loading...
مجله اینترنتی فهادان
بازار فهادان
آخرین ارسال های انجمن
سر دبیر بازدید : 658 دوشنبه 1395/01/02 نظرات (0)

مرد و زن = قوام و مقوم
از عقلتان حسابی کار بکشید!
ملاکهای انتخاب همسر ایده‌آل و آرامش‌بخش
همراه با مثال‌های کاربردی و آموزنده

بخش اوّل
معنا و مفهوم قوام و مقوم

با پنج ملاک مهم انتخاب همسر در فصل قبل آشنا شدید، در ادمه بحث باز هم به ملاک‌های دیگری اشاره می‌کنیم، البته ممکن است برخی از این ملاک‌ها، مشابه ملاک‌های قبل باشد اما در اینجا از زاویه دید و منظر دیگری و با دلایل متقن‌تر و مستقل‌تری به این مسئله می‌پردازیم.

تفاوت‌های جسمی و روحی بین زن و مرد باعث پدید آمدن مباحث فراوان و سابقه دار در طول تاریخ بشر شده است و نظرگاه‌های مختلفی درباره هر یک از دو جنس ابراز شده است و مکتب‌های متفاوتی پدید آمده است، گروهی برآنند که جنس مرد را بر جنس زن برتری دهند و برخی در پی آن‌اند که دو جنس را مساوی هم معرفی کنند و بعضی هم تلاش می‌کنند که اثبات نمایند زنان برتر از مردان هستند، اما بنظر می‌رسد که ریشه و پایه این مباحث از اساس دارای اشکالات فراوانی می‌باشد و مقایسه بین این دو، اصولاً از لحاظ فلسفی و منطقی دارای نواقصی جدی است، اما موضوع بحث ما پرداختن به این مسائل نیست، آنچه که ما به آن می‌پردازیم پیرامون انتخاب همسر است، اما ناگزیریم درباره یکی از آیات قرآنی که عنوان این فصل است و یکی از مباحث گسترده تفسیری است و همیشه هم محل اختلاف و نزاع بوده و برداشت‌های متعددی هم از آن شده، وارد شویم.

به دلیل اینکه آیه مورد نظر به موضوع ما ارتباط زیادی دارد، ابتدا بحثی لغوی و معنایی درباره مهم‌ترین کلمه این آیه که «قوام» باشد را می‌آوریم سپس به مسائل مورد نیاز مبحث خودمان می‌پردازیم. در تفسیر المیزان آمده است: کلمه «قیم» به معنای آن کسی است که مسئول قیام به امر شخص دیگر است و کلمه «قوام» و نیز «قیام» مبالغه در همین قیام است و مراد از جمله «بما فضل الله بعضهم علی بعض» آن زیادت‌هایی است که خدای تعالی به مردان داده، به حسب طاقتی که بر اعمال دشوار و امثال آن دارند چون زندگی زنان یک زندگی احساسی و عاطفی است که اساس و سرمایه‌اش رقت و لطافت است.۱

انسان به هر کاری قیام کند، یعنی به هر کاری بپردازد و آن کارش استقامت به خرج دهد بطوریکه آن کار بواسطه او پا بگیرد قوام و قیم همان کار است، آن کار می‌تواند مصادیق مختلفی داشته باشد، هم علم، هم نماز، هم زندگی، هم ظلم، هم عدالت، هم … بنابراین هر فردی بواسطه کارهای مستمری که انجام می‌دهد قائم کننده و قوام همان کار بخصوص است، با این تعبیر همه قیم‌اند یا همه جزء قوامین هستند و تنها مصادیق قیمومیت تفاوت دارد، یکی مثل رضاشاه قوام حکومت پهلوی می‌شود، و یکی هم مثل امام خمینی (ره) قوام حکومت جمهوری اسلامی، یکی بواسطه تلاش‌هایش در جهت گسترش فرهنگ نماز، قوام نماز می‌شود و یکی هم بخاطر فعالیت‌هایش در جهت پخش فیلم‌های مبتذل، قوام فحشا می‌شود، اشرار قوام ناامنی هستند و نیروهای امنیتی قوام امنیت، یکی قوام عدالت و احسان می‌شود و دیگری قوام ظلم و جنایت، یکی قوام گسترش علم می‌شود و دیگری قوام گسترش فقر.

در آیات دیگر قرآن از جمله: «کونوا قوامین بالقسط شهداء الله» (نساء / ۱۳۵) و «کونوا قوامین لله شهداء بالقسط« )مائده / ۸) حضرت حق از آدمیان خواسته، تنها قوام عدالت باشند و یا قوامیتشان برای خدا باشد و در جهت او باشد.

بنابراین همه افراد بشر قیم و قوام همان کارهای مستمر و دائمی که انجام می‌دهند یا اموری مقطعی که به ثمر می‌رسانند، می‌باشند، نکته‌ای که در بحث قوامیت لازم به ذکر است اینکه در این بحث، نمی‌توان از ارزش‌ها صحبت کرد و نمی‌توان بین قوام و مقوم، مقایسه بعمل آورد و گفت که کدامین افضل و ارزشمندتر است، گرچه می‌توان گفت در یک یا چند خصوصیت، قوام آن خصوصیت را بیشتر از مقوم دارد اما نمی‌توان استنتاج کرد که قوام مهم‌تر از مقوم است، مثلاً اگر برای یک درخت تازه نهال شده یا درختی که محصول زیادی می‌دهد و در هر دو حالت تنه آن استقامت زیادی ندارد چوبی محکم یا میله فلزی بعنوان محافظ در کنار تنه درخت نصب کنند که تحت عنوان قیم از آن یاد می‌شود نمی‌توان استنتاج کرد بدلیل استقامتی که قیم (که فی المثل چوبی خشک یا میله‌ای فلزی است) بیشتر از تنه درخت دارد، پس از خود درخت بهتر است.

بحث قوام و مقوم مثل بحث علت و معلول نیست که هم‌چنان که علت در مرحله بالاتر از معلول قرار می‌گیرد قوام نیز بالاتر از مقوم خویش قرار گیرد.

خلاصه اینکه وقتی بین دو چیز از بعضی جهات تفاوتی بوجود آید و در همان تفاوت‌ها درجه ضعف و قوت وجود داشته باشد و این دو به انضمام هم توانستند نتیجه‌ای را حاصل کنند، آنکه در همان جهت بخصوص، درجه قوت بیشتری دارد و نقطه اتکاء دیگری باشد قوام محسوب می‌شود و دیگری مقوم، مثل قیم برای درخت یا مدیر برای یک سازمان، یا دیوار و ستون برای سقف و یا لاستیک برای ماشین.

بین مرد و زن نیز همان رابطه قوام و مقومی نیز برقرار است بدلیل تفاوت‌هایی که هر یک دارند که به اتفاق هم در یک زندگی تلاش و فعالیت می‌کنند و آن تفاوت‌ها در توانایی بیشتر مرد در فعالیت و تلاش است که هزینه زندگی را تأمین می‌نماید و از طرف دیگر، وظایف افزون‌تری است که زن بر عهده می‌کشد همچون حمل و پرورش فرزند، امور منزل، و … که همچون درختی که بار می‌دهد نیاز به قیمی برای استحکام بیشتر دارد.

در اینجا نیز بحث ارزشی به میان نمی‌آید و نه می‌توان گفت که مرد، بهتر از زن است و نه می‌توان گفت زن، بهتر از مرد است، درست است که بالفرض زور بازوی مرد فی‌المثل بیشتر است اما نمی‌توان از این خصیصه استنتاج کرد که پس مرد، بهتر از زن است چرا که اگر اینطور باشد پس گاو و الاغ هم بهتر از انسان هستند چرا که آن‌ها زور بیشتری از انسان دارند.

بنابراین احتیاج به قوام همیشه، ناشی از مطلق ضعف نیست بلکه بواسطه داشتن وظایف سنگین نیز هست، زنان به چند دلیل از جمله حمل و پرورش فرزند، بالا بودن احساسات و عواطف، وظایف سنگین مادری، خانه‌داری، ظرافت بدنی ونیاز به قوام دارند آن هم نه بخاطر ضعف خودشان بلکه به خاطر خصلت‌ها و صفات افزون‌تری که دارند، پس از یک نگاه، وظایف و مسئولیت‌های زنان بیشتر است از این رو لازم است که یک نفر، متکفل بعضی از کارهای آنان شوند همچنانکه اینان خود متکفل کارهای دیگر هستند و اگر مردان متکفل زنان می‌شوند، زنان نیز متکفل فرزندان، خانه و … می‌شوند.

نکته دیگر اینکه بیشتر ترجمه‌های فارسی از کلمه قوام نتوانسته معنا و مفهوم قوام را تمام و کمال برساند، کلماتی همچون «سرپرست»،‌ «کاراندیش»، «ریاست» و … توان رسانایی بار معنایی قوام را تماماً ندارند و معادل فارسی دقیقی هم به ذهن یا نظر نگارنده نرسیده است اما با توجه به توضیحاتی که داده شد و با توجه به نسبت‌هایی که بین قوام و مقوّم هست از جمله اینکه قوام نقطه اتکاء مقوّم مسئول آن و موظف به رفع نیازهای آن و … می‌باشد و مقوم نیز ضمن پذیرش این خصوصیات، موظف به انجام وظایف انحصاری و خاص خودش می‌باشد، چنانچه خوانندگان، خود کلمات و مفاهیم قوام و مقوم و تطبیق آن بر مرد و زن را ملاک فهم و استنتاجات خویش قرار دهند، بهتر می‌توانند مطالب را درک کنند و آن‌ها را حلاجی کنند، البته در بخش‌های بعدی، با مثال‌ها و توضیحات بیشتر، کالبد شکافی بیشتر در مورد معنا و مفهوم قوام و مقوم صورت خواهد گرفت.

این آیه یکی از آیات جامع قرآن است و برداشت‌های فراوانی از آن می‌توان کرد هم نکته‌های ظریف و دستورالعمل‌های کاربردی درباره روابط زن و شوهر در آن نهفته است و هم مطالب نغزی در مورد جایگاه زن و مرد در اجتماع – جدای از فضای خانواده – در خود دارد و هم ملاک‌های مهمی را در انتخاب همسر به ما معرفی می‌کند که در اینجا به جهت طولانی نشدن مباحث، تنها به ۲ خصوصیت از قوام و ۲ خصوصیت از مقوم که اهمیت زیادی دارند اشاره می‌کنیم و سپس در ادامه از تناسب بین قوام و مقوم و چگونگی شناخت این تناسب مطالبی را خواهیم آورد.

بخش دوم
خصوصیات قوام: اندیشه و رفتار قوام (نوع نگاه و رفتار مرد نسبت به زن
(

لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک" (آل عمران / ۱۵۹) اگر تندخوی و سخت‌دل بودی مردم از گرد تو پراکنده می‌شدند.

در زندگی معمولاً مرد سرپرستی و مدیریت زندگی را بر عهده می‌گیرد از این رو مرد، قوام زن و زندگی می‌شود، این فی نفسه کمالی برای مرد نیست چون بحث از اعطای تکلیف و ایجاب وظیفه است اینکه چگونه بتواند این وظیفه را انجام دهد و اسم و مسمی قوامیت تحقق پیدا کند مهم است نه صرف عنوان قوامیت مرد.

«پدرش هم مردی دیکتاتور و تندخو بود و همیشه می‌گفت باید با زن با خشونت و جدیت برخورد کرد تا توقع بیجا نداشته باشد، من نمی‌دانم آیا خواستن کفش و لباس و خوراک و مسکن جداگانه، توقع بیجای یک زن به حساب می‌آید، شک و بدبینی عیب دیگر شوهرم بود او به بیشتر انسان‌ها بدبین بود و کلاً به همه چیز با بدگمانی نگاه می‌کرد و معتقد بود بسیاری از افراد، چشم ناپاک و زبان بدگو و افکار تاریکی دارند، بخاطر همین طرز تفکر و روحیه‌اش بود که اجازه نمی‌داد با هیچ کس رفت و آمد کنم و یا به تنهایی به جایی بروم، بارها بخاطر همین رفتار و گفتارش تنم لرزید و اعصابم متشنج شد، بخاطر یک موضوع کوچک و بی‌ارزش عصبانی می‌شد و داد و فریاد می‌کرد، زندگی روز به روز برایم سخت‌تر و عذاب‌آورتر می‌شد، هنوز بعد از سال‌ها نمی‌توانم زشتی‌ها و نفرت‌هایی که از رفتار و گفتار او در دلم باقی مانده است فراموش کنماختلاف و کشمکش‌ها روز به روز بیشتر می‌شد، دیگر از زندگی با کسی که فروغ محبت را در چشم‌هایش نمی‌دیدم ناامید و مأیوس شده بودم، اعصابم ضعیف شده بود و شب‌ها خواب به چشمانم راهی نداشت.»۲

همه مردان نگرش یکسان و دیدگاه واحدی درباره زن ندارند، به همین دلیل نوع مدیریتی که آن‌ها برای زندگی اعمال می‌کنند متفاوت است، نحوه مدیریت و نوع قوامیتشان ارتباط مستقیمی با نوع اندیشه‌ها و طرز تفکراتشان دارد.

  • برخی از آن‌ها دیدگاه بسیار منفی نسبت به زن‌ها دارند، آن‌ها را موجوداتی خبیث و مشابه شیاطین می‌دانند، معتقدند نباید به آن‌ها روی خوش نشان داد و بایستی همیشه از قوه قهریه بر علیه آن‌ها استفاده کرد، بقول خودشان زن حتی اگر خوب هم باشد هر از چندگاهی نیاز به یک کتک مفصل دارد.
  • برخی هم بسیار شکاک و بدبین هستند، فکر می‌کنند که زنان افکار پلیدی در سر می‌پرورانند یا اینکه معتقدند سایر مردان اینطوری هستند از اینرو همچون یک زندانبان که مواظب زندانی خودش هست اینان نیز چهار چشمی مواظب زنان خود هستند، همیشه زن را در خانه زندانی می‌کنند، روزی چند بار تلفن می‌زنند تا ببینند زندانیش فرار نکرده، بسیار مواظب صحبت کردن زنشان با دیگران هستند و
  • برخی هم به عنوان شریک زندگی به زن نگاه می‌کنند اما شریکی که فقط در کار کردن شراکت دارد و در سهم بردن حقی ندارد، زن را بیشتر به عنوان یک کنیز تصور می‌کنند، نه او را شایسته دخالت در امورات زندگی می‌دانند و نه او را طرف مشورت خود قرار می‌دهند، می گویند زن برای کار کردن و زائیدن است، خود را خدای خانه می‌دانند، این‌ها نسخه‌های کوچک‌تر دیکتاتورها هستند.
  • برخی هم تا وقتی شادند، که شادند اما به محض بروز اولین اختلاف در زندگی زناشویی و یا سرزدن خطایی از طرف زنشان، اهل مذاکره و مصالحه نیستند، همیشه از سیاست «مشت آهنین» برای رفع اختلافات یا جلوگیری از اشتباهات استفاده می‌کنند.
  • برخی هم دیدگاه اقتصادی و باصطلاح بازاری دارند، بده و بستان در کارشان است، رفتار آن‌ها تابعی از عملکرد رفتار زنشان است و در کارهایشان حساب سود و زیان را خیلی دارند.
  • برخی هم اهل عدالت و مساوات هستند، زن را به معنای واقعی همسر و شریک زندگی قبول دارند، همانقدر که خود را محق دخالت در زندگی می‌دانند، درباره همسرشان نیز همین نظر را دارند، هر کاری بخواهند انجام بدهند مصالح همسرشان را نیز در نظر می‌گیرند، به نیازهای او توجه دارند و در صدد رفع آن هستند.
  • برخی هم معتقدند زن گل است، ریحانه است، باید او را بوئید و مواظبش بود، نباید کارهای سخت و سنگینی به آن‌ها سپرد و با آن‌ها با خشونت رفتار کرد، آن‌ها بسیار محترمانه، مؤدبانه و موقرانه با همسر خویش رفتار می‌کنند، خودشان صاحب روحیه‌های حساسی هستند و خوش ذوق و لطیف‌اند و از دیدگاه زیبائی‌ها به همسرشان نگاه می‌کنند.

همه این‌ها مردند و همه‌شان قوام‌اند و هر کدامشان صاحب اندیشه و رفتار خاصی می‌باشند، هر چه مرد کج‌خلق‌تر و بی‌فرهنگ‌تر باشد، اندیشه‌های زمخت‌تر، تنگ‌تر و پائین‌تری دارد و هر چه مرد، خوش خلق‌تر و با فرهنگ‌تر باشد اندیشه‌های والا، دلچسب و زیباتری دارد.

سختی یا آسانی زندگی تا حد زیادی بسته به نگرش و اندیشه‌های مرد در یک زندگی دارد و پیشرفت یک زندگی تا حد زیادی به میزان کمال طلبی و داشتن اندیشه‌های والا در مرد است، مردی که اندیشه‌های پست، جهانی کوچک و خلقی تنگ‌تر دارد زندگی با او نیز به همان میزان، دارای سختی و گرفتاری بیشتری است.

میزان خدماتی که قوام‌ها به مقومین خویش ارائه می‌کنند ارتباط مستقیمی با نگرش قوام نسبت به مقوم خویش دارد.

"چهار سال است با یکی از اقوام نزدیک خود ازدواج کرده‌ام. همسرم بهترین مشوق من در تحصیل بوده است، اگر تشویق‌ها و تعریف‌های او نبود، من هرگز نمی‌توانستم به دانشگاه راه پیدا کنم، بزرگ‌ترین ویژگی همسرم این است که همیشه اشتباهات و عصبانیت‌های مرا نادیده می‌گیرد و سعی می‌کند با رفتارش مرا متوجه نقاط ضعفم بکند، همسر مهربان و خوش برخوردم همیشه با تعریف‌هایش اعتماد به نفس را در من تقویت و شوق زندگی را در جانم بیدار می‌کند او به هیچ کس اجازه دخالت در زندگیمان را نمی‌دهد، همسرم مردی بسیار مهربان و صمیمی است و همیشه می‌گوید، اگر به دیگران صادقانه و صمیمانه محبت کنید، دیگر اثری از نفس و منیت و خودپسندی در خویش نخواهید یافت."۳

آری در هر دو حکایت این بخش، هر دو مرد هستند و هر دو قوام زندگی هستند. نتیجتاً برای دختر خانم‌ها تشخیص نظر و ایده همسر آینده‌شان درباره زن و زندگی امر لازمی است و بایستی دریابند که مرد آینده‌شان چه طرز تفکرات و اندیشه‌ها و رفتارهایی درباره زن و زندگی دارد، چرا که هر ایده‌ای که مرد نسبت به جنس زن داشته باشد همان را اجرا خواهد کرد.

بخش سوم
خصوصیات قوام: توانایی پذیرش مسئولیت و مسئولیت‌پذیری

گفتم که مـرا تـو دلفـروزی بـاشی          یا تیره شب مـرا تو روزی بـاشی
کی دانستم که هر دم و هر ساعت       دردی و جراحتی و سوزی باشی

با عنایت به اینکه زندگی ترکیبی از مسئولیت‌ها، مشکلات، خوشی‌ها و ناخوشی‌هاست و با توجه به ظرافت و شکنندگی زن در برابر مشکلات، شادابی و آرامش زن، تا حد زیادی بستگی به کیفیت مدیریت مرد در زندگی دارد و اگر مرد در زندگی، لیاقت و کاردانی مناسبی را از خود بروز ندهد، نه تنها زن از وجود چنین قوامی بهره‌ای نمی‌برد بلکه بار آن قوام و مدیر نالایق نیز بر جسم و روح ظریف سنگینی می‌کند و خود بایستی هم زن خانه باشد و هم مرد خانه، که این برای زن، کاری بسیار مشکل و طاقت فرس است.

"36 ساله هستم، شوهرم ۴۵ سال دارد و بیکار است، گاهی هم که جسته و گریخته کار می‌کند به زحمت خرج خودش را در می‌آورد، شوهرم فقط به فکر خودش است، ۲۰ سال از ازدواجم می‌گذرد و چهار فرزند دارم، یک خانه قدیمی در مجاورت امام‌زاده داریم که فرسوده است. باران که می‌آید همه‌مان زهره ترک می‌شویم. تنها منبع درآمدم، کاری است که در یک کارگاه بعنوان مربی گلسازی دارم، دیوارها از پائین از بین رفته و از بالا مانده‌اند، روزگار سختی داریم."۴

دختری که می‌خواهد ازدواج کند بایستی در نظر داشته باشد که تنها یک شوهر نمی‌گیرد بلکه او قوام و مدیر زندگی خویش را انتخاب می‌کند بنابراین لازم است که دقت و تأمل زیادی نماید که سرنوشت خود و زندگی را به دست چه کسی می‌سپارد.

قوام‌ها همه یک مدل نیستند، به یک اندازه استقامت و توانائی ندارند و مسئولیت پذیریشان متفاوت است، اما گروهی از مردان هستند که توانائی پذیرش مسئولیت زن و زندگی را ندارند – اگر چه این مسئولیت را قبول می‌کنندمهم‌ترین این افراد کسانی هستند که به اصطلاح «خود درمانده»اند، معتادها، دائم‌الخمرها، مردان وابسته، دمدمی مزاج‌ها، بیکاره‌ها، رفیق‌بازها، و… از جمله کسانی هستند که نمی‌توانند زندگی را به شایستگی اداره کنند و رفاه و آسایش را برای همسرشان به ارمغان آورند.


فردی که در تمام کارهایش متکی به والدین یا کسانی دیگر است و دیگران تصمیمات زندگی را برای وی می‌گیرند، تا زمانی که نتواند خودش قدرت تصمیم‌گیری را کسب کنند مدیر لایقی در زندگی نخواهد بود و پشتوانه محکم و مطمئنی برای همسرش نمی‌تواند باشد.

"- اشکالش چه بود؟
ـ اوایل هیچ، عیب و ایراد بزرگی نداشت. عیب و ایراد او کوچک به نظر می‌رسید، ولی بزرگ بود.
ـ چطور؟
ـ بی دست و پا بود، بی اراده و ناتوان، در هر موردی، محتاج راهنمایی و تابع نظر دیگران بود. پیش از ازدواج مطیع و وابسته خانواده و بعد از آن محتاج من، خیلی‌ها می‌گفتند، اتفاقاً مرد اینطوری خوب است.
ـ چرا این حرف را می‌زدند؟
ـ عقیده داشتند، من می‌توانم او را باب میل خودم بار بیاورم و به اصطلاح همه چیز بر وفق مراد من خواهد بود.
ـ بود؟!
ـ نبود، آن طور که باید، نبود، من نمی‌خواستم حرف، حرف من باشد، من مردی می‌خواستم که مرد باشد نه زیر دست و دنباله رو مردم، می‌خواستم خودش قاطعانه حرف بزند، تصمیم بگیرد. حتی به من امر و نهی کند.
ـ چرا نظر شما با دیگران فرق داشت؟
ـ چون دیگران آواز دهل را از دور می‌شنوند و من همه چیز را از نزدیک می‌دیدم. من واقعیت را می‌دیدم، واقعیتی که دیگران هم اگر بودند، به من حق می‌دادند، من کسی را نداشتم تا به او تکیه کنم، من دختر با تجربه‌ای نبودم، بنابراین، گاهی در کاری گیر می‌کردم گاهی احتیاج به راهنمایی کسی داشتم لازم بود، تصمیمی جدی و مهم بگیرم، اما در تمام این روزها کسی نبود که کمکم بکند. او حرفی برای گفتن نداشت.
ـ اشکال از کجا شکل گرفت؟
ـ از آنجا که او نه تنها درباره من، بلکه درباره همکارانش، خانواده، بعضی دوستان و خلاصه هر کسی که با ژست حرف می‌زد، همینطور بود، مطیع و سر به راه"...

بنابراین مواظب باشید که گرفتار سست اراده‌ها نشوید، کسب اطلاعات در مورد خود فرد و دریافت این نکته که آیا این قوام یا مدیر آینده، قبل از اینکه بتواند زندگی دیگری را اداره کند آیا توانایی اداره زندگی شخصی و خصوصی خود را دارد یا نه، مهم‌ترین سؤال در این جنبه از قوامیت می‌باشد، یعنی بایستی تحقیق شود که آیا فرد خواستگار، خودش برای خودش زندگی می‌کند و تصمیم می‌گیرد یا اینکه دیگران مسیر زندگی او را مشخص می‌کنند و بجای او تصمیم می‌گیرند و فرد فقط یک مجری بی اراده است.

هشدار دیگر به دختر خانم‌ها این است که...

  • مواظب باشید به دام معتادها نیفتید، معتادها از بدترین نوع قوام‌ها هستند، همیشه در خماری به سر می‌برند، عشق زندگیشان نعشگی است، آن‌ها را به حال خود واگذارید که آن‌ها با مواد مخدر ازدواج کرده‌اند، مرد معتاد اگر چه عملاً قوام و مدیر زندگی است اما مدیری است که نه تنها حلال مشکلات نیست بلکه خالق مشکلات هم هست. پس چه سودی از زندگی با چنین فردی که خود در کار خویش در مانده و محتاج به سرپرستی و حمایت دیگری است. خیلی خوب و دقیق به چهره، رفتار و طرز صحبت کردن خواستگارتان توجه کنید و تحقیق مفصلی هم در این زمینه نمایئد تا مطمئن شوید که معتاد نیست، حتی اگر به صورت تفننی هم مواد مصرف می‌کند باز هم از او بپرهیزید، حتی با سیگاری‌ها نیز با احتیاط و دوراندیشی عمل کنید و تا از عدم اعتیادشان یا عدم احتمال اعتیادشان در آینده مطمئن نشدید پاسخ مثبت به آن‌ها ندهید.
  • از مردان روان رنجور و عصبی نیز بپرهیزید، آن‌ها خیلی کم حوصله‌اند، طاقت فشارهای زندگی را ندارند، با مختصر اختلافی یا پیشامدی ناموافق، بنای دعوا و داد و فریاد راه می‌اندازند، حوصله گوش دادن به حرف‌ها و استدلال‌های شما را ندارند، اهل مذاکره و مصالحه هم نیستند، زبان نیش‌داری دارند و صاحبان خلق تنگ و تاریک هستند، آن‌ها به سکوت و تنهایی بیشتر احتیاج دارند تا یک همسر.
  • مواظب بیکاره‌ها هم باشید، آن‌هایی که دو روز سر کارند و دو هفته بیکارند، دل به کار نمی‌دهند و خیلی زود کارها را عوض می‌کنند، اگر دیدید خواستگارتان کارهای مختلفی را انجام می‌دهد و سر یک کار ثابتی نیست قدری تاًمل و احتیاط کنید، اگر گفت بیکار است تحقیق کنید که آیا به خاطر اینکه کار نیست بیکار است یا بخاطر اینکه اهل کار نیست بیکار است.

معیار و ملاک دوم در ارزیابی قوام‌ها، حس مسئولیت‌پذیری و توانایی انجام وظایف مرد در زندگی است، رفتار و عملکرد فرد در محیط خانواده و در محیط کار، نشانه‌های خوبی از میزان مسئولیت‌پذیری افراد را ارائه می‌کند، میزان وقت آزاد فرد و نوع گذراندن آن نیز خیلی از حرف‌ها و سخن‌ها برای گفتن دارند.

سعی کنید کسانی را انتخاب کنید که وقتی کاری به آن‌ها سپرده می‌شود، به بهترین شکل، آن را به انجام می‌رسانند، اینگونه افراد یک نوع تعهد درونی و وجدان آگاه نسبت به پذیرش مسئولیت دارند از این رو وقتی مسئولیت زندگی را قبول نمایند، مطمئناً تمام تلاش خود را بکار خواهند بست تا یک زندگی معقول و مناسب را برای همسر و خانواده خویش فراهم نمایند.

و بالاخره از میان قوام‌ها، خوبش را انتخاب کنید، با انسان‌های سالمی که می‌دانند چطور و چگونه زندگی کنند، چگونه بخندند، چگونه مهر بورزند و چه موقع گریه کنند، ارتباط برقرار کنید.

از توانایی‌های قوام آینده زندگیتان مطمئن شوید و اگر دلتان به این خوش است که بالفرض کارمند هستید و حقوق می‌گیرید و احتیاجی به حقوق همسرتان ندارید، معلوم می‌شود که هنوز معنای قوام را نفهمیده‌اید.

بخش چهارم
خصوصیات مقوم: میزان پذیرش قوامیّت مرد

"- خیلی دهن بینه، فقط منتظره ببینه مادرش چی میگه، حرف حرف اونه، من داخل آدم به حساب نمی‌یام.
- وای وای وای از دست زنم، حکمش از حکم نادر هم بالاتره، خدا نکنه چیزی بخواد یا کاری بخواد انجام بده، اصلاً ول کن معامله نیست.
"

هر قیم یا قوامی با وجود یک مقوّم معنا پیدا می‌کند، در زندگی زناشویی، زن مقوّم است و مرد قوام، و گفتیم که این تفکیک نه موجب فضیلت است و نه مایه نقص و کسر شأن، بنا به عملکرد و رفتار طرفین است که می‌توان هر کدام را با همنوع خود ارزیابی کرد.

همچنان که انواع قوام هست، انواع مقوّم نیز هست و اگر در بحث انواع قوام و خصوصیات قوامین، طرف صحبتمان با دختران جوان این بود که در کیفیت و خصوصیات قوام آینده‌شان خوب تأمل کنند و در آنجا ۲ ملاک مهم ارزیابی را معرفی کردیم، در بحث انواع مقوم و خصوصیات مقوّمین نیز، طرف صحبتمان پسران جوان است که آن‌ها نیز بایستی در خصوصیات و کیفیت مقوم آینده خویش ملاک و معیارهایی را در نظر بگیرند چرا که رابطه قوام و مقومی، یک رابطه دو طرفه است و صلاح و فساد هر یک، در دیگری تأثیر مستقیم می‌گذارد.

به یک نمونه مقوم خوب، که موجب رشد و تعالی قوام خویش را فراهم کرده است خوب توجه کنید.

هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد       سعادت همدم او گشت و دولت هم قرین دارد

"در سال ۱۳۵۹ با دختری ازدواج کردم که سرا پا نیکی، مهر و صفا بود در آن سال‌ها تا سال دوم راهنمایی درس خوانده بودم و در ادره ای در شهر تبریز مشغول به کار بودم، همسرم مرا برای ادامه تحصیل تشویق کرد و من در حال حاضر دانشجوی سال دوم رشته حقوق دانشگاه آزاد اسلامی هستم، سه فرزند دارم که مایه امید و شادی ما هستند و همسرم در نهایت بردباری و فداکاری به امور درسی آن‌ها رسیدگی می‌کند. در پایان از همه خانم‌ها می‌خواهم اگر استعداد درس خواندن را در همسرانشان می‌بینند آن‌ها را با کلام نیکو و پرمهرشان تشویق به ادامه تحصیل کنند."۷

بحث درباره انواع مقوّم از جهات متعددی قابل بررسی است اما با توجه به جایگاه جداگانه مرد و زن در زندگی و نوع ارتباطات و وظایفی که شرع یا قانون یا عرف برای هر کدام از آن‌ها قائل است، اگر قائل شویم که مرد، سرپرستی زندگی را بر عهده می‌گیرد – که این وظیفه، هم با روحیه مردانگی مردان، سازگار است و هم با خصوصیات زنانگی زنان – و با توجه به تفاوت نوع مدیریت و سرپرستی مردان – که از دیکتاتور بودن تا یک مدیر بی‌برنامه یا بی‌توجه یا تسلیم در برابر دیگران تنوع وجود دارد – در اینجا سخن در اینکه در کیفیت و نوع پذیرش مدیریت و سرپرستی مردان توسط زنان تفاوت‌های زیادی وجود دارد که از خودرأیی زن و عدم پذیرش شأن و جایگاه مرد در زندگی تا تسلیم بی‌چون و چرا در برابر همسر و حتی هولناک‌تر، تأثیر پذیری زیاد از دیگران، و تنوع و تفاوت وجود دارد.

دو خصلت عذاب‌آور:

دو خصلت زنان مایه عذاب مردان است، یکی خودرأیی زنان و دیگری، دهن‌بین و بی‌رأیی آنان.

اگر خودرأیی در وجود زن، آنچنان قوی باشد که جز حرف خویش، به حرف کس دیگری اهمیتی ندهد و جز آمال و آرزوهای خویش، فکر دیگری را پرورش ندهد، مرد نه تنها، یاری برای خود نجسته که باری بر دوش خود نهاده است، دخترانی که در خانواده، همچون امیری حکمران بوده‌اند و با اشارتی، همه آنچه که در دل می‌خواستند فراهم می‌گشته، همان بهتر که در خانه پدری خویش بمانند و یا شوهری مهربان‌تر از پدر خویش یابند.

همچنین، زنی که تصورات خاصی در زندگی دارد و به زن بودن خود راضی نیست، مقوّم بودن خودش را نمی‌خواهد و می‌خواهد قوّام باشد و به جای مرد زندگیش باشد، خودش تصمیم بگیرد و خودش اجرا کند و به شوهر خویش یا بی‌اعتنا باشد یا وی را تحت سلطه خود درآورد، او نیز یار ناموافق است.

ما هیچگاه کمال یک زندگی را در فرماندهی مرد و فرمانبری زن نمی‌دانیم و معتقدیم که این حالت، استثمار است اما آنجا که پای عقل و منطق به میان می‌آید مشارکت هر دو در جایگاه خاص خودشان، لازمه یک زندگی ایده‌آل است.

"مردی ۳۸ ساله هستم، ثمره ۱۸ سال زندگی مشترک با همسرم سه فرزند دختر است همیشه سعی و تلاشم بر این بود که زندگی خوب و خوشی داشته باشم اما متأسفانه در طول این مدت هیچگاه همسرم موجبات رضایت من را فراهم نکرده است، شاید باور نکنید اما پس از گذشت این همه سال هنوز هم حرمتی برای من قائل نیست، هر چه بگویم خلاف آن عمل می‌کند و این مسأله بچه‌ها را گستاخ تر کرده است، بطوریکه اکنون بچه‌ها اصلاً حرف شنوی ندارند، می‌خواستم در این زمینه مرا راهنمایی کنید."۸

اما گروه دیگر، دختران و زنان بی‌رأی و فاقد اراده هستند، اگر گروه اوّل هر آنچه را که خود می‌خواهند را به زور بر دیگران تحمیل می‌کنند، این گروه، هر آنچه که دیگران می‌خواهند را تحمل می‌کنند و به کار می‌بندند، حرف‌شنوی زیاد و تأثیرپذیری بی‌حد و حصر از پدر و مادر، اعضای خانواده، دوست و... آنجا که پای منطق نیست و احساس جولان می‌دهد شخصیت فردی را می‌سازد که تنها تصمیمش این است که تصمیم دیگران را اجرا کند.

مردان بسیاری هستند که اظهار می‌دارند تا وقتی همسرشان در خانه هست خوب است اما همین که به خانه پدر و مادرش یا یکی از اعضای فامیل یا دوستانش یا … می‌رود کلی عوض می‌شود و هر آنچه که دیگران به وی دیکته می‌کنند، او بدون تأمل و تعقلی اجرا می‌کند و زندگی را تلخ می‌کند. همان نقیصه: «ضعف تصمیم‌گیری و فقدان توانایی پذیرش مسئولیّت» در مردان و «تأثیرپذیری فراوان از دیگران» ممکن است در زنان نیز رایج باشد، از این رو، اینان نیز تا زمانی که از لحاظ شخصیتی، قوی و مدبر بار نیامده‌اند گرچه زندگی را تشکیل می‌دهند اما با آرامش و نشاط کمی آن را می‌گذرانند.

بنابراین یکی از ملاک‌های اختصاصی و مهم در انتخاب همسر برای مردان، میزان پذیرش قوامیت مرد توسط زن است و چنانچه مردی در زندگی از داشتن یک مقوم دلسوز، دور اندیش، منطقی و کاردان محروم بماند، سختی مشکلات زندگی را مضاعف احساس می‌کند. نتیجتاً جوانی که به خواستگاری دختری می‌رود باید جواب این سؤال را دریابد که طرف مقابلش از لحاظ اندیشه و تصمیم‌گیری در چه حد و اندازه ای است، آیا آنچنان خود رأی و مستبد است که فقط دوست دارد حاکم باشد یا اینکه اهل منطق و یا اینکه اصلاً اهل تصمیم‌گیری نیست و هر آنچه که دیگران بگویند اجرا می‌کند و تأثیرپذیری زیادی از دیگران دارد.

بخش پنجم
خصوصیات مقوّم: سنگینی مقوّم

شب تار و بیابان، دور منزل           خوشا آن کس که بارش کمترک بی

درختی که بر قیمی تکیه می‌کند مقوّم است، سقفی که بر ستون‌ها و دیوارها قرار می‌گیرد مقوّم است، ماشینی که بر لاستیک‌ها استوار است مقوم است، سازمانی که تحویل یک مدیر می‌شود نیز در حکم مقوّم است.

تناسب بین قوام و مقوّم اهمیت زیادی دارد و گرنه عیب و نقص‌ها هویدا می‌شود، اگر سنگینی درخت، بیش از استقامت قیم باشد یا اگر سنگینی سقف یا ماشین بیش از توان پایه‌ها و لاستیک‌ها باشد، هم درخت، هم سقف، هم ماشین، فرود می‌آیند، یا اگر کثرت و سنگینی کار یک سازمان بیش از توان مدیر آن باشد آن سازمان نمی‌تواند به پیشرفت و موفقیت‌های چندانی نائل شود و همیشه با مشکلات فراوانی همراه خواهد بود از این رو توان قوام، بایستی متناسب با سنگینی و فشار مقوّم باشد.

مرد نیز که می‌خواهد قوامیت بر زن را به عهده بگیرد، بایستی هم از توان خویش اطلاع داشته باشد و هم از سنگینی مقوّم با خبر باشد و اگر این نسبت را رعایت نکند هم خودش را به زحمت انداخته و هم به دیگری ضربه زده است.

یک بعد از مسائل زندگی، جنبه‌های اقتصادی آن است و این وظیفه مرد است که هزینه‌های زندگی را تأمین نماید، هزینه زندگی یک میزان ثابتی نیست که بتوان آن را به عدد و رقم در آورد، هر طبقه اجتماعی دارای سطح متفاوتی از هزینه‌های زندگی است. از این رو فرد بایستی که به وسع مالی خود توجه داشته باشد و حتی‌الإمکان همسرش را از طبقه هم سطح خود انتخاب نماید و اگر هم بالاتر از سطح خویش همسری را انتخاب می‌کند بایستی به قناعت‌گری همسرش مطمئن باشد.

چنانچه در اثر ازدواج، تنش اقتصادی به طرفین وارد نشود و یا حد تحمل افراد فراتر از میزان اثرات تنش باشد به دوام آن ازدواج بیشتر می‌توان مطمئن بود، اما اگر یک طرف که معمولاً مرد است احساس کند که فشار اقتصادی زیادی را متحمل می‌شود و خانم خانه هم تصور کند که به سختی معیشت دچار شده است، این اختلاف و مشکل اقتصادی به مرور نطفه اختلافات دیگری را می‌بندد که فرجام ناخوشایندی را در پی خواهد داشت.

تشبیه این موضوع به وزنه‌برداری می‌تواند بهتر مطلب را بفهماند، از جنبه مسائل اقتصادی، زن گرفتن، مشابه وزنه‌برداری است، میزان هزینه‌های اقتصادی همچون وزنه‌هایی است که بایستی مرد زندگی بردارد، بنابراین اگر واقعاً میزان هزینه‌های اقتصادی (یا سنگینی وزنه‌ها) بیشتر از توان مرد است نبایستی اقدام به وزنه‌برداری کند چرا که در غیر این صورت هم زور بی‌خودی زده و هم وزنه‌ها را بالا نبرده، هم پولش می‌رود و هم زنش ناراضی است، نتیجتاً همسانی اقتصادی معیار مهمی است که مردان در انتخاب همسر، بایستی به آن توجه تام و کامل نمایند.

حکایت زیر خیلی از حرف‌ها برای گفتن دارد و خیلی نکته‌ها برای پند گرفتن در آن نهفته است.

"سه سال قبل، برای فرار از گرمای تابستان همراه خانواده‌ام به شمال رفته بودیم، در آنجا با خانواده‌ای آشنا شدیم که برای استفاده از هوای تمیز و روح‌پرور و استفاده از دریا به شمال آمده بودند، آن خانواده دختری اجتماعی و شوخ طبع و خوش‌رو داشتند که نامش نسیم بود. هر وقت من در کنار ساحل، قدم می‌زدم، نسیم را هم می‌دیدم که با اعضاء خانواده‌اش به کنار دریا می‌آمد و با تمام شکوه و عظمت دریا را تماشا می‌کرد. از دیدن نسیم قلبم از شادی و شوق به هیجان می‌آمد.

مرد جوان مکث کوتاهی کرد و سپس ادامه داد:

ما یک هفته آنجا بودیم و من به مرور، احساس کردم که به شدت به نسیم علاقه‌مند شده‌ام. وقتی به تهران می‌آمدیم مادرم که قلب پر مهری داشت نشانی خانه آن‌ها را گرفت تا به قول خودش زنجیر این دوستی از هم گسسته نشود. بنابراین موضوع علاقه‌ام به نسیم را با مادر در میان گذاشتم. مادرم همین که از موضوع با خبر شد، مانند عقرب گزیده‌ها از جا پرید و خیلی جدی و محکم گفت اصلاً حرفش را هم نزن.

از این حرفش یکه خوردم و با تعجب گفتم، چرا مادر؟ او بدون لحظه‌ای درنگ گفت، نسیم دختری است که در پول و ثروت و تجملات بزرگ شده است و نمی‌تواند خودش را با حقوق کارمندی تو هماهنگ کند.

با اطمینان خاطر گفتم، مادر من! مطمئنم نسیم هم دوست دارد با من زندگی کند، اگر با مشکل مالی هم رو به رو شدیم من فعالیتم را بیشتر می‌کنم، مادرم گفت، امید، نسیم را فراموش کن، این دختر نمی‌تواند تو را خوشبخت کند.

به او گفتم: مادر! اگر من با نسیم ازدواج نکنم، با هیچ کس دیگری ازدواج نمی‌کنم سرانجام مادرم قبول کرد بر خلاف میل و رضایت درونی خودش به خواستگاری دختری برود که به قول خودش از نظر اجتماعی و مالی چند پله بالاتر از ما بود.

مرد نفس عمیقی کشید و ادامه داد.

سرانجام من و نسیم با هم نامزد شدیم و بعد از دو ماه نامزدی به بازار رفتیم تا خرید کنیم، نسیم بدون اینکه وضع مالی‌ام را در نظر بگیرد یک گردنبند طلا، چند النگو، یک گوشواره و انگشتر شیک و گران قیمت برداشت و در آنجا بود که من به یاد حرف‌های مادرم افتادم اما افسوس که دیگر دیر شده بود.

پس از عقد به پیشنهاد او در طول هفته چند مرتبه برای صرف شام به رستوران‌های گران‌قیمت می‌رفتیم، یک روز به نسیم گفتم:

بهتر نیست که کمتر به رستوران برویم و مقداری پول خود را پس‌انداز کنیم؟

نسیم چهره‌اش را در هم کشید و گفت، دوستان من با وجود آن که چند سال است ازدواج کرده‌اند، هنوز هم در هفته چند مرتبه برای صرف شام به رستوران و هتل می‌روند.

چند هفته به عروسی مانده بود که او به من گفت، امید مراسم جشن را در کجا بر پا کنیم؟ گفتم: اگر موافق باشید در یکی از همین تالارهای اطراف مراسم را بر پا کنیم، از این پیشنهاد من ناراحت شد و گفت:

باید مراسم را در یکی از هتل‌های معروف تهران بگیریم. زمانی که با ناراحتی به او گفتم: اما نسیم من چنین پولی ندارم، با عصبانیت گفت: امید، من جلو دوستان و اقوام آبرو دارم. این مراسم باشکوه فراموش نشدنی هم در عمرم یک مرتبه بیشتر انجام نمی‌شود. بنابراین دوست دارم در یکی از بهترین و شیک‌ترین رستوران‌ها بر پا بشود.

پدرم که در صداقت و انسانیتش شکی ندارم موافقت کرد که به من کمک کند. او فردای همان روز به یک بنگاه فروش اتومبیل رفت و پیکانش را فروخت و پولش را در اختیار من گذاشت، من هم بخشی از آن را در اختیار صاحب هتل گذاشتم تا آبروی همسرم نزد دوستان و اقوامش نرود. بعد از مراسم عروسی انتظار داشتم همسرم از پدرم که به خاطر ما اتومبیل خود را فروخته بود قدردانی و تشکر کند اما حتی یک تشکر خشک و خالی هم نکرد. این شد که فهمیدم نسیم زنی مغرور و خودخواه است و به اقوام و اطرافیان من هم زیاد علاقه ندارد و دوست دارد فقط با دوستان و اقوام خودش معاشرت داشته باشد.

مرد جوان، پس از سکوت کوتاهی ادامه داد:

برای تهیه ودیعه منزل در شمال شهر که خواسته نسیم بود مجبور شدم از برادرم حدود یک میلیون تومان قرض کنم. و به صاحب خانه بدهم.

چرا به طور جدی با همسرتان صحبت نمی‌کردید!

مرد روی صندلی جابجا شد و جواب داد:

به خاطر اینکه به او علاقه مند بودم نمی‌خواستم ناراحتش کنم. به همین خاطر هر چه او می‌گفت قبول می‌کردم.

خب ادامه بدهید؟

یک شب خسته و کوفته به خانه رفتم. نسیم با خوشحالی گفت. زود لباس‌هایت را عوض کن می‌خواهیم امشب به میهمانی برویم. با تعجب گفتم، کجا؟ نسیم که چشم‌هایش از فرط شادمانی می‌درخشید گفت، می‌خواهیم به جشن تولد دوستم شراره برویم، گفتم اما من خسته‌ام.

نسیم با ناراحتی گفت، فکر روحیه مرا نمی‌کنی، من هم نیاز به گردش و تفریح دارم.

با همه خستگی، لباس پوشیدم و همراه نسیم به آن مجلس رفتیم تا نیمه‌های شب آنجا بودیم و بعد خسته و خواب‌آلود به خانه برگشتیم، صبح زود در حالی که هنوز نیاز به خواب داشتم به اداره رفتم.

چون دیر هم به اداره رسیده بودم با چهره اخم‌آلود مدیرمان مواجه شدم.

فردای آن شب وقتی به خانه آمدم نگاهم به سه چهار نفر از دوستان خانوادگی نسیم افتاد. از دیدن آن‌ها یکه خوردم. وقتی به آشپزخانه رفتم به نسیم گفتم، نسیم من خسته هستم و می‌خواهم کمی استراحت کنم، با خشم و عصبانیت گفت، تو اصلاً به فکر من و نیازهایم نیستی، من نمی‌توانم دوستانم را فراموش کنم. در حالی که ناراحتی و فشار روحی رنجم می‌داد نزد دوستان بی‌خیال نسیم برگشتم و بعد از صرف شام هم مجبور شدم به خاطر آن‌ها تا حدود ساعت دو بعد از نیمه شب بیدار بمانم.

مرد سکوت کرد و من پرسیدم:

خب الآن در چه وضعی هستید؟

نسیم در پاریس زندگی می‌کند و من در اینجا.

یعنی از هم جدا شده‌اید؟

بله چون دیدم که او اهل زندگی و خانه‌داری نیست و حتی زمانی هم که ما صاحب یک پسر شدیم، رفتار او تغییر نکرد، یک روز که از کارهایش به شدت عصبانی شده بودم، گفتم، نسیم کلید خوشبختی زندگی در دست توست، تو یک زن هستی و باید بیشترین وقت و نیروی خود را صرف تربیت فرزندانت کنی، اما او گفت، من نمی‌توانم گردش و تفریحات و دوستانم را فراموش کنم.

گفتم اگر روش خودت را تغییر ندهی حاضر به ادمه این زندگی نخواهم بود.

یک مرتبه در دیدگانش برق تصمیمی درخشید و با قاطعیت گفت:

اگر طلاقم بدهی، خوشحالم، می‌توانم با کسی ازدواج کنم که همفکر و هم عقیده خودم باشد.

چندی بعد به طور توافقی از یکدیگر جدا شدیم.

دادگاه حضانت فرزندمان را به من سپرد. او هم اکنون با پدر و مادرش به پاریس رفته است و من در اینجا با پسرم زندگی می‌کنم. آن‌ها تا یک ماه دیگر به تهران بر می‌گردند اما من دیگر حاضر نیستم برای یک لحظه او را ببینم.۹

نکته دیگری که علاوه بر هم‌سنگی اقتصادی بایستی به آن توجه داشت صفت قناعت‌گری یا ولخرجی زنان است، زنان، اصناف مختلفی دارند، گروهی کم‌خرج و قانع‌اند و به حد معقول و معمولی از خوراک و پوشاک راضی‌اند، اما گروهی دیگر پر توقع و حریص‌اند، همیشه دنبال لباس‌های نو، غذاهای رنگارنگ، دکوراسیون‌های جدید، اسباب و اثاثه تازه مد شده و … هستند، این‌ها بار سنگینی را بر دوش مردان می‌گذارند، پس بهتر است کسی قوام این مقوّم‌ها شود که وضع اقتصادی او توان پاسخگویی به این توقعات را می‌دهد و دیگران هم عطای این‌ها را به لقایشان ببخشند و خود را درگیر زندگی با آن‌ها ننمایند و گرنه اگر بخواهند بار زندگی آن‌ها را به دوش بکشند جز بیچاره کردن خود، نتیجه‌ای دیگر حاصل نمی‌شود.

زنان ولخرج و حریص تنها در قشر ثروتمندان نیستند، همچنانکه زنان قناعتگر تنها در طبقات ضعیف یا متوسط اقتصادی نیستند، این‌ها ممکن است در هر طبقه‌ای باشند، اما نصیب هر کسی شوند همچون افتادن آتش در خرمن می‌باشند و خیلی سریع مرد را از لحاظ اقتصادی به زانو در می‌آورند.

البته تناسب بین قوام و مقوّم منحصر در مسائل اقتصادی نیست، نیازهای فکری، روحی، علایق و عادات اجتماعی، فرهنگی، مسائل خانودگی و سبک زندگی زنان هر کدام از فردی به فرد دیگر متفاوت است که مردان بایستی این امور را در نظر بگیرند و شعری نگویند که در قافیه‌اش، لنگ بمانند.

بخش ششم
لزوم تناسب بین قوّام و مقوّم

حضرت علی علیه‌السلام: کلّ جنس یمیل الی جنسه"۱۰؛ هر چیزی، هم جنسش را خواهان است.

"زنی ۱۹ ساله هستم، یک سال است ازدواج کرده‌ام وصلت ما بر اساس توافق والدین صورت گرفت و چون من و همسرم، هر دو مطیع خانواده بودیم پذیرفتیم، اینک زندگی بی روح و خسته کننده ای داریم، چرا که هیچ وجه مشترکی بین من و همسرم نیست، سلیقه‌هایمان کاملاً متفاوت است و هرگز نشده موضوعی موجب شادی یا ناراحتی هر دو ما شود، هیچکدام تمایلی به ادامه این زندگی نداریم، اما بخاطر بزرگ‌ترها ناچار به سکوت شده‌ایم، بنظر شما ما چه باید بکنیم؟"۱۱

در مباحث قبل، ما از خصوصیات قوّام و مقوّم بطور جداگانه صحبت کردیم و ملاک‌هایی را معرفی کردیم و بیان شد که مهم‌ترین صفات مورد نیاز برای یک قوام خوب و مقوّم نیکو، چه خصوصیاتی هستند اما وقتی این دو کنار هم قرار می‌گیرند، خود مبحثی جداگانه و مسائل منحصر بفردی را ایجاد می‌کنند و آنچه که از همه مهم‌تر است لزوم وجود تناسب بین قوام و مقوّم است.

صرف وجود صفات خوب در هر کدام از قوام و مقوّم، مجوز این نیست که آن‌ها می‌توانند در کنار هم قرار گیرند و پیوند زناشویی را تشکیل دهند، پارامترهای دیگری هم نیاز به در نظر گرفتن است که اهمیت آن بیشتر از خصوصیات قوام و مقوّم است.

مرد قوام زندگی است لذا رشته خیلی از مسائل به دست اوست، زن هم مقوّم زندگی است و اجرای خیلی از مسائل هم به دست اوست، اما اگر این دو، هر کدام اندیشه‌های متفاوت و منش‌های ناهمسانی داشته باشند، مطمئناً در مورد انجام هر کاری با هم اختلاف می‌ورزند، روی هر مسئله‌ای بحث و جدل زیادی می‌کنند تا به توافق برسند، از این رو بخاطر اینکه زندگی آرامش و پیشرفتی داشته باشد بایستی که بین بینش‌ها و منش‌های قوام و مقوم یعنی مرد و زنیکسانی و همگونی باشد و گرنه چرخ این زندگی به کندی می‌چرخد.

"ازدواج نوعی «ترکیب بین دو انسان و دو خانواده» است، زندگی مشترک یک «پدیده مرکب» است که اجزاء اصلی و اساسی آن یعنی زن و مرد می‌باشند، هر قدر بین این دو عنصر هماهنگی، همفکری، تناسب و سنخیت روحی و اخلاقی و جسمی باشد این «ترکیب» استوارتر، مستحکم‌تر، پر ثمرتر، شیرین‌تر، لذتبخش‌تر و جاودانه‌تر خواهد بود و هر چه این تناسب و هماهنگی کمتر باشد، زندگی سست‌تر، تلخ‌تر، کم ثمرتر و ناپایدارتر خواهد بود. علت عمده بیشتر ناهنجاری‌ها و آشوبزدگی‌های خانواده‌ها «عدم تناسب» و «ناهماهنگی« بین زن و شوهر است.

دو انسانی که در کنار هم قرار می‌گیرند و می‌خواهند یک عمر با هم زندگی کنند و در همه امور شریک باشند و تصمیم‌های مشترک بگیرند و فرزندانی را به وجود آورند و ترکیب کنند و به سعادت برسانند حتماً باید هماهنگ و هم سنخ و کفو هم باشند."۱۲

خیلی از کارها و امورات زندگی نیاز به تشریک مساعی توأمان زن و مرد دارد، هر دو باید درباره آن بیندیشند، هر دو باید در انجام آن کوشش کنند، مسائلی همچون چگونگی تنظیم روابط بین خودشان، اطرافیان و اقوام، نحوه تهیه و تنظیم مخارج زندگی، نحوه وقت گذرانی در هنگام فراغت، کیفیت و کمیت صحبت‌های مشترک، تعداد بچه‌ها و چگونگی تربیت آنان، نحوه نگرش به مسائل فرهنگی و مذهبی خانواده، کیفیت سبک زندگی، برنامه‌ریزی برای آینده و خیلی موضوعات دیگر، همه آن‌ها منوط به توافق طرفین است، وابسته به داشتن اشتراک نظر و دیدگاه‌های نزدیک به هم است اما اگر هر کدامشان صاحب ایده‌ای متفاوت با دیگری باشند نمی‌توانند کاری را شروع نمایند و با فرض شروع کاری مطمئناً آن را با خوشی ختم نمی‌کنند. از این رو یکسانی در اندیشه‌ها، آمال و آرزوها و همسانی در خلقیات و روحیات طرفین، امری بسیار بسیار مهم برای تشکیل یک زندگی سعادتمندانه است.

"برای زوج‌ها شباهت‌ها در حکم سپرده پس‌انداز و اختلاف‌ها در حکم بدهی‌های بانکی هستند … وقتی دو نفر زمینه‌های مختلف به هم شبیه داشته باشند. از موضع قدرت برخورد می‌کنند و زندگی مشترک آن‌ها تحت تأثیر باورها و سنت‌های مشترک آن‌ها به خوبی بسیار بیشتری برگزار می‌شود، آن‌ها می‌دانند که از یکدیگر چه انتظاری را باید داشته باشند … این ویژگی‌های مشترک به آن‌ها وجوه تشابه فراوانی می‌دهد و بر قدرت و نیرویشان می‌افزاید، این‌ها در حکم منابعی هستند که زن و شوهر به وقت نیاز می‌توانند به آن متکی شوند، شباهت‌ها در حکم سپرده در حساب پس انداز هستند."۱۳

هر چه همسانی بین قوام و مقوم بیشتر باشد نه تنها باعث جذب یکدیگر می‌شوند بلکه پیوند و وصلتشان استوارتر می‌گردد، بر اساس تحقیقات انجام شده، با ثبات‌ترین ازدواج‌ها، آن‌هایی است که زن و شوهر بیشترین شباهت‌ها را به هم داشته باشند. اینگونه زوج‌ها در زمینه‌های مختلفی از جمله اعتقادات و مسائل مذهبی، عادات و خوی های فرهنگی و اجتماعی و روابط شخصی، نوع تربیت فرزندان، مسائل اقتصادی و … شباهت‌های فراوانی به هم دارند، و بر عکس اولین و مهم‌ترین علت طلاق، نداشتن توافق در زمینه‌های مختلف زندگی است، حدود ۷۰% کسانی که سر از دادگاه در می‌آورند به علت نداشتن زمینه‌های مشترک در زندگی زناشویی است، آن‌ها احساس می‌کنند که با یک بیگانه که کمترین شباهت را به هم دارند زندگی می‌کنند، علاوه بر آن نداشتن همین شباهت‌ها و همسنگی‌ها در میان خانواده‌هایی که به طلاق روی نمی‌آورند اما به سختی آن را ادامه می‌دهند از عمده‌ترین علل ناراحتی زوجین از یکدیگر و زندگیشان است.

اما چرا باید اینگونه باشد؟

"زیرا در ازای هر اختلاف پای مذاکره و سازگار شدن مطرح می‌شود، یکی از شما یا هر دوی شما باید تا اندازه‌ای گذشت کنید و در هر دو مورد نیاز فراوانی به تغییر وجود دارد، اگر زن و شوهر علاقه‌ای به انعطاف نداشته باشند، اغلب با احساس رنجش و ناراحتی روبرو می‌شوند، اما حتی وقتی تغییرات لازم را ایجاد کنید در معرض هر تغییر دچار استرس شدید می‌گردید، این استرس است که می‌تواند روابط شما را تهدید کند، اگر تفاوت‌ها بیش از اندازه باشند ممکن است نتوانید زیر فشار دوام بیاورید و خود را با یکدیگر سازگار کنید."۱۴

اگر تفاوت‌های بین زوجین از حد مجاز بیشتر شود آن وقت این تفاوت‌ها باعث از هم بیگانگی می‌شود، چرا که هر تفاوت، نوعی خاص از نگرش، احساس و رفتار را به همراه دارد، از این رو ممکن است دو فرد هر کدام در دو دنیای مجزا سیر کنند، دنیایی که برای دیگری ناشناخته است، نتیجتاً خوشی‌ها و غم‌ها در این دو دنیا متفاوت می‌شود و هر کدامشان تفسیر و برداشت متفاوتی از رنج و لذت دارند، آن وقت یک موضوع برای هر دو، احساس یکسانی را به همراه نمی‌آورد، ممکن است باعث رنجش یکی از آن‌ها یا بی‌احساسی و یا حتی شادی دیگری شود، در این صورت این تفاوت‌ها منجر به تنش‌هایی در زندگی می‌شود و با گذشت زمان که از احساسات و هیجانات سرکش اوایل ازدواج هم کاسته می‌شود، آن‌ها احساس می‌کنند که از هم بیگانه‌اند و به هم تعلق ندارند لذا کشمکش‌ها و ناسازگاری‌ها روز بروز ابعاد گسترده‌تری می‌یابد.

اما به همان مقدار که تفاوت‌ها خطرآفرین هستند شباهت‌ها نویدبخش یک زندگی سعادتمندانه هستند، هر شباهتی نوعی نزدیکی به زوایای درونی شخصیت طرف مقابلتان است، هر شباهت رشته‌ای جدید بر پیوند زناشویی می‌افزاید و آن را مستحکم‌تر می‌کند، قوامی که دریابد اندیشه‌ها و آرمان‌هایش نزدیکی زیادی با ایده‌ها و اعتقادات مقومش دارد انرژی بیشتری در خود احساس می‌کند و استقامت بیشتری از خود نشان می‌دهد و تلاش افزون‌تری برای بهبود زندگی می‌کند، همچنین مقوّمی که دریابد هر آنچه که او از آن لذت می‌برد و یا از آن گریزان است مطابق با شادی و رنج قوام خویش است احساس آرامش بیشتری در زندگی پیدا می‌کند، به تکیه گاهش مطمئن‌تر می‌شود و سعی بیشتری در نزدیکی و هماهنگی با قوام خویش می‌نماید، از اینرو روز بروز پیوند بین این اقوام و مقوّم افزون‌تر می‌شود و تلاششان در جهت استحکام آن بیشتر می‌گردد چرا که می‌دانند هدف‌هایشان یکسان است، به آینده یکسانی می‌اندیشند و از راهی یکسان برای رسیدن به هر آنچه که آرزوی آنرا دارند طی طریق می‌کنند.

"زوجین که به احساسات و عواطف هم سطحی و برابر نائل می‌شوند به مفهوم واقعی کلمه هم سطح و هم سنگ و برابر می‌گردند، بعنوان طرفین هم‌سنگ، با هم کار می‌کنند و با هم نیز رشد و ترقی می‌نمایند، بطور کامل و مساوی در مسئولیت‌ها و وظایف زناشویی شریک می‌باشند و امتیازات و حقوق ناشی از این ازدواج نیز بصورت مساوی و برابر به آن‌ها تعلق می‌گیرد، به همدیگر کمک می‌کنند تا هویت‌های شخصی هدیگر را حفظ کنند و در همین حال بواسطه اصل مشارکت کامل در گذشت‌ها و فداکاری‌ها، اعتماد کامل دو سویه عشق و محبت پایا، بهم نزدیک می‌گردند در واقع بعبارتی در هم ذوب می‌شوند و در هم عجین می‌گردند و فردیت معنا و مفهوم خویش را از دست خواهد داد."۱۶

حضرت علی علیه‌السلام:
"
الصاحب کالرّقعه فاتخذه مشاء کلاً" یار همچون پنبه جامه است. پس او را همرنگ انتخاب کن.

ما هر دو کم سن و سال بودیم و بی تجربه، بطوری که تا قبل از نامزدی، حتی یک بار هم به این مسئله فکر نکرده بودیم که آیا ما واقعاً با همدیگر تفاهم داریم؟ در حقیقت ما فقط از ظاهر همدیگر خوشمان آمده بود، این حقیقت تلخ را خیلی زود دریافتیم، شاید یک ماه هم از نامزدیمان نگذشته بود که حس کردیم به اندازه یک دنیا از هم فاصله داریم، ما اصلاً نمی‌توانستیم همدیگر را درک کنیم، دنیایمان با هم مغایر بود، اندیشه‌هایمان در مورد زندگی آینده آنقدر با هم تفاوت داشت که … اما در کنار همه این ضعف‌ها هر دو دارای یک شجاعت مشترک بودیم و آن اینکه، باور کنیم به درد هم نمی‌خوریم، اوّلین بار پریسا به این حقیقت اعتراف کرد و گفت: امیر فکر نمی‌کنی ما به درد همدیگر نمی‌خوریم؟

و من هم که مدتی بود به این نتیجه رسیده بودم اما از آن هراس داشتم گفتم:

چرا منم همین طور فکر می‌کنم، به همین خاطر بهتره قبل از اینکه دیر بشه قضیه رو خاتمه بدیم.

موافقم!

وقتی این حقیقت تلخ را بـه خانواده‌هایمان هم گفتیم، آن‌ها نیـز پذیرفتند و درست ۴۲ روز بعد از انجام مـراسم نامزدی همه چیز تمام شد!"۱۸

افرادی که دنیاهای متفاوتی از هم دارند با خیر و خوشی نمی‌توانند زیر یک سقف زندگی کنند، از این رو هر چه در پیوندی زمینه‌های تشابه آن بر زمینه‌های تفاوت و اختلاف آن فزونی یابد به همان میزان ثبات در ازدواج افزایش می‌یابد اما در این میان بعضی از تشابهات اهمیت و تأثیر بیشتری دارند.

1_ ارزش‌ها:

بسیار مهم است که نحوه ارزش‌گذاری زوجین به مسائل و موضوعات مختلف یکسان و به هم نزدیک باشد، اگر در این زمینه وحدت نظری وجود نداشته باشد بروز اصطکاک میان آن‌ها حتمی است، توافق داشتن در مورد اینکه چه چیز خوب است، و چه چیزهایی بد، چه مسائلی زشت است و چه اموری زیبا، یکسانی حلال و حرام‌ها در نزد طرفین و… باعث نزدیکی زیاد طرفین به یکدیگر می‌شود و ناباوری‌ها یا بی‌توجهی‌های یکی از طرفین، دشواری‌های فراوانی را برای آن‌ها فراهم می‌کند و باعث ایجاد بگو مگوهای دائمی می‌گردد.

زناشوئی میان زن و مردی که سیستم ارزش‌گذاریشان با هم متفاوت است و خوب و بد در نزد هر دو یکسان نیست به دشواری‌های شخصی و خانوادگی گوناگون می‌انجامد و تنها با اراده‌ای استوار نمی‌توان از آن پرهیز کرد زیرا باورهای ارزشی، ریشه در عمیق‌ترین لایه‌های شخصیتی فرد دارند و به راحتی نمی‌توان از آن چشم‌پوشی کرد.

2_ علایق:

نزدیکی علاقه‌ها و یکسانی سلیقه‌ها باعث استحکام هر چه بیشتر زندگی زناشویی می‌شود، موارد مورد علاقه اهمیت زیادی ندارند، مهم داشتن علاقه‌های یکسان است، اگر مردی علاقه به مطالعه و علم‌اندوزی داشته باشد اما همسرش به دکوراسیون منزل، زندگی تشریفاتی و… بیندیشد این‌ها همیشه گرفتار بحث و جدل خواهند بود، عاقلانه‌تر این است که افراد، همسرانی را اختیار کنند که نظام سلیقه‌ای آن‌ها با گستره علایق آن‌ها تطابق و نزدیکی داشته باشد تا مجبور نباشد وقت خود را در اینکه علم بهتر یا ثروت، شهرت بهتر است یا قدرت و … صرف نمایند.

3_ نوع برداشت و توقع از جایگاه ویژه فرد در زندگی زناشویی:

بدین معنا که زن و شوهر درباره وظایف و مسئولیت‌های یکدیگر در رابطه زناشویی وحدت نظر داشته باشند، مرد به قوامیتش عمل نماید و زن به مقوّمیتش راضی باشد و نه مردسالاری و نه زن‌سالاری بلکه حق‌سالاری حاکمیت داشته باشد و رابطه قوامیت و مقوّمیت بین زن و مرد – که این رابطه ناشی از روحیات متفاوت هر یک از طرفین است – استقرار یابد و اگر هر یک از زوجین در جایگاه خویش به وظائفش عمل نماید رابطه قوام و مقوّمی، بهترین الگوی رفتاری برای زوجین خواهد بود.

4_ سطح تحصیلات:

تفاوت‌های زیاد زوجین از نظر سطح تحصیلات، به دلیل اینکه هر کدام ممکن است بینش و منش جداگانه‌ای داشته باشند می‌تواند در مسائل مختلف زندگی باعث بوجود آمدن تنش‌ها و کشمکش‌ها شود، به اعتقاد برخی از محققین، میان سعادت خانوادگی و همگونی تحصیلات، همبستگی مستقیمی وجود دارد، وجود یک موقعیت تحصیلی همسان یا نزدیک‌تر به هم، به ایجاد توافق و یکسان اندیشی بین زن و مرد کمک زیادی می‌کند.

5_ مسائل دیگر:

مسائل دیگری نیز در رابطه با همسانی زوجین اهمیت دارند که بطور خلاصه به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.

سن موضوع مهم و قابل توجهی است، معمولاً توصیه بر این است که سن مرد کمی از سن زن بیشتر باشد اما این تفاوت نباید خیلی زیاد باشد تفاوت وسیع سنی بین زن و شوهر، با خود تفاوت‌های فکری و احساسی را به همراه خواهد آورد و تأثیرش بر زندگی آینده زوجین زیاد خواهد بود.

میزان انرژی نیز موضوع دیگری است، وقتی یکی از طرفین ازدواج، پر انرژی و همسر او کم انرژی باشد با مشکلات عدیده‌ای برخورد می‌کنند، میزان انرژی به جنبه‌های مختلفی می‌تواند ارتباط داشته باشد از جمله معاشرت‌های اجتماعی، فعالیت‌های مختلف فرهنگی، مذهبی، اقتصادی، برقراری روابط جنسی و

عادت‌های شخصی هم مسئله قابل توجهی است، عاداتی مثل وقت‌شناسی، نظافت، نظم و تربیت، وابستگی، مسئولیت‌پذیری و … می‌تواند در اثر فقدان وحدت رویه طرفین باعث بروز اختلافاتی شود.

نگاهی که زوجین به «مسائل اقتصادی» زندگی دارند نیز اهمیت فراوانی دارد، چنانچه زوجین بتوانند در میزان در آمد و استفاده از پول و کم و کیف آن به وحدت نظر برسند ریشه خیلی از بحث و جدل‌ها را خشکانده‌اند.


مسائل و موضوعات مختلف دیگری هم هستند که قابل بحث‌اند و اهمیت آن، نسبت به افراد مختلف، متفاوت است که در اینجا از بحث درباره آن صرف نظر می‌شود، در اینجا تنها به فهرستی از تشابهات و همسانی‌ها که می‌تواند در زندگی آینده تأثیر داشته باشد بسنده می‌شود این فهرست شامل موارد از قبل ذکر شده نیز می‌باشد.

  • سیستم ارزشی؛
  • همتایی دینی و ایمانی؛
  • هماهنگی فکری و فرهنگی؛
  • همتایی اخلاقی؛
  • زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی؛
  • هوش؛
  • تحصیلات رسمی؛
  • انتظار از نقش و یکدیگر؛
  • همتایی جسم و جنسی؛
  • تناسب سنی؛
  • تناسب مالی؛
  • تناسب خانوادگی؛
  • هماهنگی و تناسب در اهداف و آینده فکری؛
  • مهارت‌های کلامی؛
  • هماهنگی در مدیریت خانواده؛
  • تعداد فرزندان مورد نظر؛
  • زمان بچه‌دار شدن؛
  • سلیقه و سبک تربیت فرزندان؛
  • میزان ارتباط با خانواده همسر؛
  • وقت‌شناسی؛
  • وابستگی _ اتکا؛
  • طرق حل و فصل مسائل؛
  • طرز برخورد با خشم؛
  • دوستی با دیگران؛
  • مهارت‌های آزاد؛
  • هدف‌های زندگی؛
  • میزان توجه و مشارکت در مراسم مذهبی؛
  • سرگرمی‌ها و علایق؛
  • نگرش درباره پول و مسائل اقتصادی خانواده؛
  • انتخاب محل زندگی؛
  • مسافرت، تعطیلات؛
  • برگزار کردن مناسبت‌ها؛
  • میزان صرف وقت با هم؛
  • میزان انرژی.

"پسر بزرگم الآن نزدیک چهل سال دارد.

او خیلی دیر ازدواج کرد. با ما هم دوست نداشت مشورت کند به دختری علاقمند شد و بعد یک روز به خانه آمد و گفت:

فلان دختر را پسندیده‌ام، خواستگاری کنید، به او گفتم فریبرز جان او را خوب می‌شناسی یا نه؟

گفت: خیلی خوب او را می‌شناسم، گفتم، اجازه می‌دهی راجع به او تحقیق کنیم، گفت، نه!… با اینکه او اجازه نداده بود، من به عنوان پدری که دوست ندارد فرزندش را در اندوه ببیند، تحقیق گسترده‌ای انجام دادم و به این نتیجه رسیدم که به درد پسرم نمی‌خورد.

چرا به درد پسرتان نمی‌خورد؟

از نظر فرهنگی با هم فرق داشتیم، آن‌ها به چیزهایی اعتقاد داشتند که ما نداشتیم، آن دختر میانه خوبی با خانواده‌اش نداشت، می‌گفتند، گستاخ و تندخو است و خلاصه کلی حرف برایش در آورده بودند.

 –به استناد حرف مردم او را شایسته پسرتان ندانستید؟

پیرمرد گفت:

روحیه پسرم را می‌دانستم و اطمینان داشتم فوری دلش را خواهد زد. از این رو با تلاش زیاد نظر پسرم را تغییر دادم و به جای او دختری را که فکر می‌کردم مناسب باشد، معرفی کردم و پسرم نیز پذیرفت.

بعد چه شد؟

آن‌ها با هم ازدواج کردند، من هم برای حل مشکلات آغاز زندگی از هیچ کمکی فروگذار نکردم، پسرم و همسرش زندگی خوبی را شروع کردند.

پیرمرد بغضش را فرو خورد و گفت:

حساب همه چیز را کرده بودیم، الا این که او و همسرش ممکن است از نظر فکری و توقعاتی که دارند، با هم سازگار نشوند!

 –چطور؟

راستش پسرم از زن انتظار داشت که در نوع خودش درست بود، اما همسر او انتظاراتش را برآورده نمی‌کرد، همسرش نیز انتظاراتی داشت که پسرم از عهده انجام آن‌ها بر نمی‌آمد.

 –مثلاً چه انتظاراتی؟

مثلاً پسرم دوست داشت همسرش خانه‌دار باشد، اما او حاضر نبود کار نکند، آن زن دوست داشت شوهرش – یعنی پسر من – خوش‌اخلاق و صبور باشد و پسر من نبود. همین مسئله میان آن دو را با وجود یک فرزند شکرآب کرد. فرزندی که من با همه وجود دوستش دارم.

 –خوب بعد چه شد؟

آن‌ها بعد از شش یا هفت سال زندگی، در عین ناباوری از هم جدا شدند.

 –عجب!

حق داری تعجب کنید، اما تعجب و ناباوری من و همسرم بیشتر بود، زیرا در انتخاب خودمان شک نداشتیم."۱۹

تفاوت‌ها و اختلاف‌ها را دست کم نگیرید، گاهاً حتی یکی دو مورد تفاوت نیزآنجا که طرفین توان یا حوصله کنار آمدن با یکدیگر را ندارند – می‌تواند بنای یک زندگی را در هم فرو ریزد، سعی کنید برای زندگی کردن فردی را بیابید که بیشترین شباهت‌ها به شما داشته باشد و بسیار بپرهیزید از اینکه با کسی بخواهید زندگی کنید که وجوه اشتراک کمی با هم دارید و سلیقه‌ها و علاقه‌هایتان با هم متفاوت است و هر کدامتان اهداف متفاوتی در سر می‌پرورانید.

بخش هفتم
شناخت تناسب بین قوام و مقوّم

اگر از شما که می‌خواهید ازدواج کنید بپرسم که دنبال چه جور آدمی هستید چه جوابی می‌دهید؟

خیلی‌ها در پاسخ به این سؤال به سرعت یک لیست بلند بالایی را ردیف می‌کنند: خوش‌تیپ باشد، پولدار باشد، خانواده‌دار باشد، خوش‌اخلاق باشد، تحصیل‌کرده باشد، با کلاس باشد و...)

اما اگر از همین افراد پرسیده شود که خودتان چه جور آدمی هستید، بیشترشان برای پاسخ دادن ابتدا یک مکث طولانی می‌کنند، بعد هم می‌مانند که چه بگویند، شما خودتان لحظه‌ای به این سؤال فکر کنید و ببینید که چه پاسخی می‌توانید بدهید.

اما شما حتماً لازم است که به این سؤال دوم پاسخ دهید، یعنی اگر می‌خواهید یک انتخاب خوب و مناسبی داشته باشید پاسخ دقیق به این سؤال برای شما ضرورت دارد. حتماً می‌پرسید چرا؟

اگر شما می‌خواستید مثلاً ماشین یا هر چیز دیگری را بخرید، نه طرح این سؤال ضرورتی داشت و نه شما لازم بود که به این سؤال پاسخ دهید، چون که شما صرفاً استفاده کننده بودید و وسیله مورد استفاده شما هم یک موجود مختار و صاحب عقل و اندیشه نبود. اما چون شما می‌خواهید ازدواج کنید آن هم با یک انسان که او هم مثل شما یک سری خواسته‌ها، هدف‌ها، آرزوها، افکار، اخلاق و رفتار و اعمال خاصی دارد و اگر شما به هر روشی بخواهید زندگی کنید او نیز برای خودش روش خاص خودش را در زندگی دارد.

خلاصه به علت اینکه شما با یک موجود انتخابگر می‌خواهید ازدواج کنید بنابراین لازم است بین انتخاب‌ها و روش شما در زندگی با همسرتان یک تناسب و همگونی باشد.

می‌خواهم حقیقتی را به شما بگویم که اگر کمی تأمل کنید آن را تصدیق می‌کنید. شما فقط با افراد معدودی می‌توانید خوش باشید و با آن‌ها دمخور و دمساز باشید، یعنی هر چقدر که شما آدم خوش‌مشرب و اجتماعی هم که باشید برای مدت طولانی فقط با افراد خاص می‌توانید کنار بیائید و اگر هم بخواهید ازدواج کنید فقط افراد خاصی به درد شما می‌خورند و با بقیه مشکل پیدا می‌کنید.

اما چرا اینگونه است؟ علت این است که شخصیت شما از این لحاظ که طی سالیان متعدد قالب گرفته و دارای ابعاد مشخصی است توان جذب همه شخصیت‌ها را ندارد و نمی‌تواند آماده پذیرش هر شخصیتی در کنار خود باشد، شخصیت شما نسبت به برخی، دفع کننده است و نسبت به عده‌ای بی‌تفاوت، اما برخی را به سرعت جذب خود می‌کند.

افرادی که شخصیت‌های متضاد یا بسیار متفاوت از هم دارند به طرز غیر ارادی همدیگر را دفع می‌کنند و افرادی که شخصیت‌های همسان و یکسانی دارند، به سرعت جذب یکدیگر می‌شوند، این عمل در ضمیر ناخودآگاه اتفاق می‌افتد و معمولاً از عملکرد آن بی‌خبریم، اما هر چه هست قدرت آن بسیار زیاد است و معمولاً افراد توان مقابله با آن را ندارند.

انتخاب همسر نیز از این قاعده مستثنی نیست، شما نمی‌توانید در کنار هر شخصیتی و با صاحب هر بینش و منشی قرار گیرید و احساس شادمانی داشته باشید، لایه‌های قوی و زیرین شخصیتتان، این اجازه را به شما نمی‌دهد که بتوانید با هر نوع شخصیتی پیوند محبت و دوستی را برقرار کنید، از این رو لازم است که به دنبال شخصیتی باشید که شخصیت شما، توان جذب آن را داشته باشد.

اما قدم اوّل این است که بدانید خودتان چگونه شخصیتی هستید، به همین دلیل است که از شما می‌پرسم، شما چه جور آدمی هستید؟!

آیا هیچ فکر کرده‌اید که چرا با افراد معینی دوست دارید معاشرت داشته باشید و آیا دریافته‌اید چرا از برخی کارها بیشتر خوشتان می‌آید و از بعضی از کارها، کراهت دارید و یا بی‌زار هستید، آیا اندیشیده‌اید چرا نسبت به بعضی چیزها (انسان‌ها، اشیاء، مکان‌ها و …) حب دارید و نسبت به بعضی امور دیگر، اکراه یا بغض دارید و آیا هیچ شده از بیرون خود به مجموعه رفتار و احوال خود نظر کنید – همچون نگریستن به خیابان از پشت پنجره – مسلماً اگر بتوانید به این سؤال‌ها جواب دهید بیشتر از شخصیت خود آگاهی می‌یابید.

تنها زمانی می‌توانید به یک انتخاب صحیح دست بزنید که از حب و بغضتان، از آمال و آرزوهایتان، از خوبی‌ها و بدی‌ها در نزدتان، از صحیح و غلط‌ها در فکرتان و کلاً از ابعاد شخصیت خود آگاهی یابید، باید بتوانید شخصیت خود را تجزیه و تحلیل کنید و مهم‌تر اینکه بتوانید شاکله شخصیتتان را در یابید، یعنی فهم همه آن چیزهایی که به رفتار شما شکل می‌دهند و منشأ شکل گرفتن اعمال و احوال شما می‌شوند.

اگر نتوانید خود را تعریف روانشناسی کنید و نتوانید خود را بشناسید، دقیقاً نمی‌دانید که به دنبال چه هستید، نمی‌دانید که به دنبال همسری با چه سطح افکاری باشید، نمی‌دانید با چه خانواده‌ای وصلت کنید، نمی‌توانید درباره وضعیت اقتصادی همسرتان، موضع خود را مشخص کنید، نمی‌دانید که درباره کدام اخلاق و رفتار همسرتان باید بیشتر دقت و تحقیق کنید و خلاصه نمی‌فهمید که آیا همسر آینده‌تان، تناسبی با شما خواهد داشت یا خیر و آیا شما می‌توانید در کنار هم پیوند شخصیتی – نه پیوند محضری – تشکیل بدهید یا خیر، وقتی از نیازهای اصلی خود آگاهی نداشته باشید، وقتی از آمال و آرزوهای خود اطلاعی نداشته باشید نمی‌دانید که چه شرط و شروط‌ها و چه معیارهایی برای انتخاب همسر در نظر بگیرید.

مطمئناً شما بعد از ازدواج این نکته را خواهید فهمید که آیا همسرتان مناسب شما هست یا خیر، این تشخیص از قرار گرفتن دو شخصیت در کنار هم و از به ظهور رسیدن لایه‌های زیرین‌تر شخصیتتان در اثر اصطکاک و برخورد با شخصیت طرف مقابلتان به دست می‌آید، وقتی قرار باشد در زندگی تصمیمی بگیرید، نیازها و اعتقادات درونی‌تان، تصمیم شما را شکل می‌دهند، شخصیت فرد مقابل هم در مقابل تصمیم شما هویدا می‌شود، آن وقت است که جاذبه یا دافعه رخ می‌دهد، یا وقتی قرار باشد کار مشترکی را انجام دهید، دیدگاه مشترکی را داشته باشید یا لازم باشد در مورد موضوعی به توافق برسید و یا … آن وقت لایه‌های پنهانی شخصیت شما و دیگری بروز و نمود پیدا خواهد کرد، آن وقت احساس خویشی یا بیگانگی با طرف مقابلتان را کاملاً لمس می‌کنید اما آن موقع دیگر کاری نمی‌توانید بکنید چرا که انتخابتان را انجام داده‌اید و کار را به اتمام رسانده‌اید.

پس قبل از اینکه ابعاد پنهانی شخصیت شما در اثر برخورد و همنشینی با شخصیت همسر فردایتان بروز پیدا کند، خودتان به سراغ او بروید و با نگاهی دقیق و عمیق دریابید که او – یعنی «من» واقعی خودتان – چگونه شخصیتی است، چگونه قالبی دارد و جاذب چه شخصیت‌هایی می‌تواند باشد، وقتی دریافتید که شخصیتتان به چه عواملی بها می‌دهد، به چه چیزهایی ارزش می‌دهد و چه چیزهایی را نفی می‌کند، به چه می‌اندیشد، به چه روی می‌آورد و از چه چیزهایی روی‌گردان است، و… این کلید به دست شما قرار خواهد گرفت که شخصیت شما مناسب چه شخصیت‌های دیگری است و در کجاها و در برخورد با چه کسانی به احساس آرامش و رضایت می‌رسد.

نتیجه مهمی نیز از این خودشناسی عایدتان می‌شود، به همان میزان که شخصیت واقعی خود را کشف می‌نمائید و حد و حدود آن را رسم می‌کنید، بطور ناخودآگاه شخصیت همسر آینده‌تان نیز ترسیم می‌شود یعنی شما با کشف شخصیت خودتان، در می‌یابید که پذیرای چگونه همسری می‌توانید باشید، وقتی فهمیدید که چه کسی هستید، می‌فهمید که به دنبال چه کسی باشید.

سرگذشت زیر را با دقت بخوانید خیلی از گفتنی‌های ما در این سرگذشت بیان شده است، شما هم اگر مطمئناً همین راه را بروید سرانجام خوبی خواهید داشت.

"خواستگاران زیادی داشتم، یادم هست از وقتی به سن شانزده سالگی رسیدم، کمتر روزی توی خانه‌مان خواستگار پیدا نمی‌شد. من اما هنوز خیلی کوچک بودم و این را پدر و مادر نیز درک کرده بودند، از این روی یکی، دو سال همه را به بهانه این که می‌خواهم درس بخوانم، رد کردم، وقتی دیپلم گرفتم و متأسفانه نتوانستم در کنکور قبول بشوم، همه بهانه‌ها برای این که خواستگارها را رد کنم، تمام شد با این حال هنوز هم احساس می‌کردم، نمی‌توانم با هر کسی که خانواده می‌گوید ازدواج کنم.
این یکی خوب است تحصیلات بالایی دارد. خانواده‌اش هم خوب هستند.
نه مادر … فکر نمی‌کنم بتوانم به او عادت کنم.
چرا؟

مردد مانده بودم چه بگویم اما انگار یک دفعه چیزی به ذهنم رسید که تا مدت‌ها می‌توانست مرا از پاسخ به مادر راحت کند.

 –من باید خودم او را بپسندم می‌خواهم یک عمر زندگی کنم، شوخی‌بردار که نیست، هر وقت کسی را پسندیدم به شما می گویم.

از آن پس به واقع سعی کردم کسی را انتخاب کنم که موافق میل خودم باشد اما راستی چه کسی موافق میل من بود. من چه میلی داشتم که یک نفر را موافق و مطابق با آن انتخاب کنم.

این سؤالی بود که همیشه ذهنم را مشغول می‌کرد. چه کسی می‌تواند مرا خوشبخت کند؟ کم‌کم این سؤال چنان برایم مهم جلوه کرد که تصمیم گرفتم ابتدا خودم را خوب بشناسم و بعد، دیگری را انتخاب کنم.

من، دختری حساس بودم که علاقه داشتم درسم را ادامه بدهم. دوست داشتم مستقل باشم. به رفت و آمد خانوادگی اهمیت می‌دادم و از همه مهم‌تر اعتقادات مذهبی زیادی داشتم. بنابراین باید کسی را انتخاب می‌کردم که مثل من باشد. از وقتی این معیارها را در ذهن داشتم، می‌توانستم نسبت به خواستگارانم بیشتر فکر کنم. همین شناخت باعث شده بود که بدون دغدغه خواستگارانم را محک بزنم.

یکی از روزها، وقتی علی، به همراه خانواده‌اش به خواستگاریم آمد پدر و مادر مطابق معمول، همه چیز را به خودم واگذار کردند.

باز هم نظر خودت مهم است، ببینیم، این یکی را با چه بهانه‌ای رد می‌کنی؟

از خانواده خواستم اجازه بدهند، یک ساعت با علی صحبت کنم.

 –از نظر ما ایراد ندارد.

در آن یک ساعت، بدون اینکه به او بگویم من، چگونه فکر می‌کنم، پرسیدم:

روحیه‌تان چطور است؟
 –
یک مقدار حساس هستم.

با اقوام و آشناها چطور هستید؟
میانه خوبی دارم. من عاشق رفت و آمد هستم. دوست ندارم توی خانه کز کنم و یا در تنهایی باشم.

به درس علاقه دارید؟
بله و دوست دارم همسرم نیز به درس علاقه داشته باشد، من درسم را تا آنجا که در توان دارم. ادامه می‌دهم و همسرم نیز باید این کار را بکند.

بعد از ازدواج با چه کسی زندگی می‌کنید؟
یک زندگی مستقل، به دور از خانواده را می‌پسندم، دوست دارم خودم در مورد زندگی خودم تصمیم بگیرم.

از همسرتان چه انتظاری دارید؟
دوست دارم او هم مثل من فکر کند.

من و علی مثل هم فکر می‌کردیم، بنابراین، او می‌توانست زوج خوبی برای من باشد، ولی یک نکته هنوز باقی بود.

نماز که می‌خوانید؟

وقتی این سؤال را پرسیدم، علی خنده‌ای کرد و گفت:

با نماز و نیایش با خدا زندگی می‌کنم.

او دست توی جیبش برد و جانماز کوچکی را بیرون آورد و گفت:
نماز آنقدر برایم مهم است که اگر در محیط شلوغ هم باشم و موقع ادای فریضه نماز برسد. بدون هیچ رو دربایستی به نماز می‌ایستم.

از نظر من هیچ منعی برای ازدواج وجود نداشت، البته من نظر خودم را نگفتم و تصمیم را به عهده پدر و مادر گذاشتم، فکر می‌کردم آن‌ها مخالفتی نداشته باشند ولی اینطور نشد، کار علی موقت بود و پدر نمی‌توانست این مسئله را نادیده بگیرد.

دوست ندارید یک کار دائم پیدا کنید؟
درآمد خوبی دارم، از طرف دیگر میل دارم درس بخوانم، نمی‌خواهم زیر بار تعهد کارفرما بروم و از درس بمانم.

هر آن ممکن است کارتان را از دست بدهید.
خوب … یک کار دیگر، برای مرد، کار فراوان است، فقط باید جربزه داشت.

آن‌ها که رفتند پدر بدون تأمل گفت:
 –
کلّه این جوان خیلی باد دارد، می‌ترسم تو هم به دردسر بیفتی، من که فکر نمی‌کنم مناسب باشد.

مادر هم با او هم‌کلام بود. او به خاطر داشت که روزهای سختی را بدون کمترین درآمد پدر چگونه به سختی گذرانده بود، از این رو اصرار داشت، دامادی را انتخاب کند که مشکل مادی نداشته باشد.

من هم موافق نیستم.

اما من موافقم. برایم مهم نیست که کارش با دوام هست یا نه.

پدرم گفت:
تو هنوز احساساتی هستی و نمی‌توانی خوب تصمیم بگیری.

پس به من فرصت بدهید.

حرف پدر شک و تردید را به دلم انداخت و برای این که اطمینان بیشتری پیدا کنم، سعی کردم راجع به او تحقیق کنم.

دایی احمد به خوبی می‌توانست از عهده این مسئله بربیاید، او به هر جا که می‌توانست رفت و از علی پرسید و یک روز به من گفت:

 –جوان با اراده و مهربانی است. همه به نیکی از او یاد می‌کنند. در محل زندگی و محیط کار به خوشنامی معروف است. فکر نمی‌کنم آدم بدی باشد.

قوت قلبی که از این حرف گرفتم، چنان روحیه‌ام را تقویت کرد که همان روز به پدر گغتم:

من فقط با علی ازدواج می‌کنم، اگر موافقت نکنید قید ازدواج را می‌زنم.

پدر نگاهی به من انداخت و گفت:
 –
حالا که اینطور است هر طور صلاح می‌دانی عمل کن، اما خودت باید مشکلات را حل کنی، از روزی که به عقد علی درآمدم با خود عهد بستم که به هیچ عنوان اجازه ندهم مشکلی به وجود بیاید. اگر هم مشکلی پیش آمد، باید خودم و او مشکلات را حل کنیم. خوشبختانه با این که ده سال از ازدواجمان می‌گذرد و صاحب یک فرزند شده‌ایم، کمتر روزی را بدون شادی و نشاط گذرانده‌ایم، من وارد دانشگاه شده‌ام و سال آخر رشته مامایی را می‌گذرانم و علی چندی پیش در امتحان فوق لیسانس قبول شد. من هم قصد دارم تحصیلم را همچنان ادامه بدهم.

امروز احساس خوشبختی می‌کنم و این را به پدر و مادرم نیز گفته‌ام، آن‌ها هم که روز اوّل مخالف بودند، امروز به وجود علی افتخار می‌کنند."۲۲

شما هم لازم است به چنین خودشناسی دست بزنید، لازم است هدف‌هایتان را در زندگی مشخص کنید، لازم است بفهمید معیارها و ملاک‌هایتان که ناشی از شکل خاص شخصیتتان است کدام‌ها هستند، لازم است که با نگاه دقیق به شخصیت خود و شناخت آمال و آرزوهایتان، بتوانید شرط و شروط ازدواج را مشخص کنید و لازم است با شناختن شخصیت خود بتوانید افراد را محک بزنید سبک و سنگین کنید و مناسب را از نامناسب تشخیص دهید.

بهترین روانکاوی را خودتان می‌توانید انجام دهید اما از روش زیر نیز می‌توانید جهت خودکاوی بیشتر و انتخاب مناسب تر کمک بگیرید.

مرحله اوّل: به ۳ سؤال زیر پاسخ‌های دقیق بدهید.

1_ چه اعتقاداتی دارید: نگرش و اعتقاداتتان را نسبت به مذهب، زندگی، انسان‌ها، مسائل اجتماعی، اقتصادی و خیلی چیزهای دیگر را معین کنید، آن‌ها را سعی کنید حتماً بنویسید و به خوبی یا بدی آن کاری نداشته باشید.

2_ چه اهدافی دارید: چه اهدافی دارید که می‌خواهید به آن‌ها برسید، اهداف شغلی، تحصیلی، مذهبی، شخصیتی، مالی و … را مشخص کنید و این‌ها را نیز دقیقاً تشریح کنید.

3_ چه علایق و حساسیت‌های ویژه‌ای دارید: هر چیزی که خوشتان می‌آید یا بدتان می‌آید را بنویسید، نسبت به هر چیزی هم که حساسیت دارید و سریع متأثر می‌شوید را نیز بیان کنید.

مرحله دوم: در این مرحله پاسخ‌های سؤالات قبل را دست‌چین می‌کنید با پاسخ به همان ۳ سؤال قبل منتهی با کمی تغییر!

1_ چه اعتقاداتی دارید که حاضر نیستید از آن‌ها دست بردارید: همه اعتقادات ارزش یکسانی ندارند بنابراین مهم‌ترین آن‌ها را مشخص کنید مثلاً اگر به حجاب یا برخی مسائل شرعی اعتقاد دارید این اعتقاد، چقدر برایتان اهمیت دارد؟ و آیا حاضر هستید بخاطر همسر، آن‌ها را کنار بگذارید و یا بی‌توجه باشید. همینطور تکلیف بقیه اعتقاداتتان را مشخص کنید.

2_ چه اهدافی دارید که به هیچ وجه آن‌ها را نمی‌خواهید رها کنید: مثلاً اگر هدف تحصیلی دارید آیا بخاطر زندگی حاضرید آن را رها کنید. آیا حاضرید از شغل مورد نظرتان دست بردارید و

3_ نسبت به چه مسائلی بیشترین علاقه یا حساسیت‌ها را دارید: مثلاً آیا به نظم خیلی اهمیت می‌دهید یا آداب معاشرت برایتان خیلی مهم است؟ آیا احساس منفی نسبت به قوم و طایفه خاصی ندارید؟ و

اگر این دو مرحله را خوب طی کنید خودتان را بیشتر خواهید شناخت و خط سیر زندگیتان مشخص تر خواهد شد.

مرحله سوم: وقتی خواستید همسری را انتخاب کنید همین سؤالات را مد نظر داشته باشید و جواب آن‌ها را بیابید. یعنی اعتقادات افراد را ارزیابی کنید، اهداف آن‌ها را شناسایی کنید و از علاقه‌ها و حساسیت‌هایشان مطلع شوید سپس با اطلاعاتی که از فرد مقابل به دست می‌آورید و با اطلاعاتی که از خود دارید خواهید فهمید که آیا اشتراکاتی با هم دارید و آیا گروه خونی‌تان یکی هست و آیا بدرد هم می‌خورید یا خیر؟

 


پاورقی‌ها:

1_ترجمه تفسیر المیزان، ج ۴، ص 542
2_ مجله خانواده، شماره ۱۱۳، صفحه 13
3_ مجله خانواده، شماره ۱۲۸، صفحه 29
4_ مجله خانواده، شماره ۱۱۴، صفحه 52
5_ مجله خانواده، شماره ۱۱۹، صفحه ۳۱
6_ در جستجوی عشق زندگی، صفحه ۹۴
7_ مجله خانواده، شماره ۱۲۱، صفحه ۲۱
 
_8مجله خانواده، شماره ۱۳۶، صفحه ۷
9_ مجله خانواده، شماره ۱۶۶، صفحه ۱۰ و ۱۱
10_ غررالحکم و دررالکلم، صفحه ۵۴۵
11_ مجله خانواده، شماره ۱۵۱، صفحه ۷
12_ جوانان و انتخاب همسر، علی اکبر مظاهری، ص ۱۲۹
13_ در جستجوی عشق زندگی، صفحه ۶۴ و ۶۵
14_ همان مدرک، صفحه ۶۶
15_ همان مدرک، صفحه ۶ و ۷
16_ راهنمای ازدواج، جورج اونیل و نینااونیل، ترجمه بهزاد رحمتی، صفحه ۲۹۷
17_ غررالحکم و دررالکلم، صفحه ۴۰
18_ مجله خانواده، شماره ۷۹، صفحه ۵۰
19_ مجله خانواده، شماره ۷۷، صفحه ۱۳
20_ غررالحکم و دررالکلم، صفحه ۲۱۶
21_ در جستجوی عشق زندگی، صفحه ۱۸
22_ مجله خانواده، شماره ۸۶، صفحه ۱۴ و ۱۵

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری