loading...
مجله اینترنتی فهادان
بازار فهادان
آخرین ارسال های انجمن
سر دبیر بازدید : 532 دوشنبه 1394/04/15 نظرات (0)

غزلی بسیار زیبا و دلنشین از «غزل آرامش»

وقتی که شب، دریاچه را خاکستری کرد

*******

مهتاب، مهرت را به من یادآوری کرد

گهواره‌یِ آغوش گرمت، گرم و آرام

 

تا خواب‌های خوش، برایم مادری کرد

یادت سیاهی‌های ذهن خسته‌ام را

 

تا صبح رؤیاهای روشن رهبری کرد

با جزر و مدِّ شعرهایم هم نوا شد

 

ماهی که دریا را حریری مرمری کرد

دستی که سقف بستر بابونه‌ها شد

 

تالاب اندوه مرا نیلوفری کرد

در مذهب شب، جز هراس تیرگی نیست

 

باید سحر شد تا سپیده، کافری کرد

هر کس جنونش را به جان شعر بخشید

 

از تهمت دیوانگی خود را بری کرد

دل، اوّلین برگ کتاب آسمانی ست

 

حیف است بین آیه‌هایش داوری کرد

هم می‌شود پیغمبری را شاعری خواند

 

هم می‌شود با شاعری پیغمبری کرد

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری