لب اگر باز کنم سرّ مگو میریزد | میروم گریه کنم چشم فرو میریزد | |
چند وقتست می و ساقی و ساغر همه اوست | دست من باده نمیریزد، او میریزد | |
چند ماه است که در راه گلویم خار است | چشم من بغض دلش را به گلو میریزد | |
جویها در همه جا روی به دریا دارند | این چه دریاست که یکباره به جو میریزد | |
بیخبر از نفس سوختهحالان مگذر | خاصه صبحی که سبو پشت سبو میریزد | |
این قدر پشت سر سوختگان حرف مزن | من اگرها کنم از آینه هو میریزد | |
هر طرف مینگری داغ اویس قرن است | خون طفلان یمن از همه سو میریزد |
شاعر: علی رضا قزوه