
آخرین ارسال های انجمن
سر دبیر بازدید : 937 یکشنبه 1393/06/02 نظرات (1)

دومین جلسه عرفان اسلامی

عشق حقیقی و عشق مَجازی

25) باب التهذيب‏: قالَ اللهُ عَزّ وَ جَلّ: فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.[1]

انسانی با فطرت سلیم، رابطه عاشقانه با فانی برقرار نمی کند چون فانی، عَلَی رغمِ نورانیّت مقطعی و حیات و کمال عاریتی، در واقع مُرده و فاقد هر گونه کمال ذاتیست در نتیجه اگر به آن ها عشقی هم ایجاد شود آن عشق قطعاً دوام نخواهد داشت.

این مطلب را می توان از آیه 76 سوره انعام استفاده کرد آنجا که خداوند، از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام نقل می فرماید که: إنّی لا أُحِبُّ الآفِلین؛ من اُفول کنندگان را دوست ندارم. «من» در این آیه تنها به حضرت ابراهیم علیه السلام اختصاص ندارد زیرا معنی ندارد خداوند، سلیقه ی شخصی حضرت ابراهیم علیه السلام را در قرآنی که کتاب قانون و برنامه سعادت تمام بشر تا قیامت است بیان کند حضرت ابراهیم علیه السلام، خیلی چیز ها را دوست ندارد فرضاً ایشان از فلان غذا بیزار باشد چه دلیلی دارد که در قرآن بیان شود لذا نتیجه می گیریم که «من»، در این آیه، به معنای فطرت پاک و سلیم انسان هاست، در واقع خداوند از حضرت ابراهیم علیه السلام در این آیه به عنوان سخنگویِ قوای فطری و درونی انسان ها نقل می کند که او می فرماید: "فانی محبوب نخواهد بود!"

شاخص در عشق:

نکته قابل توجّه دیگری که در این آیه موجود است اینکه خداوند از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام، شاخص در عشق را، دوام و ثبات و پایداری و بقاءِ عشق معرفی می کند یعنی انسان فطرتاً دنبال چیزی می گردد که باقی باشد و از هر چه رنگ فنا بپذیرد بی زار است.

منتها گاهی انسان، اشتباهاً «فانی» را «باقی» پنداشته و دنبالش راه می افتد و او را پایدار می پندارد پس همین مقدار کافیست که به مقدار ذرّه ای برایش توجه حاصل شود که مبدءِ این عشق، که همان جَلَواتِ معشوق است اوّلاً عاریتی و قرضی است دوماً فانی است و تمام می شود تا دلش از او منصرف گردد.

مانند کسی که از سرِ گرسنگی، سنگ را خوراک پنداشته در نتیجه به جای آن که غذا میل کند آن سنگ را می خورد نتیجه اینکه به دل درد مبتلاء می گردد دقیقاً شبیه انسان هایی که به سبب مایه ی عشقی که خداوند در نهادشان برای رسیدن به کمال حقیقی و پیدا کردن خودش قرار داده است بقاء را در فناء جستجو کرده و خود را گرفتارِ مَجاز می کنند غافل از اینکه عشق مجازی اگر رنگ خدا نداشته باشد تمامش، دل درد است و سودی عائد انسان نمی شود.

باقی کیست فانی چیست؟

قال الله تعالی: "کُلُّ مَن عَلَیهَا فَانٍ وَ یَبقَی وَجهُ رَبِّکَ ذُوالجَلَالِ وَ الاِکرَامِ[2]" همه چیز فانی است و تنها وجه پروردگار است که باقی خواهد ماند.

پس هر چه غیر خداست از آن جهت که فانی است شایسته عشق ورزیدن نمی باشد.

از یک طرف خدا مایه ی عشق را در نهاد تمام انسان ها قرار داده است از طرف دیگر فطرتاً به ما آموخته است فانی شایسته عشق ورزیدن نیست، انسان اگر بخواهد به مقتضای فطرتش اوّلاً عاشق شود و دوماً عاشق «موجود باقی» گردد می پرسد "باقی کیست؟ فانی چیست" چه کسی باید جواب دهد؟ کسی که می داند در تمام عالَم غیر از خدا هیچ کس هیچ چیز نمی داند لذا خداوند در آیات 26 و 27 سوره الرحمن جواب داده است: غیر از وجه خدا، همه چیز ها فانی است، عشق حقیقی فقط در یک موجود متعیّن است و آن خداست.

عشق به الله و عشق به وجه پروردگار!

در آیه مورد نظر اگر خداوند به جای "یَبقَی وَجهُ ربّکَ" فرموده بود: "یبقی ربُّک" از آن به بعد حتّی به ائمه طاهرین علیهم السلام هم حق عشق ورزیدن نداشتیم زیرا آن ها با همه عظمتشان مخلوق خدا هستند و پس غیر خدایند و از آنجا که عشق به غیر خداوند، عشق به موجود فانی بود پس عشق به آن ها ممنوع می شد امّا خداوند راه عشق به اهل بیت علیهم السلام و خوبان عالَم را با واژه "وجه" در این آیه گشوده است، وجه پروردگار، یک مفهوم وسیعی است که هر موجودی که اوّلاً کمالی داشته باشد و عشق تو به آن کمال به جهت زؤیت آن کمال باشد و توجه داشته باشی که آن کمال تماماً از پروردگار است و دوماً با مشاهده او، یاد خدا در دلت زنده گردد بلامانع است.

مولوی، موجودات فانی و آفِل را به "مردگان" و موجود باقی را به "زنده" تعبیر نموده است در آنجا که می سراید:

زان که عشق مردگان، پاینده نیست       ز ان که مرده سوی ما آینده نیست

گفتیم ضابطه در عاشقی، دلبستگی به موجود باقی است امّا مولوی می گوید: گاهی انسان اشتباهاً فانی را باقی پنداشته و در دامش مبتلاء می گردد امّا چون فانی حقیقت ندارد نمی تواند دائماً بدرخشد از این روست که عاشق ممکن است به فانی مبتلاء گردد امّا مُحال است در عشقش پاینده بماند.

عشق به الله، دُشوار نیست!

عشق به موجود حیّ و زنده مثل خود زنده، که دائماً فیض بخشی می کند عشق به او هم برای همیشه برقرار است و دارای ثمرات و فوائد بی شماری است و هرگز اُفول ندارد امروز أُحِبّ و فردا لَا أُحِبُّ در قاموس عشق حقیقی راه ندارد.

عشق زنده در روان و در بصر        هر دمی باشد ز عنچه تازه تر

عشق آن زنده گزین کو باقی است       کز شراب جان فزایت، ساقی است

عشق آن بگزین که جمله أنبیاء          یافتند از عشق او کار و کیا

تو مگو ما را بدان شه، بار نیست        با کریمان کارها دشوار نیست

گر چه باید بین عاشق و معشوق، سنخیّت باشد ولی این قاعده در مورد کسی که معدن و کانِ جود و سخاوت است مستثنی است و لذا هیچگاه خداوند، به بی لیاقتی ما نگاه نمی کند بلکه به کرمش می نگرد و فیض می دهد پس نباید نا امید شد بلکه به کرم او، باید عاشق تر شد و بیشتر در عشقش طمع ورزید.

وصل شدن به اقیانوس بی نهایت عشقِ حقیقی، نباید به تأخیر افتد زیرا هر چه تأخیر افتد ننگ و عار بیشتری را عارض انسان می کند.

عشق هایی کز پی رنگی بود                عشق نبود عاقبت ننگی بود

10/10/1391 _ مسعود رضانژاد فهادان


[1] آیه 76 سوره انعام.

[2] آیه 26 و 27 سوره الرحمن.

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط ایستگاه در تاریخ 1394/01/26 و 13:15 دقیقه ارسال شده است

با سلام
درج کلیه آگهی ها تصویری و.. .در سایت ایستگاه 3 برای مدت محدودی رایگان می باشد .
http://www.istgah3.ir


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری